- حديث شريف / شرح الحديث الشريف
- /
- رياض الصالحين
سپاس خداوند جهانیان را و درود و سلام بر سرورمان محمد امین. بارخدایا تنها آنچه به ما آموختی را میدانیم و تو بسیار دانا و حکیم هستی. بار خدایا چیزی به ما بیاموز که ما را سود رساند و ما را از آنچه به ما آموختی بهره مند ساز و علم ما را بیفزای و حق را به ما حق بنما و ما را توفیق پیروی از آن عنایت فرما و باطل را به ما باطل بنما و ما را توفیق پرهیز از آن عنایت فرما و ما را از زمرهی کسانی قرار بده که به سخن گوش فرامى دهند و بهترين آن را پيروى مى كنند و با رحمت خود ما را از جملهی بندگان صالح خود قرار بده.
و ما را از تاریکیهای جهالت و توهم به نور معرفت وعلم و از لجنزارهای شهوات به سوی بهشت برین خارج گردان.
چگونه از این حدیث پی به موضوع توکل و راز تفاوت هجرت عمر وپیامبر ببریم؟
برادران مومن با درسهای حدیث شریف همراه شما هستیم و به موضوعی جدید میپردازیم: موضوع توکل که موضوعی بسیار مهم است. وقتی نیاکان ما معنای توکل را به خوبی درک کردند پرچم هایشان در شرق و غرب بالا رفت و وقتی ما برداشت نادرستی از توکل کردیم در خانه مورد هجوم دشمنان قرار گرفتیم.برادران گرامی، توکل این است که از تمام اسباب استفاده کنید، تا ناظر گمان برد که موفقیت در اسباب است و پس از آن به خداوند توکل کنید.
از انس بن مالک از ابوبکر صدیق روایت است که فرمود:
((نَظَرْتُ إِلَى أَقْدَامِ الْمُشْرِكِينَ عَلَى رُؤوسِنَا, وَنَحْنُ فِي الْغَارِ, فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ, لَوْ أَنَّ أَحَدَهُمْ نَظَرَ إِلَى قَدَمَيْهِ, أَبْصَرَنَا تَحْتَ قَدَمَيْهِ, فَقَالَ: يَا أَبَا بَكْرٍ, مَا ظَنُّكَ بِاثْنَيْنِ اللَّهُ ثَالِثُهُمَا؟))
((هنگامی که با پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در غار بودیم، به پاهای مشرکان که بالای سر ما ایستاده بودند، نگاه کرده، گفتم: ای رسول خدا! اگر یکی از مشرکان زیر پای خود را بنگرد ما را میبیند؛ پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند: «ای ابوبکر! نسبت به دو نفر که خداوند سومین آنهاست، چه گمانی داری؟))
این پرسش بسیار مهم است: همه میدانید که سیدنا عمر رضی الله عنه آشکارا و روزانه و در برابر دیدگان همه مهاجرت نمود. میان کفار قریش ایستاد و گفت: «هر کس میخواهد مادرش به عزایش بنشیند و داغ او را ببیند در این مسیر مرا تعقیب کند» و این گونه مهاجرت نمود. این یک هجرت است. در حالی که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم، سرور انسان ها، دوست الله، شجاع ترین انسان، صاحب نبوت و کسی که خداوند به او وعدهی محافظت میدهد، میفرماید:
﴿وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ﴾
(و خداوند تو را در مقابل مردم محافظت میکند)
علما در این جا تامل دقیقی نموده و گفته اند: وقتی سیدنا عمر آشکارا مهاجرت نمود تنها نمایندهی خودش بود و این موضعگیری شخصی او بود. سیدنا عمر قانونگذار نبود. روش زندگی اش پس از او به عنوان شریعت در نظر گرفته نمیشد و اگر پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم مانند عمر مهاجرت میفرمود گمان میرفت که این کار واجب است و مردم خود را به قصد پیروی از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم به خطر میانداختند.
پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم نمیتوانست مانند عمر رفتار کند؛ زیرا او قانونگذار است و این زندگی دنیا بر اساس اسباب و مسببات بنا شده است، هر انسانی که بخواهد به روش الهی پرورش یابد باید از اسباب استفاده کند و این راز موفقیت است.
نکتهی بسیار مهمی از این حدیث به یاد آوردم: اگر پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم تمام این اقدامات و احتیاطها را با انگیزهی ترس انجام داده بود، در غار ثور وقتی مشرکان به او خیره شده بودند نمیتوانست خود را کنترل نماید. اما او این اقدامات و احتیاط را فقط برای آموزش به ما انجام داد ولی خودش همیشه بر خداوند توکل داشت و دلیل آن نیز این است که وقتی سیدنا ابوبکر صدیق رضی الله عنه ترسید و نگران پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم شده بود گفت: ((ای رسول خدا! اگر یکی از مشرکان زیر پای خود را بنگرد ما را میبیند _ به پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم نگاه کرد او چون دریایی آرام و چون کوهی استوار بود و به یاری خداوند اطمینان داشت _ به او فرمود: «ای ابوبکر! نسبت به دو نفر که خداوند سومین آنهاست، چه گمانی داری؟)) او کسی است که همه چیز در دست او است و اگر بگوید: باش میباشد و اگر بگوید نباش نیست میشود، اگر او با تو باشد از کسی میترسی؟
این حدیث برای ما روشن میسازد: که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم تمام این احتیاطها را به خاطر آموزش ما انجام داده است؛ زیرا او شارع است، او شجاع ترین فرد است و یارانش درباره اش میگویند: «هر گاه جنگ بالا می¬گرفت، به رسول خدا پناه میبرديم» .
