حالت سیاه
22-11-2024
Logo
تربيت اسلامی : حقوق - حق مسلمان بر مسلمان - درس ( 7 - 8 ) : انصاف در حق خود.
   
 
 
به نام خداوند بخشنده ی مهربان  
 

سپاس خداوند جهانیان را و درود و سلام بر سیدنا محمد راستین وعده ی امانت دار. پروردگارا، ما را علمی نیست جز آن چه به ما آموختی، به راستی که دانا و باحکمتی، بار الها، آن چه به سود ماست، به ما بیاموز و از آن چه به ما آموختی، به ما منفعت برسان و بر علم ما بیفزای، حق را به ما حق بنما و توفیق پیروی از آن را نصیبمان گردان و باطل را به ما باطل بنما و توفیق اجتناب از آن را به ما ارزانی کن و ما را از کسانی بگردان که سخن را می‌شنوند و از بهترینش پیروی می‌کنند و با رحمت خود ما را در زمره‌ی بندگان نیکوکارت قرار ده.

پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم  از این آیه چه فهمید؟ :

هنوز در موضوع حقوق و حقوق مسلمان بر مسلمان هستیم و از جمله ی این حقوق که از دو درس پیش شروع کرده ایم، حق سلام است. نکته ی جالب توجه این که: برخی از مردم گمان می کنند که سلام کردن یک کار بیهوده یا بی تاثیر است.

پیامبر-صلی الله علیه وآله وسلم- سلام را ابزاری برای رواج محبت میان مومنان قرار داد.

به همین دلیل همان طور که در درس گذشته گفتم: انسان یک زندگی جسمی دارد و یک زندگی عقلی و یک زندگی نفسی و یک زندگی اجتماعی و خداوند در برنامه ی حکیمانه اش در قرآن کریم می فرماید:

﴿ ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ﴾

  (در حقيقت مؤمنان با هم برادرند) ﴾

[ [حجرات: 10] ]

پیامبر-صلی الله علیه وآله وسلم- از این آیه حقوق برادری را فهمیده است؛ بنابراین اندکی بعد می بینید که: چگونه ارشادات نبوی فراوانی می آید که تنها هدف آن استحکام بخشی به برادری خدایی است تا از تفرقه ی جامعه جلوگیری شود و مانع این شود که جامعه کینه جو و حسدورز و متنفر و دور از هم باشد و برای اینکه جامعه یکپارچه گردد گویا یک پیکر است که اگر عضوی از آن بدرد آید اعضای دیگر برایش بی خوابی می کشند و بی قرار اند.

این ایمان :

از انس -رضي الله عنه- از پیامبر -صلى الله عليه وسلَّم- روایت است که فرمود:

(( ((ثَلاثٌ مَنْ كُنَّ فِيهِ وَجَدَ بِهِنَّ حَلاوَةَ الإِيمَانِ)) 

 ((اگر در کسی سه خصلت باشد، حلاوت و شیرینی ایمان را درک می‌کند)) ))

یعنی: ایمان طعم دارد و از جمله ی این طعم ها شیرینی است. مومن با سختی، تنگدستی و نا امیدی، مومن نیست و کسی که ایمان درستی آورده باشد باید شیرینی ایمان را بچشد.

 از جمله ارشادات پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم  این است که: هر کس ایمان درستی بیاورد شیرینی ایمان را می چشد.

(( يقول عليه الصلاة والسلام-: ثَلاثٌ مَنْ كُنَّ فِيهِ وَجَدَ بِهِنَّ حَلاوَةَ الإِيمَانِ. 

 ((ایشان صلی الله علیه وآله وسلم  می فرماید: اگر در کسی سه خصلت باشد، حلاوت و شیرینی ایمان را درک می‌کند)) ))

ایمان یک بحث است. ایمان باور است. ایمان ارتباط با خدا است. کفر جهالت است. تکذیب است. کفر رویگردانی از خداوند است. ایمان یک جنبه ی فکری و یک جنبه ی اعتقادی دارد و نیز دارای جنبه ی حسی است.

پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم  در این حدیث جنبه ی حسی را بیان داشته است.

(( فقال-: ثَلاثٌ مَنْ كُنَّ فِيهِ وَجَدَ بِهِنَّ حَلاوَةَ الإِيمَانِ .

 پس فرمود: اگر در کسی سه خصلت باشد، حلاوت و شیرینی ایمان را درک می‌کند. ))

شروطی که باید انسان به آن آراسته باشد تا شیرینی ایمان را بچشد، کدام است؟:

1-خدا و رسول خدا از هر کس برایش محبوب تر باشند:

به همین تناسب: این حدیث معیاری برای ما است. هم توصیفی برای مومن است و هم معیاری برای ما می باشد. بنابراین هر یک از ما این سئوال را از خودش می پرسد: آیا این شروط را دارم؟ اگر داشت شادمان می شود و مبارک است و اگر نداشت باید تلاش دو چندان نماید تا به این سطح مطلوب برسد. این سه ویژگی کدام اند؟

ایشان صلی الله علیه وآله وسلم  فرموده است- :خدا و رسولش از هر کس نزد وی محبوب تر باشد.

این سخن روشن است. شاید هر یک از ما بگوید: خدا و رسولش از هر کسی برایم محبوب تر است. اگر این کار حقیقی باشد مساله بسیار ساده است اما پروردگار ما مومن را بسیار سخت می آزماید.  مصلحت مادی اش این است که فلان کار را بکند.

خشنودی خداوند در این است که این معامله را رها کند. اگر معامله ای شبهه دار انجام داد و آن را بر خشنودی خداوند ترجیح داد، باید مطمئنا بداند که خداوند و رسولش از بقیه برایش محبوب تر نیستند. کسی که از همسرش اطاعت می کند و نافرمانی خداوند را می کند به یقین بداند که خداوند و رسولش از سایرین نزد وی محبوب تر نیستند. کسی که شهوتی یا گناهی یا گمراهی یا کوتاهی در اطاعت از خداوند و رسولش را ترجیح می دهد او خدا و رسولش را به اندازه ی این چیزی که ترجیح داده، دوست ندارد، بنابراین ما اکنون در مقابل یک مشکل بزرگی هستیم زیرا ادعا بسیار ساده است:

همه ادعای وصال لیلی را دارند اما لیلی آنان را تایید نمی کند.

شما هر ادعایی می خواهید داشته باشید اما خداوند متعال مومن را در شرایط بسیار دقیقی قرار می دهد و به او و مردم نشان می دهد که وی آنچنان که ادعا می کند خدا و رسولش را دوست ندارد، بنابراین انسان باید این آیه را بخوانند و در آن بیندیشند:

﴿ ﴿أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا يُفْتَنُونَ﴾ 

 (آيا مردم پنداشتند كه تا گفتند ايمان آورديم رها مى ‏شوند و مورد آزمايش قرار نمى‏ گيرند) ﴾

[ [[ عنكبوت: 2] ] ]

گاهی ممکن است در موقعیتی سخت قرار بگیرید و همه ی درها به روی شما بسته شود-درهای حلال همه بسته است- و خداوند دری از راه حرام برایتان می گشاید. اگر مومن را تکه تکه کنید مرتکب حرام نمی شود اما فرد سست ایمان به شما می گوید: من مجبورم بچه دارم. یعنی: خداوند و رسولش از بقیه برایش محبوب تر نیستند.