باری اهل مدینه صداهای ترسناکی شنیدند و از خانههای خود بیرون رفتند تا ببینند چه اتفاقی افتاده است و دیدند که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم از آنان زودتر به سمت خطر رفته و سوار بر اسب خود بازگشته و میفرماید:
((لَنْ تُرَاعُوا, لَنْ تُرَاعُوا))
((نترسید، نترسید))
کسی از رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم شجاع تر نبود. سیدنا ابوبکر این حالت را از ابتدا تا انتها مشاهده کرده بود. وقتی پاهای مشرکان را دید درحالی که خود در غار بود، احساس کرد که مسالهی مرگ و زندگی در میان است و اسلام نابود خواهد شد و اگر یکی از آنان به پای خود بنگرد، ما را میبیند، در این لحظه ترس وجودش را فراگرفت؛ نه به این دلیل که او پیامبر یا فرستاده بود بلکه به این دلیل که او صدیق بود، پ پیامبر به او فرمود: ((ای ابوبکر! نسبت به دو نفر که خداوند سومین آنهاست، چه گمانی داری؟)). توکل این است.
میخواهم حاضران در مجلس بفهمند که توکل در ذات خود به معنای به کارگرفتن تمام اسباب، بستن تمام شکاف ها، مد نظر داشتن تمام احتمالات، پیش بینی همهی رویدادهای غیرمنتظره، توجه به تمام مؤلفه ها، پیمودن تمام راهها تا آنجا که ناظر گمان کندکه تمام این اسبابهای پیروزی و موفقیت در اختیار شماست و پس از آن به خداوند بزرگ توکل کنید.
علت عقب ماندگی مسلمانان در این دوران چیست؟
ای حضار ارجمند، صاحبان منافع تجاری، صاحبان منافع کشاورزی، صنایع، کارمندان، پزشکان، قاضیان، وکلا، مهندسان، بدانید که مسلمانان شرق و غرب را تنها با فهم صحیح توکل فتح کردند و تنها با فهم و برداشت اشتباه خود عقب افتاده اند.امروزه از نظر برخی از مسلمانان توکل یعنی: سرجای خود نشستن، سستی، کوتاهی، کسالت، اما این توکل نیست، ساده ترین مثال: سیب را نشسته میخورد و میگوید: بسم الله بگو و بخور، آیا این مومن است؟ کسی که ایمان را به شما بیاموزد میگوید: میوه را ناشسته بخور؟ چه کسی این را میگوید؟ در حالی که روایت شده است: ((کسی که خاک بخورد به خودکشی خود کمک کرده است)).
کسی که میوهی نشسته میخورد به مردن خود کمک کرده است، کسی که بگوید: کارهای مسلمان خود به خود انجام میشود از اسباب استفاده نمیکند، احتیاط نمیکند؟ چه کسی این را گفته است؟ این برداشتی است که خیلی بلاها بر سر ما آورده است. این برداشت بیمارگونه از توکل است و فرصت را به دشمنان ما داده تا با غفلت مان بر ما پیروز گردند. ما در بی خبری و تنبلی خود غرق شده ایم درحالی که دشمنان ما میسازند و اختراع میکنند تا بر ما برتری یافته اند و آنگاه ارادهی خود را بر ما تحمیل میکنند. امروزه صاحبان سلاحهای کشتار جمعی بر تمام جهان تسلط دارند، آیا این طور نیست؟ خداوند عزوجل میفرماید:
﴿وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ﴾
(تا میتوانید برای [مقابله] با آنان نیرو جمع کنید.)
تفسیر این حدیث ((وقتی به رختخواب می روید...)) را در پرتو علم ارائه می نمایم:
از أبو عماره براء بن عازب رضی الله عنه آمده است که گفت: رسول الله صلى الله عليه وسلم فرمود:إِذَا أَوَيْتَ إِلَى فِرَاشِكَ فَقُلِ: اللَّهُمَّ أَسْلَمْتُ نَفْسِي إِلَيْكَ, وَوَجَّهْتُ وَجْهِي إِلَيْكَ, وَفَوَّضْتُ أَمْرِي إِلَيْكَ, وَأَلْجَأْتُ ظَهْرِي إِلَيْكَ, رَغْبَةً وَرَهْبَةً إِلَيْكَ, لا مَلْجَأَ وَلا مَنْجَا مِنْكَ إِلا إِلَيْكَ, آمَنْتُ بِكِتَابِكَ الَّذِي أَنْزَلْتَ, وَبِنَبِيِّكَ الَّذِي أَرْسَلْتَ, فَإِنَّكَ إِنْ مُتَّ فِي لَيْلَتِكَ, مُتَّ عَلَى الْفِطْرَةِ, وَإِنْ أَصْبَحْتَ أَصَبْتَ أَجْرًا))
((فلانی _ و در روایتی آمده است: ای براء بن عازب_: «وقتی خواستی به بستر بروی بگو: خدایا خودم را تسلیم تو نمودم، به تو روی آوردم، امورم را به تو واگذار نمودم، به تو متکی گشتم، از روی امید و بیم از تو. هیچ پناهگاه و هیچ گریزگاهی جز به سوی تو نیست. ایمان آوردم به کتابی که نازل فرمودی و به پیغمبرت که او را فرستادی. اگر آن شب مردی، بر دین اسلام مردهای و اگر صبح بیدار شدی، بهترین پاداش را به دست آورده ای.))
و در روایتی در صحیحین از براء روایت شده که گفت: رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود:
((إِذَا أَتَيْتَ مَضْجَعَكَ, فَتَوَضَّأْ وَضُوءَكَ لِلصَّلاةِ, ثُمَّ اضْطَجِعْ عَلَى شِقِّكَ الأَيْمَنِ))
((وقتی خواستی به رختخواب بروی همچون وضوی نماز، وضو بگیر سپس بر پهلوی راستت بخواب.))
برخی گفته اند: ثروتمندان بر پهلوی چپ خود میخوابند، علما بر پهلوی راست، پادشاهان بر پشت و شیاطین بر شکم میخوابند.
مقاله ای خواندم که در آن نوشته بود: کسی که به پهلوی راست میخوابد، عمل هضم وی آسان تر انجام میگیرد و کسی که به پشت میخوابد شاید هوا از دهانش وارد شود و وقتی از دهان نفس بکشد لثه هایش از بین میرود و به عوارض بیماریهای سرماخوردگی مزمن دچار میشود یعنی این نوع خوابیدن گاهی سبب تغییر لثهها و سبب ترشحات مزمن میباشد و کسی که بر پشت میخوابد و هوا را از دهان تنفس میکند متفاوت است؛ زیرا کسی که از بینی نفس میکشد این هوا از میان لایههای گرم تو در تو عبور میکند و هوا از ورودیهای بینی در زمستان با صفر درجه یا پنج درجه وارد میشود و با سی و هفت درجه به بیرون از بینی میرسد؛ زیرا لایههای بینی منحصر به فرد است و رگهای درون آن عضلات پهن قابلیت انبساطی دارد.
پس اگر انسان در سرما به آینه نگاه بیندازد میبیند که بینی اش قرمز شده است. رگهای درون بینی با واکنش عضلات دایره ای شکل انبساط پیدا میکند و خون بسیار زیادی در آن جریان مییابد و گرمای این خون به سی و هشت درجه میرسد بنابراین هوایی که انسان در زمستان تنفس میکند از لایههای گرمی عبور میکند.
این لایهها با لایه ای مخاطی و لزج پوشیده شده است و هر گونه غبار و گرد و اشیاء خارجی که در هوای ورودی باشد بر روی این لایهها میچسبد. تصور کنیم ذره ای معلق در هوا بتواند از این لایهها عبور کند، ریزموهایی که خداوند در بینی آفریده آن را به دام میاندازند.
ما سطوح لزج و گرمی در بینی داریم و موهایی که چون توری عمل میکنند، هوا با درجهی سی و هفت به بینی میرسد و به همین دلیل اکثر کسانی که به پشت میخوابند و از دهان نفس میکشند، به سرماخوردگیهای مزمن دچار هستند و از اینها بدتر اینکه خُرخُرهایی میکنند که دیگران را آزار میدهد. پیامبر صلی الله علیه وسلم به ما آموخته است که به پهلوی راست بخوابیم. اینها برخی از نکتههای این حدیث بود.
((إِذَا أَتَيْتَ مَضْجَعَكَ, فَتَوَضَّأْ وَضُوءَكَ لِلصَّلاةِ, ثُمَّ اضْطَجِعْ عَلَى شِقِّكَ الأَيْمَنِ))
((وقتی میخواستی به رختخواب بروی همچون وضوی نماز، وضو بگیر و سپس بر پهلوی راست خود بخواب))
اکنون کسی میگوید: ما به پهلوی راست میخوابیم اما بعدش را خداوند میداند. انسان بر اساس بیداری و آگاهی محاسبه میشود. در زمان بیداری و هوشیاری اش به پهلوی راست میخوابد و بعد از آن از این پهلو به آن پهلو میشود، اما خداوند عزوجل فرموده است:
﴿وَنُقَلِّبُهُمْ ذَاتَ الْيَمِينِ وَذَاتَ الشِّمَالِ﴾
(و ما آنان را به پهلوی راست و چپ میچرخانیم)
﴿وَنُقَلِّبُهُمْ ذَاتَ الْيَمِينِ﴾
(و ما آنان را به پهلوی راست و چپ میچرخانیم)
﴿وَذَاتَ الشِّمَالِ﴾
(و چپ میچرخانیم)
وقتی انسان میخوابد اسکلت استخوانی اش بر روی عضلات او فشار میآورد. این اسکلت وزن دارد، هر کس وزن خاصی دارد. اسکلت به همراه عضلات رویی آن، بر عضلات زیرین فشار وارد میکند و این فشار بر رگهای خونی فشار وارد میکند و باعث ناتوانی خون رسانی به عضلات میگردد و اگر انسان یک ساعت به شکل معینی قرار گیرد این پایانههای عصبی که خداوند در عضلات قرار داده مغز را آگاه میکنند در حالی که شما خوابید. در خواب چمن نرم کاشته شده را میبینید و در این لحظه عصب به مغز خبر میدهد که فلان عضلات تحت فشار است. مغز به عضلات فرمان میدهد و شخص خوابیده وضعیت خود را تغییر میدهد در حالی که خودش نمیفهمد. مغز بیدار است و نمیخوابد.
بنابراین وقتی کسی به بیماری بی حرکتی یا فلج دچار است تنها راه درمان او جا به جایی و پهلو به پهلو شدن است در غیر این صورت گوشتهای بدن او ساییده میشود، در پزشکی این بیماری زخم بستر نام دارد.
اولین دستور پزشکی یا پرستاری برای درمان بیمار مبتلا به بی تحرکی یا فلح، چرخش است و در غیر این صورت به ساییدگی گوشت بدن مبتلا میشود و گوشت هایش از استخوان هایش جدا میشود. از عدم خون رسانی میمیرد. بنابراین این سخن الهی در سورهی کهف از اعجازهای علمی قرآن به شمار میرود:
﴿وَنُقَلِّبُهُمْ ذَاتَ الْيَمِينِ وَذَاتَ الشِّمَالِ﴾
(و ما آنان را به پهلوی راست و چپ میچرخانیم)
اگر خداوند آنان را نمیچرخاند آنان نمیتوانستند سیصد سال زنده بمانند حتی یک سال یا یک ماه زنده نمیماندند و پس از یک ماه انسان میمیرد. اگر بر پشت بخوابد میمیرد. تمام گوشتهای بدنش میریزد. بنابراین از دیگر اعجازهای علمی قرآن این آیه است:
﴿وَنُقَلِّبُهُمْ ذَاتَ الْيَمِينِ وَذَاتَ الشِّمَالِ وَكَلْبُهُمْ بَاسِطٌ ذِرَاعَيْهِ بِالْوَصِيدِ﴾
(و آنها را به پهلوى راست و چپ مى گردانيم و سگشان بر آستانه [غار] دو دست خود را دراز كرده [بود])
اگر انسان بیش از حد بخورد تنها بر پهلوی چپ راحت میخوابد زیرا مکان معده در آنجا قرار دارد. توپی بیاروید یک قطعه سرب داخل آن بیندازید و آن را بچرخانید کجا میایستد؟ در محلی که سرب است، هر انسانی باید این سنت را اجرا کند. این سنت پیامبر است.