2- کسی را که دوست دارد، فقط به‌خاطر خدا دوست داشته باشد، و از برگشت به کفر نفرت داشته باشد

کسی را که دوست دارد، فقط به‌خاطر خدا دوست داشته باشد.

-محبت مردم اسبابی دارد. محبتی بر پایه ی مصلحت وجود دارد که ظاهرش محبت اما اصل آن مصلحت است. و محبتی وحود دارد که بر پایه ی خویشاوندی است. و محبتی بر اساس شهوت و محبتی بر اساس لذت و محبتی بر اساس آرامش نیز وجود دارد. به نظر شما: آیا انسانی را که هیچ منفعتی برایتان نداشته باشد، نیازی به او نداشته باشید و شما را حمایت نکند و پشتیبان شما نباشد و امید به خیر او نداشته باشید و از بدی او نترسید و هیچ تاثیری برایتان نداشته باشد، آیا فقط به خاطر خدا او را دوست دارید. این از نشانه های ایمان است؟ آیا مومنی را به خاطر خدا دوست دارید؟-

((کسی را که دوست دارد، فقط به‌خاطر خدا دوست داشته باشد، و از برگشت به کفر چنان نفرت داشته باشد، که از ورود به آتش جهنم متنفر است))

بنابراین کسی که در لبه ی پرتگاه است و حزب باد است. سخنی را به مومنان می رساند و سخنی را به منافقان می گوید. این فرد مومن نیست .

ارتباط این حدیث با موضوع اسلام چیست؟ :

این حدیث بسیار دقیق است :

(( ((ثَلاثٌ مَنْ كُنَّ فِيهِ وَجَدَ حَلاوَةَ الإِيمَانِ؛ أَنْ يَكُونَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَحَبَّ إِلَيْهِ مِمَّا سِوَاهُمَا, وَأَنْ يُحِبَّ الْمَرْءَ لا يُحِبُّهُ إِلا لِلَّهِ, وَأَنْ يَكْرَهَ أَنْ يَعُودَ فِي الْكُفْرِ كَمَا يَكْرَهُ أَنْ يُقْذَفَ فِي النَّارِ)) 

 ((اگر در کسی سه خصلت باشد، حلاوت و شیرینی ایمان را درک می‌کند. اول این‌که خدا و رسولش را از همه‌چیز بیشتر دوست داشته باشد. دوم این‌که کسی را که دوست دارد، فقط به‌خاطر خدا دوست داشته باشد، و سوم این‌که از برگشت به کفر چنان نفرت داشته باشد، که از ورود به آتش جهنم متنفر است)) ))

پس باید در این حدیث تامل نماییم و در آن بیندیشیم و خودمان را در پرتو معیارهای سه گانه ی ای که در این حدیث آمده است، بسنجیم:

ارتباط این حدیث با اسلام چیست؟ یعنی شما اگر بخواهید دیگران را از طریق رواج آشتی دوست داشته باشید باید مومن باشید. صفات مومن این است.

(( ((المؤمنون بعضهم لبعض نصحاء متوادون وإن افترقت منازلهم, والفجرة بعضهم لبعض غششة خونة وإن اجتمعت أبدانهم))

 ((مومنان خیرخواه هم دیگر هستند و نسبت به هم محبت دارند و اگر چه از هم دور اند و فاسقان به یکدیگر خیانت می کنند اگر چه یکپارچه و نزدیک به هم باشند)) ))

برای این که آشتی میان ما رواج یابد و محبت زیاد گردد و روابط مستحکم شود باید مومن باشیم و این صفات اهل ایمان است.

از جمله ی این هفت تن است که خداوند در روز قیامت در سایه اش حفظ می کند؟ :

1-امام عادل :

یک حدیث دیگر:

از ابوهريره -رضي الله عنه- از پیامبر -صلى الله عليه وسلَّم- روایت شده که فرموده است:

(( ((سَبْعَةٌ يُظِلُّهُمُ اللَّهُ فِي ظِلِّهِ يَوْمَ لا ظِلَّ إِلا ظِلُّهُ؛ الإِمَامُ الْعَادِلُ )) 

 ((الله هفت گروه را روزي كه هيچ سايه اي جز سايه او وجود ندارد، در زير سايه خود، جاي مي دهد، امام عادل)) ))

در درس جمعه گفتیم: که چگونه سیدنا سلیمان در بالاترین درجه قدرت و شوکت مقرب ترین انسان به خدا بود.

امامت گاهی راهی برای رسیدن به خدا است ولی به شرطی که امام عادل باشد. بنابراین گفته شده است: عدالت خوب است اما در امیران زیباتر است و پارسایی زیبا است اما در علما زیباتر است و سخاوت زیبا است اما در ثروتمندان زیباتر است و صبر زیبا است اما در فقرا زیباتر است و توبه زیبا است اما در جوان زیباتر است و حیا زیبا است اما در زنان زیباتر است.

بنابراین این امام عادل از هفت نفری است که خداوند در روزی که هیچ سایه ای جز سایه ی او نیست، آنان را زیر سایه ی خود جای می دهد-.

2-جوانی که در عبادت پروردگار پرورش یافته باشد :

جوانی که در عبادت پروردگار پرورش یافته باشد.

-هر کس بر همان چیزی پیر می شود که در جوانی بر آن زیسته است.

هر کس آغاز سختی نداشته باشد پایان خوشی ندارد.

جوانی که در اطاعت خداوند پرورش یافته است تمام زندگی اش در اطاعت خداوند گذشته است و پاییز زیبایی دارد و آینده ی درخشانی در انتظارش می باشد و نزد خداوند جایگاه والایی دارد. کسی که در اطاعت از خداوند پرورش یافته است و در هر سنی ایمان داشته است، پذیرفته شده است و نزد خداوند منزلت بالایی دارد. اما جوان اگر در اطاعت از خداوند پرورش یابد و ازدواج خود را براساس اطاعت از خداوند بنا نهد و کارش را بر اساس اطاعت از خداوند بسازد و روابط اجتماعی اش را بر اساس اطاعت از خداوند ایجاد نماید. کسی که دیر ایمان آورد و همسری داشته باشد که مشکلاتی دارد و گاهی او را پس می زند و خانه اش را جهنم می کند و کار خداناپسندانه ای دارد، این کاری که به آن خو گرفته است. پس هر گاه به شناخت خداوند فکر کردید زندگی تان را بر اساس خشنودی خداوند بنا نهاده اید.-