((يَا فُلانُ, إِذَا أَوَيْتَ إِلَى فِرَاشِكَ, فَقُلِ: اللَّهُمَّ أَسْلَمْتُ نَفْسِي إِلَيْكَ ...))
((فلانی وقتی به بستر خواب خود رفتی بگو: بار خدایا خودم را به تو واگذاشتم ...))
پس معنای «خودم را تسلیم تو نمودم» این است: یعنی خودم را تحت فرمان تو نهادم. کسی که از خداوند فرمان میبرد در همهی حالاتش، در همهی حرکات و سکناتش، در هر زمان، هر مناسبتی، هر موضعگیری و هر کاری او مسلمان است. کسی که فرمان خویش را به خداوند بسپارد، خداوند میفرماید:
﴿إِذْ قَالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قَالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ﴾
(هنگامى كه پروردگارش به او فرمود تسليم شو گفت به پروردگار جهانيان تسليم شدم)
((لا يؤمن أحدكم حتى يكون هواه تبعاً لما جئت به))
((هیچ کس از شما ایمان ندارد مگر زمانی که نفس خود را تابع شریعتی که آورده ام، قرار دهد))
باید خواستههای نفسانی ات طبق شریعت الهی باشد بنابراین پیامبر صلی الله علیه وسلم میفرماید:((طوبى لمن وسعته السنة, ولم تستهوه البدعة))
((خوشا به حال آنان که سنت شامل حال آنان میشود و بدعت آنان را فریب نمیدهد))
یعنی یکی از ما هوس چیزی را بکند که خداوند حرام نموده، آرزوی چیزی بر خلاف دستور الهی. این نشانهی بسیار خطرناک است و به تلاش زیادی نیاز دارد تا امیال، احساسات و آرزوهای خود را با شریعت مقدس تطبیق دهد. آیا دوست دارید وقتی را در ناخشنودی الله به سر برید؟ نه به خدا، آیا دوست دارید وقتتان را در حال انجام کارهای نیک به کار برید؟ بلی، خداوند به شما برکت دهد. آیا خود را در مسجد چون ماهی در آب میبینید یا مانند گنجشک در قفس؟ مومن خود را در مسجد مانند ماهی در آب میبیند. این جایگاه طبیعی مومن است و با مسجد انس میگیرد.پس پیش از خواب بگویید: خودم را به تو سپردم. اگر کسی شریعت را انجام نمیدهد و به زبان بگوید: خودم را به تو سپردم، این سخنان او نادرست بی معنا، پوچی و بیهوده است. انسان زمانی راستگو است که حال و روزش با سخنانش مطابقت داشته باشد.
معنای بخش دوم حدیث چیست: ((ووجهت..... أمري إليك)) :
«و رو به سوی تو نمودم»: یعنی ای پروردگار، رو به تو مینمایم و به سوی تو میآیم، با تو پیوند برقرار میکنم، این یک معیار دقیق است. اگر شخصی از ما رو به سوی الله نکرده باشد ، قدرت رو نمودن به او را ندارد. وقتی در یک اتاق تنها مینشینیم و از این تنهایی به تنگ میآییم این نیز یک خطر بزرگ است. انسان باید با خداوند عزوجل ارتباط داشته باشد. آیا در خلوت با خدا ارتباط دارید؟ با او انس میگیرید؟ اگر در راهی طولانی به سفر بروید و هیچ کس همراه شما نباشد آیا با یاد خداوند عزوجل آرام میگیرید؟ آیا با تلاوت قرآن انس میگیرید؟ به سوی خدا رو کنید.((خودم را به تو سپردم و رو به تو نمودم و امورم را به تو واگذاشتم))
تسلیم کامل .آنان اگر کنار هم یا دور از هم باشند یاران یکدیگرند و اگر از من روی گردانند من از آنان روی نمیگردانم.
به خدا سوگند اگر با عشق خود جگر مرا تکه تکه کنند، من به کردهی آنان راضی و بر عشق آنان باقی خواهم بود،
از اندوه روی گردان و امور را به قضا و قدر واگذار کن،
مژدهی خیری را بده که به زودی میرسد و به وسیلهی آن گذشتهها را به فراموشی میسپاری،
چه بسا کاری که ناپسند داری و در سرانجامش برایت رضایتمند باشد
شاید که زندگی بر تو تنگ آید و شاید هم زندگی ات فراخ گردد
خداوند هر کار که بخواهد میکند پس اعتراض نکن
خداوند همواره برایت خیر و نیکی داده پس بر اساس گذشته بسنج.
پس این خواب ها: یا کابوسهایی شیطانی است که انسان را نابود میسازد یا لحظات کوتاهی از خوشبختی است که گویی در بهشت هستید؛ بنابراین وقتی انسان پیش از خواب رو به سوی الله بی نیاز کند، گویی در بهشت است. چه خوب است که این دعا حفظ، نوشته و پیش از خواب خوانده شود.
((أَسْلَمْتُ نَفْسِي إِلَيْكَ, وَوَجَّهْتُ وَجْهِي إِلَيْكَ, وَفَوَّضْتُ أَمْرِي إِلَيْكَ)) .
((خودم را به تو سپردم و رو به تو نمودم و امورم را به تو واگذاشتم))
با خواندن این دعا وکیلی گرفته اید که کلیدهای آسمانها و زمین در دستان اوست، دیگر نمیترسید و خداوند از کسانی که ایمان آورده اند دفاع میکند. ای خدا هر آنچه تو بخواهی و پروردگار میگوید هر طور میخواهی با من باش ای بندهی من و هر طور که تو بخواهی با تو هستم و هر طور من میخواهم با من باش و صلاح خود را به من نیاموز.
تفسیر بخش پایانی حدیث: ((ألجأت ظهري اليك.......)) .
«به تو تکیه زده ام» میگویند: فلانی پشتیبان و حامی دارد. مومن میگوید پشتیبانم تویی، این پشتیبان و حام یک بشر نیست. شاید او ضعیف و یا مستضعف باشد، ولی اگر خدا را پشتیبانتان گماردید، شما قوی ترین انسان خواهید بود و این چنین پیامبر صلی الله علیه وسلم میفرماید:((إذا أردت أن تكون أقوى الناس, فتوكل على الله)).
((اگر خواستید نیرومند ترین شخص باشید به خداوند توکل کنید)).
تنها وسیلهی رسیدن به تو، نیاز من به توست و با نیاز به تو فقر خودم را برطرف میکنم.
راه چاره ای جز کوبیدن درب ندارم، و اگر تو مرا رد کنی کدامین درب را بکوبم؟
و چه کسی را بخوانم و نام او را فریاد بزنم اگر فضل و منت تو از این نیازمند به تو برداشته شود؟
از خانه بیرون میروید بگویید:
((اللَّهُمَّ أَعُوذُ بِكَ؛ أَنْ أَضِلَّ أَوْ أُضَلَّ, أَوْ أَزِلَّ أَوْ أُزَلَّ, أَوْ أَظْلِمَ أَوْ أُظْلَمَ,أَوْ أَجْهَلَ أَوْ يُجْهَلَ عَلَيَّ))
«بار خدایا به تو پناه میبرم از اینکه گمراه کنم یا گمراه شوم و یا بلغزانم و یا بلغزم و یا ظلم کنم و یا مظلوم شوم و یا نادان شوم و یا با نادانی با من رفتار کنند».
﴿رَبَّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ, وَأَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ, وَاجْعَلْ لِي مِنْ لَدُنْكَ سُلْطَاناً نَصِيراً﴾
(پروردگارا مرا [در هر كارى] به طرز درست داخل كن و به طرز درست خارج ساز و از جانب خود براى من تسلطى يارى بخش قرار ده).
((تو را پشتیبانم نمودم)) .
((هر آفریده ای که به جای یاری جستن از مخلوقات از من یاری بخواهد و اهل آسمانها و زمین بر او تنگ گرفته باشند، من از این میان برای او راه نجاتی قرار میدهم و هر آفریده ای که به دیگر آفریدهها چنگ بزند، این را از نیت او میفهمم پس زمین را در برابر او پرتگاه میکنم و رحمات آسمانی را از او دریغ مینمایم.))
به شما میگوید: این شماره تلفن من است و هر لحظه که بخواهید من حاضرم. به او زنگ میزنید ولی مشغول است. کجاست؟ نمیدانیم کجاست؟ و اکنون که او را میطلبید در دسترس نیست، زیرا به او اعتماد کرده اید و خداوند قدرتمند یگانه را رها کرده اید. پس انسان باید تماما به خداوند عزوجل اطمینان و اعتماد نماید.
((به تو متکی گشتم، از امید و بیم به تو. هیچ پناهگاه و هیچ گریزگاهی جز به سوی تو نیست. ایمان آوردم به کتابی که نازل فرمودی و به پیغمبرت که او را فرستادی. اگر آن شب مردی، بر دین اسلام مردهای)).
یعنی بر آن چه مایهی خشنودی خداوند عزوجل است، بر اساس وضعیت سالم:
یک بار دیگر حدیث را به سرعت برایتان مرور میکنم:
(يَا فُلانُ, إِذَا أَوَيْتَ إِلَى فِرَاشِكَ فَقُلِ: اللَّهُمَّ أَسْلَمْتُ نَفْسِي إِلَيْكَ, وَوَجَّهْتُ وَجْهِي إِلَيْكَ, وَفَوَّضْتُ أَمْرِي إِلَيْكَ, وَأَلْجَأْتُ ظَهْرِي إِلَيْكَ, رَغْبَةً وَرَهْبَةً إِلَيْكَ, لا مَلْجَأَ وَلا مَنْجَا مِنْكَ إِلا إِلَيْكَ, آمَنْتُ بِكِتَابِكَ الَّذِي أَنْزَلْتَ, وَبِنَبِيِّكَ الَّذِي أَرْسَلْتَ, فَإِنَّكَ إِنْ مُتَّ فِي لَيْلَتِكَ, مُتَّ عَلَى الْفِطْرَةِ, وَإِنْ أَصْبَحْتَ أَصَبْتَ أَجْرًا))
((وقتی که خواستی به بستر خواب بروی بگو: خدایا تسلیم نمودم خودم را به تو، و واگذار نمودم کارهایم به تو تو را پشتیبانم نمودم، هم از روی رغبت و هم از جهت ترس تو. یقین دارم که پناهگاه و گریزگاهی نیست مگر به سوی تو. ایمان آوردم به کتابی که نازل فرمودی و به پیغمبرت که او را فرستادی. اگر آن شب مردی بر دین اسلام مردهای و اگر به صبح رساندی، پاداش را به دست آورده ای.))