3-مردی که دلبسته ی مسجد است:

(( وَرَجُلٌ قَلْبُهُ مُعَلَّقٌ فِي الْمَسَاجِدِ

 و مردی که دلبسته ی مسجد است . ))

-مومن در مسجد مانند ماهی در آب است، زیرا مسجد خانه ی خدا است:

﴿ ﴿فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَيُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ * رِجَالٌ لَا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءِ الزَّكَاةِ يَخَافُونَ يَوْماً تَتَقَلَّبُ فِيهِ الْقُلُوبُ وَالْأَبْصَارُ﴾ 

 (در خانه ‏هايى كه خدا رخصت داده كه [قدر و منزلت] آنها رفعت‏ يابد و نامش در آنها ياد شود در آن [خانه]ها هر بامداد و شامگاه او را نيايش مى كنند*رِجَالٌ لَا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءِ الزَّكَاةِ يَخَافُونَ يَوْمًا تَتَقَلَّبُ فِيهِ الْقُلُوبُ وَالْأَبْصَارُ) ﴾

[ [نور: 36-37] ]

﴿ ﴿اللَّهُ نُورُ السَّمَوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾

 (خدا نور آسمانها و زمين است) ﴾

[ [ نور: 35] ]

اگر خواستید پزشک بشوید باید در دانشگاه قبول شوید که مکان طبیعی آموختن پزشکی است و اگر خواستید مومن باشید باید به سمت مسجد بروید که مکان طبیعی شناخت خدا است و با علوم موجود در آن و با عبادت در آن و خواندن قرآن به این شناخت برسید-.

4-دو مسلماني كه صرفآ بخاطر خوشنودي الله با يكديگردوست باشند و بر اساس آن با هم جمع يا از يكديگر جدا مي شوند :

(( وَشَابٌّ نَشَأَ فِي عِبَادَةِ رَبِّهِ, وَرَجُلٌ قَلْبُهُ مُعَلَّقٌ فِي الْمَسَاجِدِ, وَرَجُلانِ تَحَابَّا فِي اللَّهِ اجْتَمَعَا عَلَيْهِ وَتَفَرَّقَا عَلَيْهِ 

 دو مسلماني كه صرفآ بخاطر خوشنودي الله با يكديگردوست باشند و بر اساس آن با هم جمع يا از يكديگر جدا مي شوند. ))

-بنابراین تنها کسی طعم ایمان را می چشد که به خاطر خدا برادر داشته باشد. اغراق نمی کنم اگر بگویم: گران بهاترین چیز در زندگی برادری به خاطر خداست که محبت خالصانه برایت داشته باشد و خیرخواه تو باشد و تو را پند می دهد و در بحران ها تو را یاری دهد و در سختی ها با تو همدرد باشد و در شادی ها با تو همراه باشد و دست راست و قلب و چشم و گوش و نگاهت باشد بنابراین  این برادری سختی های زندگی را می کاهد و مصیبت های زندگی را از مردم کم می کند و یاران پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم  در محبت و همکاری و برادری برای ما الگو بودند و اندکی بعد خواهیم دید که در داستان صحابی عزیز عبدالرحمن بن عوف  یاران پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم  چگونه در این زمینه الگوی ما هستند -.

5- كسي كه زني زيبا و صاحب مقام او را به فحشاء بخواند ولي او نپذيرد وبگويد: من از الله رحمن مي ترسم :

(( وَرَجُلٌ طَلَبَتْهُ امْرَأَةٌ ذَاتُ مَنْصِبٍ وَجَمَالٍ, فَقَالَ: إِنِّي أَخَافُ اللَّه 

 كسي كه زني زيبا و صاحب مقام او را به فحشاء بخواند ولي او نپذيرد وبگويد: من از الله رحمن مي ترسم. ))

-همیشه به شما می گویم: گاهی میان قوانین و شریعت ها تناسب وجود دارد. دزدی را هم شریعت و هم قانون حرام دانسته است. کسی که به دلیل ترس از مجازات امام یا حاکم دزدی نمی کند یا شاید به دلیل ترس از خدا این کار را نمی کند، این امر برای ما شبهه دارد ولی کسی که چشم از حرام های الهی بر می دارد. کسی که زنی زیبا و صاحب مقام و زیبایی او را فرا می خواند و کسی هم از این موضوع آگاه نیست اما می گوید:

من از خداوند جهانیان می ترسم. این کارها فقط ممکن است که به عنوان اخلاص برای خدا تعبیر شود-.

6- كسي كه با دست راستش طوري صدقه دهد كه دست چپش نداند:

(( وَرَجُلٌ تَصَدَّقَ فأَخْفَى حَتَّى لا تَعْلَمَ شِمَالُهُ مَا تُنْفِقُ يَمِينُهُ

 كسي كه با دست راستش طوري صدقه دهد كه دست چپش نداند. ))

و نیز پنهان داشتن صدقه که دال بر اخلاص در آن است-.

7- كسی كه در تنهايی به ياد الله جبار باشد و از ترس او اشک بريزد:

(( ((وَرَجُلٌ ذَكَرَ اللَّهَ خَالِيًا فَفَاضَتْ عَيْنَاهُ)) 

 ((كسی كه در تنهايی به ياد الله جبار باشد و از ترس او اشک بريزد)) ))

این گریه گریه ی اهل محبت است؛ یعنی روح اسلام و جسم آن محبت است-اگر تعبیر درستی باشد- این عبادات و این افعال و این اوامر و این نواهی و آن شعائر همه هست اما روح اسلام محبت است و محبت نیازمند تلاشی بزرگ است، اما وقتی قلب شما مملو از محبت خداوند باشد و احساسی وصف ناپذیر دارید به همین دلیل شایسته نیست که انسان تنها به ظواهر و شعائر و اوامر و نواهی اسلام بسنده کند بلکه باید از سطحی به سطحی دیگر برود. پایبندی بر دستورات الهی و بخشش نعمت های الهی در راه خدا و تقرب به خدا و اتقان عبادات در دل شما محبت خداوند را ایجاد می کند. بنابراین اگر این عشق را احساس کردید معنای محبت را خواهید دانست. زیرا شاعر می گوید:

شوق را تنها آن که رنج آن را کشیده می داند و عشق را تنها کسی می داند که درگیر آن باشد.