و در روایتی از صحیحین از براء روایت شده که گفته است: رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود:
((إِذَا أَتَيْتَ مَضْجَعَكَ, فَتَوَضَّأْ وَضُوءَكَ لِلصَّلاةِ, ثُمَّ اضْطَجِعْ عَلَى شِقِّكَ الأَيْمَنِ, وقل: وذكر نحوه, كما قال قبل قليل, ثم قال: واجعلهن آخر ما تقول))
((وقتی میخواستی به رختخواب بروی همچون وضوی نماز، وضو بگیر و سپس بر پهلوی راست خود بخواب)) و بگو: مانند آن را بگو چنان که اندکی پیش گفت، سپس فرمود: ((اینها آخرین سخنان تو پیش از خواب اینها باشد.))
رویدادهای جنگ بدر و درس های آن:
و اکنون به سیرهی زندگانی خلفای راشدین رضی الله عنهم اجمعین میپردازیم.وارد جنگ بدر میشویم: در جنگ بدر قریش سپاه بزرگ خود را سرازیر کرد و در بلندیهای آن سوی بیابان مسلح شده با تکبر و غرور فراوان. مسلمانان نیز به تعدادشان سیصد نفر با پیامبر صلی الله علیه وسلم بیرون رفته بودند و اندکی سلاح و تجهیزات در اختیار داشتند. دو گروه به هم آویختند و سرزمین جنگ ناگهان چون آتش گُر گرفت و رسول خدا صلی الله علیه وسلم در خیمهی خود نشسته بود و یاران نزد او میآمدند و خواهش میکردند هر چند هم که جنگ شدت یابد خیمهی خود را رها نکند درحالی که ابوبکر نیز همراه ایشان بود.
پیامبر صلی الله علیه وسلم در شدت جنگ یاران اندک خود را نگاه نمود که نزدیک بود در میان موج دیوانهی بت پرستان ذوب شوند هر، وقت که شهیدی را میدید که میافتاد قلبش از غصه و اندوه با او پرواز مینمود. جنگ به اوج خود رسید و تقریبا تنها صدای چکاچک شمشیرها را میشنید که ندای مرگ و خون سر میداد. پیامبر صلی الله علیه وسلم احساس نمود تمام مقدرات دین در کفهی سبک و نه سنگین ترازو قرار دارد، از خیمهی خود خارج شد و دست به سوی آسمان دراز نمود و چون بادبانهای کشی ای که با موجی سرسخت و سرکش روبه رو شده است، با صدای بلند شروع به راز و نیاز با خداوند خود نمود و میفرمود:
((بار خدایا اگر این باند را نابود کنی)) معنی باند: یعنی گروه نیکوکار. این کلمه تاریخی دارد. کلمات مانند موجود زنده اند که زاده میشود، پیر شده و میمیرند. در گذشته این کلمه معنی گروه داشته است. یعنی فقط گروه.
اکنون میگویید: این باند یعنی اراذل، دزدان، راهزنان و کلمهی باند وقتی در سنت پاک میآید: معنای گروه میدهد. شما الآن به یگی بگویید: تو در این جا (جرثوم) میکروب هستی. آیا خشمگین نمیشود؟ معنای جرثوم (میکروب) در لغت: یعنی اصل هر چیزی. شاعری برخاست و خلیفه ای بزرگ را مدح کرد و به او گفت: تو «جرثوم=میکروب» (اصل) دین، اسلام و حسب هستی. خلیفه به او پاداش داد.
اگر کسی به انسانی بگوید: تو جرثوم کلاس هستی او خشمگین شده و وی را میزند اما جرثوم معنای دیگری دارد بلکه معنای قدیمی نیز دارد که همان اصل است. واژهی استعمار معنای سنگینی دارد: نیروی تجاوزگر، اشغالگر که ثروتها را به غارت میبرد و ارادهها را در هم میکوبد و جوانان را میکشد اما خداوند فرموده است:
﴿وَاسْتَعْمَرَكُمْ فِيهَا﴾
(و در آن شما را استقرار داد)
این واژهی عصابه است، مبادا ذهن شما به سمت معانی معاصر این واژه نرود. پیامبر صلی الله علیه وسلم میفرماید:
((اللَّهُمَّ أَنْجِزْ لِي مَا وَعَدْتَنِي, اللَّهُمَّ آتِ مَا وَعَدْتَنِي, اللَّهُمَّ إِنْ تُهْلِكْ هَذِهِ الْعِصَابَةَ مِنْ أَهْلِ الإِسْلامِ, لا تُعْبَدْ فِي الأَرْضِ))
((خدايا آنچه را که به من وعده فرمودي به انجام رسان، که اگر اين گروه هلاک شوند، ديگر در روي زمين پرستش نخواهي شد))
گفت: نداهای او بالا گرفت و صدای او بالا رفت و دعاهای او با لرزش رو به افول مینهید-یعنی گریه میکرد- و عبایش از روی شانه هایش فرو افتاد .در اینجا ابوبکر رضی الله عنه با آرامش نزدیک شد و عبای رسول الله را برداشت و سر شانه هایش گذاشت. شانههایی که سخت ترین و سنگین ترین بار زندگی را بر دوش میکشید، بار سنگین گسترش دین. جنگی نابرابر بود که آن را جنگ سخت مینامیدند و اکنون آن را جنگ سرنوشت ساز مینامند، ممکن بود دین با آن به پایان رسد. ایشان رضی الله عنه خطاب به رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: ای رسول خدا بس است که با خداوند راز و نیاز کردی، او به وعدهی خود نسبت به تو وفا خواهد کرد)) .
یک پرسش مهم :
یک پرسش کوچک: چرا سیدنا ابوبکر صدیق در غار وحشت زده شد و سراسر وجودش را ترس گرفت اما پیامبر صلی الله علیه وسلم آرام بود؟گفت: زیرا وقتی پیامبر صلی الله علیه وسلم مهاجرت کرد تمام اسباب را به کار گرفت و ماموریتش به پایان رسید، تنها محافظت و حمایت الهی باقی مانده بود و او نسبت به این محافظت مطمئن بود اما اکنون: نگرانیش این بود که شاید در به کارگیری و آماده نمودن اسباب کوتاهی نموده باشد، نگرانی اینجا بود. نگران این نبود که خداوند خلاف وعده کند، خیر، مطمئن بود خداوند او را یاری میکند. اما اکنون میترسید که تجهیزات لازم را جمع آوری نکرده باشد و صد در صد از فرامین الهی پیروی نکرده باشد و تجهیزات وی اندک باشد و بنابراین در این موقعیت ترس از کوتاهی او را فرا گرفته بود. اما در غار همه چیز را آماده کرده بود و کارها را به اتمام رسانده بود و تنها نیازمند توکل بود.
پیامبر صلی الله علیه وسلم به یاری الله شک نداشت و اندکی پیش از جنگ به یارانش فرمود: ((در پرتو عنایت خدا حرکت کـنید. چرا که یکی از دو گروه را به من وعده داده است. انگار من مرگ مردم را در برابرم میبینم)) .
اما مستقیما مسئولیت یاران و دین را به عهده داشت. حقیقت این است: بندگی یعنی اینکه شما از غیب آگاه نیستید.
پیامبر صلی الله علیه وسلم بر یارانی که شهید شده بودند گذشت. ابوسائب عثمان مظعون را دید و عبا را از چهره اش برداشت و او را بوسید و از پشت پرده صدایی را شنید و به نظر میرسید صدای همسرش باشد که میگفت: «مبارک بادت ای ابوسائب، خداوند تو را گرامی داشت،-سکوت پیامبر صلی الله علیه وسلم تایید است، این سخنی نادرست است-پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: چه کسی به تو گفته که خداوند او را گرامی داشته است؟ بگو: امیدوارم خداوند او را گرامی بدارد-این گونه بگو-پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: من فرستادهی خدا هستم ولی نمیدانم خداوند با او چکار خواهد نمود)).
برادرم من نتیجه را میدانم، شما اشتباه میکنید، فقط خداوند غیب را میداند، ادب را در مقابل الله رعایت فرمایید، خداوند او را وعدهی یاری داده است ولی او میترسد؛ زیرا مسئول است و مسئولیت او بسیار بزرگ است و همین احساس مسئولیت او را نگران کرده است.
این موقعیت ابوبکر را ببینید که گواه نیروی ایمان وخویشتن داری ومقاومت او در مقابل سختی هاست
آخرین موضعگیری: گوید: کسی که میخواهد ایمان ابوبکر را در بهترین لحظات ببیند و کسی که میخواهد ایمان والای متصل به برپادارندهی آسمانها و زمین را ببیند این ایمان را در روزی ببیند که پیامبر صلی الله علیه وسلم به جوار پروردگارش شتافت. این مهم ترین موضعگیری ابوبکر صدیق بود. پیامبر صلی الله علیه وسلم به ندای پروردگارش لبیک گفت و از زندگی و میان زندگان رخت بست. روزی که ناگهان مسلمانان را پریشان کرد. دیگر پدری که زندگی شان را سراسر مهربانی میکرد و نوری که وجودشان را تابان مینمود را نمیدیدند، رسول الله کجاست؟ رحلت فرمود. هیچ کس به هیچ وجه آمادگی شنیدن این خبر را نداشت. در آن روز بود که جوهر این ایمان آشکار شد. ایمان مردی که خداوند به همراه پیامبر صلی الله علیه وسلم به او اطمینان بخشیده بود. وقتی محمد با مرگ از میان همه نهان گشت این ایمان نه تنها کم نشد بلکه بیشتر شد و نه تنها بی تابی نکرد بلکه نیرو گرفت و نه تنها این ضربه کمر او را نخمید بلکه ثابت قدم ایستاد. این گونه سیدنا صدیق ایستادگی نمود .ایمان ابوبکر در روز وفات رسول الله صلی الله علیه وسلم به حدی بود که تنها او از چنان ایمانی میتوانست برخوردار باشد نه کسی دیگر و هیچ یک از یاران رسول الله جز این صدیق چنین ایمانی نداشت.
آن روز پس از آنکه پیامبر صلی الله علیه وسلم برای مسلمانان پیشنمازی داد به حجرهی خود بازگشت و ابوبکر در حجره اش به عیادت او رفت و اجازه گرفت چند لحظه او را تنها بگذارد و به خانه اش در عالیه در آن طرف مدینه برود ومدتی نه چندان دراز گذشته بود که نیازهای خانواده را تامین نمود و آمادهی بازگشت به سوی رسول الله صلی الله علیه وسلم گشت اما خبررسان با شتاب به سوی او رفت و خبری به او داد که کوهها را به لرزه میانداخت، چکار کرد؟
گفت: «شکر نمود و این عبارت را گفت: انا لله و انا الیه راجعون-این سنت است- و اشکهای روان او با سخنانش آمیخت و میگفت: «انا لله و انا الیه راجعون، و با آرامش و شتابان و صبورانه به سوی خانهی رسول الله صلی الله علیه وسلم حرکت کرد .
هنوز به مسجد نزدیک نشده بود که فاجعهی بزرگ را مشاهده نمود. مسلمانان از خود بیخود شده بودند تا آنجا که عمر بن خطاب، آن قوی مرد شمشیر خود کشیده بود و فریاد میزد: گروهی از منافقان ادعا میکنند که رسول الله مرده است ولی به خدا سوگند او نمرده است. مبادا کسی بگوید رسول الله مرده است که با شمشیرم گردن او را میزنم». این سیدنا عمر است که تعادل خود را از دست داده است. حال عمر این گونه بود چه رسد به حال دیگران آنان چگونه بودند؟!