بنابراین :

(( ((سَبْعَةٌ يُظِلُّهُمُ اللَّهُ فِي ظِلِّهِ يَوْمَ لا ظِلَّ إِلا ظِلُّهُ؛ الإِمَامُ الْعَادِلُ, وَشَابٌّ نَشَأَ فِي عِبَادَةِ رَبِّهِ, وَرَجُلٌ قَلْبُهُ مُعَلَّقٌ فِي الْمَسَاجِدِ, وَرَجُلَانِ تَحَابَّا فِي اللَّهِ اجْتَمَعَا عَلَيْهِ وَتَفَرَّقَا عَلَيْهِ, وَرَجُلٌ طَلَبَتْهُ امْرَأَةٌ ذَاتُ مَنْصِبٍ وَجَمَالٍ, فَقَالَ: إِنِّي أَخَافُ اللَّهَ, وَرَجُلٌ تَصَدَّقَ فأَخْفَى حَتَّى لا تَعْلَمَ شِمَالُهُ مَا تُنْفِقُ يَمِينُهُ, وَرَجُلٌ ذَكَرَ اللَّهَ خَالِيًا فَفَاضَتْ عَيْنَاهُ)) 

 ((الله منان هفت گروه را روزي كه هيچ سايه اي جز سايه او وجود ندارد، در زير سايه خود، جاي مي دهد.  فرمانرواي عادل. جواني كه در سايه اطاعت و بندگي الله ج رشد يافته باشدـ كسي كه همواره دل بسته به مسجد باشد ـ دو مسلماني كه صرفآ بخاطر خوشنودي الله با يكديگردوست باشند و بر اساس آن با هم جمع يا از يكديگر جدا مي شوند ـ كسي كه زني زيبا و صاحب مقام او را به فحشاء بخواند ولي او نپذيرد وبگويد: من از الله رحمن مي ترسم ـ كسي كه با دست راستش طوري صدقه دهد كه دست چپش نداندـ كسي كه در تنهايي بياد الله جبار باشد و از ترس او اشک بريزد)) ))

محبت به خاطر خدا را چه چیزی خراب می کند؟ :

هم چنان در بحث محبت هستیم، زیرا رواج آشتی به خاطر محبت است و محبت به خاطر این است که جامعه قوی و یکپارچه شود.

و از معاذ -رضي الله عنه- روایت شده که گفت:

(( ((سمعت رسول الله -صلى الله عليه وسلَّم- يقول :قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ: الْمُتَحَابُّونَ فِي جَلالِي لَهُمْ مَنَابِرُ مِنْ نُورٍ يَغْبِطُهُمُ النَّبِيُّونَ وَالشُّهَدَاءُ)) 

 ((از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم  شنیدم که فرمود: خداوند متعال فرموده است: کسانی که به خاطر من به یکدیگر محبت می کنند منبرهایی از نور دارند که پیامبران و شهدا نسبت به آنان غبطه می خورند)) ))

این محبت به خاطر خدا است .

اکنون: این محبت را چه چیزی از بین می برد؟ آنچه باعث ایمان شما می شود و آنچه باعث می شود آشتی وصفا را میان دوستانتان رواج دهید، چه چیزی آن را از بین می برد؟ چه چیزی آن را خراب می کند؟

ایشان عليه الصلاة والسلام می فرماید:

(( ((الْمُسْلِمُ أَخُو الْمُسْلِمِ لا يَخُونُه))

 ((مسلمان برادر مسلمان است و به او خیانت نمی کند)) ))

((  ((اگر به برادر مسلمان خودت خیانت کردی این محبت را شکسته ای- و به او دروغ نمی گوید و او را تحقیر نمی کند. آبرو و مال و خون هر مسلمانی بر مسلمانی دیگر حرام است)) ))

[ [ترمذي در سنن] ]

آبرو همان نام و نشان است. آبروی انسان مایه ستایش و نکوهش است. به محض اینکه به او آسیب برسانید و از او غیبت کنید آبروی او را برده اید و اگر آبروی او را ببرید جامعه از هم می پاشد. این محبت را چه کسی چنین قوی آفریده است؟ تا جامعه ی مسلمانان از خیانت، دروغ، تحقیر، تجاوز به آبرو و اموال و جان خالی باشد. این حدیثی است که ترمذی روایت کرده است و گفته است: حدیثی پسندیده و یک اصل در تعامل است:

(( ((الْمُسْلِمُ أَخُو الْمُسْلِمِ لا يَخُونُه ((كَبُرَتْ خِيَانَةً أَنْ تُحَدِّثَ أَخَاكَ حَدِيثًا هُوَ لَكَ بِهِ مُصَدِّقٌ وَأَنْتَ لَهُ بِهِ كَاذِبٌ)) 

 ((مسلمان برادر مسلمان است وبه او خیانت نمی کند ((خيانت بزرگى است كه با برادر دينى ات سخن بگوئى سخنى كه مورد باور و تصديق او قرار بگيرد در حالى كه به او دروغ مى گوئى)) ))

[ [امام احمد در مسند] ]

همین قدر خیانت بس است که مسائلی بیهوده را به وی بگویید که تنها منافع خودتان در آن باشد ولی به حال او سودی نداشته باشد. همین خیانت بس که در امول او خیانت کنید. همین خیانت بس که در قیمت سر او کلاه بگذارید. اگر به برادر مومن خود خیانت کردید در حقیقت این محبت را در هم شکسته اید و از بین برده اید-.

(( ((مسلمان برادر مسلمان است و به او خیانت نمی کند))  

((اگر به برادر مسلمان خودت خیانت کردی این محبت را شکسته ای- و به او دروغ نمی گوید و او را تحقیر نمی کند. آبرو و مال و خون هر مسلمانی بر مسلمانی دیگر حرام است)) ))

[ [ترمذی در سنن][ ] ]

برداشت علما از واژه «بینکم» در این آیه چیست؟ :

و پروردگار بزرگ فرموده است :

﴿ ﴿وَلَا تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ﴾ 

 (و اموالتان را ميان خودتان به ناروا مخوريد) ﴾

[ [بقره: 188] ]

زیباترین نکته در این آیه این است که: خداوند عزوجل مال برادرتان را مال شما قرارداده است و نفرموده است: مال برادرت را نخور بلکه فرموده مال خودت را نخور. زیرا این مال مال تو است. پس باید آن را حفظ نمایی و نگهداری کنی و از باب اولی از خوردن آن به شکل حرام خودداری کنی:

﴿ ﴿وَلَا تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ﴾ 

 (و اموالتان را ميان خودتان به ناروا مخوريد) ﴾

[ [بقره: 188] ]

واژه بینکم: برداشت علما این است که مال باید میان مردم باشد و دست تمام مردم بچرخد و اگر ثروت و مال میان مردم اندکی در گردش باشد مصیب سختی خواهد بود و خداوند متعال خوردن ربا و احتکار و خیانت و تقلب و دروغ و عیب پوشی و تمام نارواهای کسب درآمد را حرام نموده است مگر:

﴿ ﴿كَيْ لَا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِيَاءِ مِنْكُمْ﴾

 (تا ميان توانگران شما دست به دست نگردد) ﴾

[ [حشر: 7] ]

این که این ثروت میان تمام مردم باشد که در این صورت همه خوب خواهند بود و اگر در دستان اندکی بچرخد در بدبختی بزرگ افتاده ایم، بنابراین:

(( ((كُلُّ الْمُسْلِمِ عَلَى الْمُسْلِمِ حَرَامٌ؛ عِرْضُهُ وَمَالُهُ وَدَمُهُ)) 

((آبرو و مال و جان مسلمان بر مسلمان حرام است)) ))

[ [ترمذی در سنن] ]

خیانت، دروغ، تحقیر، تجاوز به آبرو و اموال و جان محبت را در جامعه از بین می برد و جامعه مانند گرگانی می شوند که همدیگر را می درند و قوی ها ضعیف ها را می خورند.

جعفر به نجاشی گفت: ما قومی جاهل بودیم که بت ها را می پرستیدیم و مردار می خوردیم و قوی ضعیف را نابود می کرد تا این که خداوند مردی را در میان ما مبعوث نمود که او را به امانت داری و صداقت و پاکدامنی و اصل و نسب می شناختیم پس ما را به خداوند دعوت نمود تا او را بپرستیم و به یگانگی بشناسیم و بت پرستی و سنگ پرستی پدرانمان را رها کنیم.

پیامبر در این حدیث از چه چیزی منع نموده است؟ :

یک حدیث دیگر: امام مسلم روایت کرده که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم  در آن از بسیاری از کارها که باعث به هم زدن روابط مومنان می گردد، منع کرده است.

ایشان عليه الصلاة والسلام در روایتی که مسلم آورده، فرموده است:

(( ((لا تحاسدوا, ولا تناجشوا 

 شما مسلمانان به يكديگر حسد نورزيد؛ به زيان يكديگر سازش نكنيد؛ ))

سازش به زیان یکدیگر یعنی چه؟ یعنی شما در بازار باشید و همکار یا دوست یا همسایه ی شما چیزی را به شخصی بفروشد و شما به او بگویید: آن را از من به هزار لیره بخر. شما در این معامله صادق نیستید و این قیمت قیمت آن نیست بلکه شما این قیمت را پرداخته اید تا با این قیمت مشتری را فریب دهید. این بیع نجش است و این نوع معامله حرام است، زیرا ساختگی است و برای انجام معامله و فریب و غبن انجام می شود. ایشان صلی الله علیه وآله وسلم  می فرماید:

(( لا تَحَاسَدُوا, وَلا تَنَاجَشُوا, وَلا تَبَاغَضُوا, وَلا تَدَابَرُوا, وَلا يَبِعْ بَعْضُكُمْ عَلَى بَيْعِ بَعْضٍ 

 شما مسلمانان به يكديگر حسد نورزيد؛ به زيان يكديگر سازش نكنيد؛ و به يكديگر بغض و كينه نورزيد؛ و به همديگر پشت نكنيد؛ و هيچ يک از شما بر فروش ديگری نفروشد؛ ))

-گذشتگان نیک وقتی مشتری اول می آمد به او می فروخت و مشتری دوم که می آمد به او می گفت: برو نزد همسایه ی من و من اولین معامله را انجام دادم و می خواست همسایه اش هم مانند خودش فروشش را آغاز نماید-.

(( وَلا يَبِعْ بَعْضُكُمْ عَلَى بَيْعِ بَعْضٍ, وَكُونُوا عِبَادَ اللَّهِ أخْوَانًا, الْمُسْلِمُ أَخُو الْمُسْلِمِ: لا يَظْلِمُهُ وَلا يَخْذُلُهُ وَلا يَحْقِرُهُ, التَّقْوَى هَا هُنَا, وَيُشِيرُ إِلَى صَدْرِهِ ثَلاثَ مَرَّاتٍ, بِحَسْبِ امْرِئٍ مِنَ الشَّرِّ أَنْ يَحْقِرَ أَخَاهُ الْمُسْلِمَ))

 ((و هيچ يک از شما بر فروش ديگری نفروشد؛ بندگان خدا و برادران همديگر باشيد. مسلمان برادر مسلمان است؛ به برادر خود ستم نمي‌كند؛ دست از ياری و كمك او نمي‌كشد؛ او را تكذيب نمي‌كند؛ او را خوار و ذليل نمي‌شمارد؛ اين تقوا و پرهيزكاری است، و سه بار به سينه‌اش اشاره فرمود. برای انسان همين كافی است كه برادر مسلمان خويش را حقير و كوچك شمارد.)) ))

[ [بخاري ومسلم در صحيح, وابو داود وترمذي در سنن خودشان, ومالک در موطأ] ]

بایست :

و آخرین حدیث متفق علیه:

(( ((الْمُسْلِمُ أَخُو الْمُسْلِمِ لا يَظْلِمُهُ وَلا يُسْلِمُهُ,

 مسلمان برادر مسلمان است به او ظلم نمی کند و او را تسلیم نمی نماید ))

- کسی که ظالمی را کمک کند خداوند وی را بر او مسلط می کند- .

(( وَمَنْ كَانَ فِي حَاجَةِ أَخِيهِ كَانَ اللَّهُ فِي حَاجَتِهِ هر کس در پی نیاز برادرش باشد خداوند در پی نیاز او خواهد بود, ))

- در پی رفع نیاز برادر مسلمانم باشم بهتر است که یک ماه را روزه بگیرم و در مسجد اعتکاف نمایم-.

(( وَمَنْ فَرَّجَ عَنْ مُسْلِمٍ كُرْبَةً, فَرَّجَ اللَّهُ عَنْهُ بها كُرْبَةً مِنْ كُرُبَاتِ يَوْمِ الْقِيَامَةِ, وَمَنْ سَتَرَ مُسْلِمًا سَتَرَهُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ)) و هر کس مصیبتی را از مسلمانی بزداید خداوند یکی از مصیبت های روز قیامت را از او می زداید و هر کس (عیب) مسلمانی را بپوشاند خداوند در روز قیامت (عیب) او را می پوشاند)) ))

[ [ابو داود در سنن خود] ]

این ها ارشادات پیامبر است که برای رواج محبت میان مومنان آمده است. قوی کردن ایمان محبت شما را به برادرانتان بیشتر می کند و رواج آشتی میان آنان این محبت را بیشتر می می کند که خیانت آن را از بین می برد و دورغ گفتن و ظلم کردن به برادر و تسلیم نمودن وی و تجاوز به مال و آبرو و جان او نیز آن را از  بین می برد. یاری نکردن در زمان مناسب آن را از بین می برد. تمام این ها در این احادیث شریف آمده است.