خبری چون صاعقه که مسلمانان هرگز تاب تحمل آن را نداشتند. رحلت رسول الله صلی الله علیه وسلم برای تمام مسلمانان غیر منتظره بود و با وجود اینکه در گذشته بیمار بود اما آنان هرگز تصور نمیکردند که روزی به آنان گفته شود: رسول الله وفات نموده است. این برایشان غیر قابل تحمل بود.
وقتی خداوند دستور خود را اجرایی نمود و رسول خود را به جوار خود برد و بر مردم مقدر نمود: که در موجی از پریشانی و وحشت، واژهی مرگ را در کنار کلمهی رسول بشنوند. آنان همه تعادل از کف دادند. و ابوبکر از همه برای ترس و وحشت سزاوارتر بود. او یار زندگانی رسول الله در کودکی و جوانی اش بود، او یار و تصدیق کننده اش از اولین روزهای وحی و دین بود، به شدت به او عشق میورزید و چنان پیوند برادری با او داشت که صبر در فراق او را غیر قابل تحمل مینمود. اما به نظر میرسید نه یک نیروی انسانی بلکه نیرویی الهی او را به حرکت در آورده است. باید بگذاریم شاهد عینی صبر ابوبکر را در این ضربهی بزرگ و اولین ضربه بیان کند.
ابوبکر رو به مردم سخنرانی نمود. کسی به او توجه نمیکرد. نزد پیامبر صلی الله علیه وسلم رفت که در گوشه ای از خانه دراز کشیده بود و عبایی بر روی او کشیده بودند. چهرهی مبارک را لخت نمود و بوسید و گفت: ((پدر و مادرم فدای تو باد. زنده و مرده ات خوش بویی. مرگی که خداوند برایت مقدر نموده بود را دریافت نمودی. سپس پارچه را بر روی مبارک رسول الله انداخت و خارج شد و دید که عمر با مردم سخن میگوید. از او خواست ساکت شود، ولی عمر ساکت نشد و همچنان سخن میگفت. وقتی ابوبکر دید او ساکت نمیشود رو به مردم شروع به سخنرانی نمود وقتی دیدند دارد سخنرانی میکند همه خاموش و رو به او ایستادند. او خداوند را سپاسگزاری نمود و سپس گفت: ای مردم - به توحید بنگرید - هر کس محمد را میپرستید، محمد مرده است - ما هرگز بت پرست نیستیم و دین ما دین توحید است حتی در مورد پیامبر - کسی که خداوند را میپرستید خداوند زنده است و نمیمیرد و سپس این آیه را خواند:
﴿وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ وَمَنْ يَنْقَلِبْ عَلَى عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئاً وَسَيَجْزِي اللَّهُ الشَّاكِرِينَ﴾
(و محمد جز فرستاده اى كه پيش از او [هم] پيامبرانى [آمده و] گذشتند نيست، آيا اگر او بميرد يا كشته شود از عقيده خود برمى گرديد و هر كس از عقيده خود بازگردد هرگز هيچ زيانى به خدا نمى رساند و به زودى خداوند سپاسگزاران را پاداش مى دهد)
در این لحظهی وحشتناک و فاجعهی سخت این پایداری نمونه ای والاست ((کسی که محمد را عبادت میکرد، محمد مرده است و کسی که خداوند را عبادت میکرده است خداوند زنده است و نمیمیرد)) .
بیشترین انتظاری که از سیدنا ابوبکر میرفت این بود که دلداری دهد و عزاداری کند، اما توحید را بیان نمود و گفت خداوند زنده است و نمیمیرد.
فریاد ابوبکر مانند قضا و قدر در دل هایشان تاثیر نهاد و آنان یکی یکی نزد جسد دراز کشیده رفتند و با او وداع کردند و عزم راسخ نمودند. چنان عزمی که در ساعات بعدی و روزهای بعدی باید میداشتند.
یکی از علما میگوید: اگر ابوبکر آنجا نبود چه اتفاقی میافتاد؟ تنها یک نفر در میان یاران پیامبر وجود داشت و او ابوبکر صدیق بزرگ بود. کسی که اعصابی آرام داشت که این آسیب را تحمل نمود و آن را درک کرد، ولی ایمانش از بین نرفت و از شنیدن خبر وحشتناک کمر خم ننمود و تنها در پی بیان حقیقت بود.
این موقعیت وی همان موقعیتی بود که خداوند پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم را به پیامبری برگزیده بود و در همان لحظه ابوبکر صدیق را نیز انتخاب کرده بود تا نقش پیامبری را کامل نماید، به همین دلیل مورخان میگویند: او دومین بنیانگذار اسلام بوده است.
هم چنین موضع او در برابر مرتدین بسیار عالی بود و موضع وی در برابر سپاهی که در میان فتنهی ارتداد و دیگر فتنهها به شام فرستاد و اگر این دوست پیامبر با این ارادهی آهنین و ایمان قوی نبود اسلام پس از پیامبر از هم میپاشید. اینها برخی از موقعیتهای او بشمار میرود .
زیباترین چیزی که در این داستان وجود دارد این است که گفت: هر کس محمد را میپرستید محمد مرده است. ایمانتان را به انسانی مرتبط ننمایید. شما به خدا ایمان آورده اید و تنها با کسانی دوستی و همنشینی کنید که احوالات او شما را به خداوند نزدیک نماید و سخنان او شما را به خدا برساند. انسان قانونگذار، بیان کننده و تفسیرگر است، اما خداوند پاک و بزرگ تنها زندهی باقی و همیشه جاوید است.