ماموریت شیطان این است :

از جابر -رضي الله عنه- روایت است که گفته است:

(( (( (قال رسول الله -صلى الله عليه وسلَّم-: إِنَّ الشَّيْطَانَ قَدْ أَيِسَ أَنْ يَعْبُدَهُ الْمُصَلُّونَ وَلَكِنْ رضي فِي التَّحْرِيشِ بَيْنَهُم)) 

((پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم  فرمود: قطعاً شيطان از اينكه نمازگزاران در شبه جزيره عربستان او را عبادت كنند، مأيوس شده است . اما از ايجاد بغض و عداوت و برانگيختن بعضي عليه بعضي ديگر نومید نگشته‌ است)) )) ))

[ [مسلم در صحيح, وترمذی در سنن خود] ]

پس شیطان در ایجاد دشمنی و کینه میان مومنان نقش بسیار مهمی دارد، کینه افکنی با غیبت و سخن چینی همه باعث دشمنی میان مومنان می شود و شیطان پس از نبوت از اینکه توسط مردم پرستش شود نا امید گشت اما طمع در اختلاف اندازی میان آنان کرد.
و سرانجام ایشان صلی الله علیه وآله وسلم  می فرماید:

(( ((أَفْشُوا السَّلامَ, وَأَطْعِمُوا الطَّعَامَ, وَصَلُّوا وَالنَّاسُ نِيَامٌ, تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ بِسَلامٍ))

 ((آشتی را رواج دهید و اطعام کنید و زمانی که مردم خوابند نماز بخوانید تا به سلامتی وارد بهشت شوید)) ))

آیا این سئوال را از خودتان پرسیده اید؟ :

اکنون به داستان صحابی جلیل عبدالرحمن بن عوف می پردازیم .

ایستادم و از خودم پرسیدم: آیا ممکن است ثروتمند از فقیر نزد خداوند مقرب تر باشد؟ گفتم، آری، آیا ممکن است فقیر از ثروتمند نزد خدا بهتر باشد؟ گفتم آری، آیا ممکن است قدرتمند از ضعیف نزد خدا بهتر باشد؟ گفتم آری، گفتم آیا ممکن است ضعیف از قدرتمند نزد خدا بهتر باشد، آری.

اگر گاهی ثروتمند و گاهی فقیر نزد خدا مقرب باشند، پس ثروت و فقر هیچ ربطی به ایمان ندارد اما ثروت در راه خدا و فقر نیز در راه خدا به کار گرفته می شود.

آنچه همه می دانیم: این است که مومن هم ثروت و هم فقر و هم قدرت و هم ضعف دارد.

نتیجه ی این مراحلی که پیامبر در دعوت خود داشت، چیست؟ :

پیامبر در طائف ضعیف بود و در آنجا ادب را رعایت کرد و فرمود:

(( ((اللهمَّ إني أشكو إليك ضعف قوتي، وقلَّة حيلتي، وهواني على الناس، يا رب المستضعفين إلى من تكلني؟ إلى عدوٍ ملَّكته أمري؟ إن لم يكن بك غضبٌ علي فلا أبالي, ولك العتبى حتى ترضى, لكن عافيتك أوسع لي))

 ((خداوندا من ضعف نیرو و کمبود امکانات و زبونی‌ام نزد مردم را به تو شکایت می‌کنم. ای رحم کننده‌ترین رحم کنندگان تو پروردگار مستضعفان و پروردگار من هستی من را به چه کسی واگذار می‌کنی؟ به دشمنی که او را بر من مسلط کرده‌ای؟ با همه این ها اگر بر من غضب نگیری و ناراحت نباشی من پروایی ندارم و آنقدر مرا سرزنش کن تا خشنود شوی اما آمرزش و رحمت تو برای من بیشتر است)) ))

این یک ناتوانی است. او در بالاترین درجات محبت است اما ناتوان است.

و زمانی که مکه را فتح نمود فرمود :

(( ((ما تظنون أني فاعل بكم? قالوا: خيراً؛ أخ كريم وابن أخ كريم)) 

 ((فکر می کنید با شما چه خواهم کرد؟ گفتند: خوبی، برادری بزرگوار و فرزند برادری بزرگوار)) ))

و این قدرت است.

وقتی ثروتمند بود یکی از ایشان پرسید:

(( ((لمن هذا الوادي من الغنم؟ قال: هو لك, قال: أتهزأ بي؟ قال: لا والله هو لك))

 ((این دشت گوسفندان از کیست؟ فرمود: از آن تو باشد. گفت: آیا مرا مسخره می کنی. فرمود: خیر، به خدا سوگند از آن تو باشد)) ))

و زمانی که فقیر بود به خانه اش وارد شد و چیزی برای خوردن نیافت و فرمود:

(( ((إني صائم)) 

 ((من روزه ام)) ))

پس ثروت به کار گرفته می شود اما ربطی به ایمان ندارد و ایمان از این بالاتر است و از ثروت و فقر و از قدرت بالاتر است.

چه برداشتی از این مقایسه می شود؟ :

سیدنا سلیمان پادشاه بود. خداوند پادشاهی به او داده بود. فرمانروایی به او داده بود که پس از او به کسی داده نشد و با این وجود یک پیامبر بود. خداوند به فرعون نیز فرمانروایی داده بود. سیدنا عبدالرحمن بن عوف نیز ثروت داده شده بود و قارون را نیز خداوند ثروت بخشید. چه برداشتی باید از این مقایسه نمود؟

باید بفهمیم که انسان با ثروت و با فقر و با قدرت و با ضعف و با سلامتی و بیماری و با امنیت و ترس آزمایش می شود. گاهی آرامش می یابد. آیا باید از این آرامش در راه رسیدن به شهوت خود استفاده کند؟ آیا باید از این آرامش در راه رسیدن به خداوند استفاده کند؟ تمام چیزهایی که بر سر انسان می آید امتحانی است که خداوند انجام می دهد.

این رویداد نمود چیست؟ :

اکنون برخی از نمونه ای زیبا از ثروتمند مومن را مشاهده می کنیم. اگر مومن ثروتمند توصیف شود چگونه است؟ گفته اند: روزی مدینه منوره آرام بود. ناگهان غباری در کرانه های آن مشاهده شد. پس از آن گرد وغبار صدای شدیدی شنیده شد. سپس کاروانی آمد که مدینه مانند آن را ندیده بودند. کاروانی با هفتصد شتر که نیازمندی های اهل مدینه را با خود آوردند. غذا، نوشیدنی، لباس، و امثال آن... و کالاهایی که در شام و مصر وجود نداشت.

این هفتصد شتری که به مدینه آمد مدینه را لرزاند تا جایی که سیده عائشه رضی الله عنها پرسید: چه شده است؟ چه خبر است؟ موضوع چیست؟

گفتند: این کاروانی از عبدالرحمن بن عوف است-یک کاروان- فکر کنید هفتصد کامیون است. به طول هفت کیلومتر از اینجا تا دوما یا تقریبا تا حرستا. این هفتصد مرکب با انواع کالا و نیازمندیها بارگیری شده بود. تمام آن ها از عبدالرحمن بن عوف بود.
مادر مومنان فرمود: یک کاروان این همه لرزه ایجاد می کند؟! به ایشان گفتند:البته ای مادر مومنان این ها هفتصد شتر است و مادر مومنان سرش را تکان داد و ناگاهی نافذ فرمود گویا در پی یک خاطره یا سخنی است که آن را دیده یا شنیده باشد. پس فرمود: -دقت کنید-: من شنیدم که رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم  می فرمود: دیدم عبدالرحمن بن عوف خیزان به بهشت می رود.

ورود به بهشت با پریدن، با سرعت، اسب سان، دوان، و خیزان انجام می شود و عبدالرحمن بن عوف خیزان وارد بهشت می شود. چرا با پریدن یا سرعت یا اسب مانند یا پرش نرفت؟ برخی از یاران ایشان سخنان سیده عائشه را برایش نقل کردند و عبدالرحمن بن عوف یاد آورد که پیامبر این حدیث را چند بار و به شکل های مختلف فرموده است و پیش از  آن که بند بارها را بگشاید و پیش از آن که بارها را بر روی زمین نهد به سمت سیده عائشه رفت و به ایشان گفت:-طبیعتا از پشت پرده- حدیثی را یادم آوردی که فراموش نکرده بودم سپس گفت: خدا را گواه می گیرم که این کاروان با بار و بنه و زین و وسایلش در راه خدا است.

چرا مانند اسب یا با پرش یا با سرعت یا دوان وارد بهشت نمی شود؟-.

بارهای این کاروان میان اهل مدینه و پیرامون آن در جشنی بزرگ تقسیم شد .  این رویداد نمونه ای از سخاوت سیدنا عبدالرحمن بن عوف بود. این یک مورد است.

عبدالرحمن بن عوف چه زمانی اسلام آورد؟ :

عبدالرحمن بن عوف که بود؟ بسیار زود به اسلام گروید. زمانی که تنها هشت نفر اسلام آورده بودند یعنی ابوبکر، عثمان، زبیر، طلحه، سعد او اسلام آورد و از نخستین مسلمانان بود. و پیش از گردهمایی خانه ی ارقم با پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم  برخورد داشت و از زمانی که پیامبر را دید و تا زمانی که در هفتاد و پنج سالگی دار فانی را وداع گفت نمونه ای خیره کننده از یک مومن بود به حدی که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم  را وادار به آوردن نام او در میان ده یار بهشتی نمود. یکی از ده یار بهشتی است. و اگر خواستید مطمئن شوید: به عقیده ی ما تنها همان ده نفر بهشتی اند اما بر اساس گمان نیز امیدواریم که ما اهل بهشت باشیم ولی قطع به یقین همان ده نفر بهشتی اند.

این صحابی از چه برخوردار بود؟ :

سیدناعمر وقتی می خواست جانشین شود عبدالرحمن بن عوف در میان شش تن بود که آنان را برای جانشینی معرفی نموده بود. و گفت: پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم  با خشنودی از وی از دنیا رفت.

گفته می شود: این صحابی در تجارت بسیار موفق بود و می گفت: اگر یک سنگ بلند کنم خواهید دید زیرش نقره و طلا باشد.

اما این صحابی جلیل با شوق ثروتمند شدن به مال اشتیاق داشت بلکه برای تقرب به خداوند در پی آن بود.

جایگاه عالی این صحابی جلیل هنگام مهاجرت به مدینه:

اکنون: این جایگاه عالی این صحابه بزرگوار زمان مهاجرت به مدینه برایتان بیان می شود:

پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم  معمولا به برادری میان دو تن از یاران مهاجر اهل مکه و انصار اهل مدینه پرداخت. این برادری به شکلی بود که همه را شگفت زده می کرد.بنابراین انصاری اهل مدینه تمام دارایی خود را با برادر مهاجر خود تقسیم می کرد و حتی فرش خود را با او تقسیم می نمود و آن روز پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم  میان عبدالرحمن بن عوف و سعد بن ربیع پیمان برادری بست که داستان مشهوری دارد:

این کسی است که پیامبر در جنگ احد احوال او را جویا شد سپس فردی را در جستجوی او فرستاد و وی دوستش را در حال جان دادن یافت و گفت: ای سعد پیامبر مرا مامور جستجوی تو کرده است آیا تو در میان زندگان هستی یا از مردگان می باشی؟ سعد بن ربیع گفت: البته که از مردگانم اما از سوی من به پیامبر بگو: خدا تو را بهترین پاداش یک پیامبر در میان امتش بدهد و به یارانش بگو: مبادا پیمان شکنی کنید، اگر یک نفر از شما زنده باشد و دشمن به رسول خدا راه پیدا کند، نزد خداوند هیچ عذری نخواهید داشت.
این سعد بن ربیع است که پیامبر میان او و عبدالرحمن بن عوف برادری ایجاد فرمود.

سعد بن ربیع به عبدالرحمن بن عوف در روایتی از انس گفته است: برادر من ثروتمندترین فرد مدینه هستم پس بخشی از این ثروت مرا بردار-این موقعیت اکرام و فداکاری و از خودگذشتگی و بخشش است.

مورد دوم: عبدالرحمن بن عوف به او گفت: خداوند در مالت برکت نهد مرا به بازار راهنمایی کن. و به بازار رفت و خرید و فروخت و سود کرد.

ابن عوف به چه بشارت داده شد؟:

پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم  به او فرمود: ای پسر عوف تو از ثروتمندان هستی و خیزان به بهشت وارد خواهی شد پس به خداوند قرض بده تا پاهایت را بگشاید.

ای پسر عوف تو از ثروتمندان هستی و خیزان خیزان وارد بهشت خواهی شد مگر اینکه به خداوند قرض بدهی تا پاهایت را بگشاید و دوان دوان و سریع و با شتاب وارد آن شوی.

گفت: از زمانی که این نصیحت را از رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم  شنید در راه خدا قرض الحسنه می داد و خداوند برایش چند برابر می کرد.

از خودگذشتگی های این صحابی بزرگوار :

گفته اند: باری زمینی را به چهل هزار دینار خرید سپس آن را میان بنی زهره قبیله اش و مادران مومنان و مسلمانان بینوا تقسیم نمود.

یک روز پانصد اسب و یک روز دیگر هزار و پانصد مرکب برای سپاهیان اسلام فرستاد و هنگام وفاتش پنجاه هزار دینار در راه خدا وصیت نمود و به باقیماندگان جنگ بدر نیز هر کدام چهارصد دینار وصیت نمود تا جایی که حتی عثمان بن عفان-رضی الله عنه-سهم خودش را با وجود ثروتمند بودن، از آن برداشت و گفت:

مال عبدالرحمن حلال و گوارا است و خوردن از آن عافیت و برکت دارد.

ابن عوف سرور کسی نبود بلکه سرور مال خود بود اما بنده ی مال خود نبود:

نکته ی بسیار مهمی است: سیدنا ابن عوف سرور کسی نبود بلکه سرور مال و منال خود بود و بنده ی مال خویش نیز نبود.

خلاصه: یا سرور ثروت خود هستید یا بنده ی این ثروت خواهید بود.

سیدنا ابن عوف سرور ثروت خود بود و بنده ی آن نبود، یعنی خودش را برای اندوختن آن به زحمت نیانداخت بلکه با کسب و انفاق آن خوشبخت شد و خودش را برای اندوختن آن بدبخت نکرد بلکه با کسب و انفاق آن خودش را خوشبخت کرد. آن را با آرامش و از حلال کسب می کرد و خودش تنها نمی خورد بلکه خاندان او و اقوام و خویشان و برادران و کل جامعه از آن می خوردند تا این بخشش فراوان او به جایی رسید که گفته شده: تمام اهل مدینه شریکان ابن عوف اند-اهل مدینه شرکای مال او هستند. به یک سوم آنان قرض داد و دیه ی یک سوم را پرداخت و یک سوم دیگر را نیز صله ی رحم نمود و به آنان بخشید. مومن ثروتمند دامنه ی بخشش بسیار گسترده ای دارد.

پارسایی ابن عوف را ببینید:

گفته اند روزی برایش غذای افطار آوردند و او روزه داشت. چشمش به غذا که افتاد اشتهایش را از دست داد و گریست و گفت: مصعب بن عمیر از من بهتر بود و شهید شد و در کفنی پیچیده شد که اگر سرش را می پوشاند پاهایش دیده می شد و اگر پاهایش را می پوشاند سرش دیده می شد و حمزه که از من بهتر بود نیز شهید شد و تنها یک برده کفن او شد ولی سفره ی دنیا برای ما بسیار پهن شده و بسیار به ما بخشیده شده است و من می ترسم که نیکی های ما برای ما تعجیل شده باشد سپس دستور داد غذا برده شود.
باری دیگر: با یارانش بر سر سفره نشسته بود و وقتی آن را دید گریست و گفته شده: ای ابومحمد چه چیز مایه ی گریه ی تو شد؟ گفت: رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم  وفات یافت و او و خانواده اش از نان جو سیر نشدند و فکر نمی کنم برای چیزی بهتر از آن زنده مانده باشیم.

این عادت ثروتمندان است :

(( ((أحب ثلاثاً وحبي لثلاثٍ أشد: أحب الطائعين وحبي للشاب الطائع أشد، أحب الكرماء وحبي للفقير الكريم أشد، أحب المتواضعين وحبي للغني المتواضع أشد, وأبغض ثلاثاً وبغضي لثلاثٍ أشد؛ أبغض العصاة وبغضي للشيخ العاصي أشد، أبغض المتكبرين وبغضي للفقير المتكبر أشد، وأبغض البخلاء وبغضي للغني البخيل أشد)) 

 ((سه نفر را دوست دارم و سه نفر را بیشتر دوست دارم؛فرمانبرداران را دوست دارم و جوان فرمانبردار را بیشتر دوست دارم و بخشندگان را دوست دارم و فقیر بخشنده را بیشتر دوست دارم فروتنان را دوست دارم و ثروتمند متواضع را بیشتر دوست دارم با سه نفر دشمنم و دشمنی‌ام با سه کس شدیدتر است؛ با عصیان‌گران دشمنم و دشمنی‌ام با پیر عصیان‌گر شدیدتر است با متکبران دشمنم و دشمنی‌ام نسبت به فقیر متکبر شدیدتر است با بخیلان دشمنم و دشمنی ام با ثروتمند بخیل شدیدتر است»)) ))

ثروتمندان عادتی دارند: که دوست دارند به پادشاهان قدرتمند نزدیک شوند تا مقام و قدرت بیشتری کسب کنند.

چه کسی عثمان بن عفان را پس از عمر برای خلافت برگزید :

این صحابی بزرگوار از ثروتمندترین یاران رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم  به شمار می رود که سیدنا عمر او را جزء شش تن شورای خلافت پس از خود قرار داد و برخی از یارانش به او گفتند: تو از میان این شش نفر از هر کسی برای خلافت سزاوارتر هستی. چه گفت؟-

گفت: به خدا سوگند اگر چاقویی بر گلویم نهاده شود و از سوی دیگر بیرون آید برایم از خلافت شیرین تر است.
وقتی همراه شش نفر گردآمدند او انصراف خود را از نامزدی اعلام کرد و گفت: شما پنج نفر یکی از میان خود انتخاب کنید و وقتی او از نامزد بودن انصراف داد او را مکلف به انتخاب یکی از میان خود کردند و او نیز سیدنا عثمان بن عفان خلیفه ی راشد سوم را برگزید.

ویژگی منحصر به فرد این صحابی بزرگوار چیست:

علی به او گفت: از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم  شنیدم که تو را چنین توصیف می نمود: در میان آسمانیان و زمینیان امانت دار است.

سیده عائشه مادر مومنان خواست در هنگام مرگ این صحابی او را به شرافتی برساند که کسی دیگر نرسیده است و خواست که در حجره ی خودش در کنار پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم  و ابوبکر و عمر به خاک سپرده شود اما عبدالرحمن بن عوف که اسلام بسیار نیکو او را پرورش داده بود شرم کرد که خودش را در این جوار ببیند در حالی که پیش تر با عثمان بن مظعون پیمان بسته بود و به هم دیگر گفته بودند: هر کدام پس از دیگری مرد در کنار دیگری به خاک سپرده شود.

در حالی که روحش آماده ی سفر جدید می شد چشمانش پر از اشک بود و زیر زبان می گفت: من می ترسم که به دلیل ثروت فراوانم از یارانم فاصله گرفته باشم سپس این سخن پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم  را به یاد آورد که از روی هوا و هوس سخن نمی گوید و آن وحی است که وحی می شود و شنیده بود که پیامبر یک بار گفته بود عبدالرحمن بن عوف در بهشت است.

این آیه درباره ی آنان صادق است که :

﴿ ﴿الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ ثُمَّ لَا يُتْبِعُونَ مَا أَنْفَقُوا مَنّاً وَلَا أَذًى لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ﴾

 (كسانى كه اموال خود را در راه خدا انفاق مى كنند، سپس در پى آنچه انفاق كرده‏ اند، منّت و آزارى روا نمى دارند، پاداش آنان برايشان نزد پروردگارشان (محفوظ) است‏، و بيمى بر آنان نيست و اندوهگين نمى ‏شوند.) ﴾

[ [بقره: 262] ]

توضیح این داستان :

توضیح: می توان ثروت را برای تقرب به خداوند بزرگ استفاده کرد و اگر ثروتمند بودید پس فروتن و بخشنده و سخاوتمند باشید و اگر فقیر بودید صبور و شکیبا و پاکدامن باشید و اگر قدرتمند بودید نسبت به خدا فروتن باشید و این قدرت را در راه خدا قرار دهید و اگر ناتوان بودید دعا کنید خداوند شما را یاری دهد و اگر سلامت بودید این سلامتی را در راه خدمت به خلق به کار گیرید و اگر بیمار بودید این بیماری را وسیله ی تقرب به خدا قرار دهید و... حالت حقیقی انسان زمانی است که در آزمایش است.

زبان های موجود

پنهان کردن تصویر