- عقیده ي اسلامی
- /
- عقيده طحاويه
سپاس خداوند جهانیان را و درود و سلام بر سرورمان محمد راستین وعدهی امانتدار. بار خدایا تنها آن چه به ما آموختی را میدانیم و تو بسیار دانا و حکیم هستی. بار خدایا چیزی به ما بیاموز که ما را سود رساند و ما را از آن چه به ما آموختی بهره مند ساز و علم ما را بیفزای و حق را به ما حق بنما و ما را توفیق پیروی از آن عنایت فرما و باطل را به ما باطل بنما و ما را توفیق پرهیز از آن عنایت فرما و ما را از زمرهی کسانی قرار بده که به سخن گوش فرا مىدهند و بهترين آن را پيروى مىكنند و با رحمت خود ما را از جملهی بندگان صالح خود قرار بده.
قدرت الهی متعلق به هر چیز ممکنی است و به دلیل کمال قدرت چیزی او را درمانده نمیکند:
به دلیل کمال قدرت چیزی او را درمانده نمیکند؛ زیرا نویسندهی «الجوهره» مینویسد: قدرت الله متعلق به هر چیز ممکنی است. حال ممکن چیست؟ هر چیزی به جز الله ممکن نام دارد زیرا ذات الله واجب الوجود است و غیر الله ممکن الوجود میباشند بنابراین قدرت او متعلق به تمام ممکنها است و از انجام چیزی درمانده نیست؛ زیرا کمال قدرتش این را اقتضا میکند.
شاید بگویید: این قاضی عادل است. اما عدالت قاضی نسبی است. گاهی میگویید: فلانی قوی است اما قدرت او نسبی است. اما وقتی قدرت یا عدالت را به خداوند نسبت دهید منظور قدرت مطلق است. این حقیقت را برایتان روشن میکنم: یک قاضی چهل سال میان مردم قضاوت کرده است. در این سالها دهها حکم را صادر نموده است. اگر از میان این احکام که افزون بر صد حکم است، یک حکم نادرست باشد، مردم آن را قاضی عادل میخوانند! زیرا احکام منطبق بر انسانها از نوع اعم اغلب است ولی اگر بگویید: خداوند عادل است یک سخن مطلق است و شما اجازه ندارید در طول سالیان عمر کرهی خاکی و تاریخ بشر بگویید حق کسی را پایمال نموده است؛ چراکه صفات و نامهای خداوند متعال مطلق است. اگر گفتیم: او از چیزی درمانده نیست، یعنی قدرت او متعلق به تمام ممکنها است و این ما را به چه چیزی میرساند؟ ما را به این میرساند که معجزههایی که در قرآن آمده است برخی از سست خردان در قبال آن موضع تردید و شک اتخاذ میکنند. به شما میگویند: آیا منطقی است که آتش نسوزد؟ اگر بداند که قدرت او تعالی متعلق به هر ممکنی است شما خواهید گفت: آری، ما معمولا باور نداریم که آتش نسوزاند اما اگر در عقل خویش به این امر که قدرت خداوند متعلق به ممکنهاست، قائل باشیم: خداوند میگوید: باش پس میباشد. به این ترتیب دریا راهی خشک میشود! و آتش؛ ای آتش برای ابراهیم سرد و گلستان باش! پس عبارت (چیزی او را درمانده نمیکند) یعنی قدرت او متعلق به همهی ممکنها است و این ما را آماده میسازد تا در مقابل یک آیهی قرآن که به خلاف قوانین هستی اشاره دارد، سردرگم و پریشان نشویم. این باعث نمیشود که ما کرامت را رد کنیم بلکه باعث میشود آن را باور کنیم اما آن را نقل نمیکنیم. اما اگر در نص قرآن یا حدیث صحیح آمده باشد و ما آن را رد کنیم در حقیقت کافر شدهایم. اصحاب کهف پیامبر نبودند بلکه مؤمن بودند و ماندن آنان برای مدت سیصد و نه سال در غار کرامت آنان بود. حضرت مریم پیامبر نبود ولی راستگو و مؤمن بود بنابراین بدون ازدواج پسری به دنیا آورد و این خلاف عادت و خارق العاده است. بنابراین هر چقدر در شناخت قدرت خداوند بیشتر فرو روید به همان میزان معجزه را امری طبیعی و محض میدانید.
خداوند بر هر کاری تواناست:
می گوید: به علت کمال قدرتش از هیچ چیز درمانده نیست:
﴿ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ وَأَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحَاطَ بِكُلِّ شَيْءٍ عِلْماً ﴾
﴿ تا بدانيد كه خدا بر هر چيزى تواناست و به راستى دانش وى هر چيزى را در بر گرفته است.﴾
جامعترین کلمه به طور کلی در قرآن کلمهی (شئ) است. همه چیز، معنوی، مادی، جاندار، بی جان، مرده، زنده، حیوان، انسان، کوچک یا بزرگ، نزدیک یا دور، مرئی یا نامرئی، همه چیز را در بر میگیرد و خداوند بر همه چیز توانا است. مثال آن این سخن الله تعالی است:
﴿ أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ مَا يَكُونُ مِنْ نَجْوَى ثَلَاثَةٍ إِلَّا هُوَ رَابِعُهُمْ وَلَا خَمْسَةٍ إِلَّا هُوَ سَادِسُهُمْ وَلَا أَدْنَى مِنْ ذَلِكَ وَلَا أَكْثَرَ إِلَّا هُوَ مَعَهُمْ أَيْنَ مَا كَانُوا ثُمَّ يُنَبِّئُهُمْ بِمَا عَمِلُوا يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ ﴾
﴿ آيا ندانستهاى كه خدا آن چه را كه در آسمانها و آن چه را كه در زمين است مىداند هيچ گفتگوى محرمانهاى ميان سه تن نيست مگر اين كه او چهارمين آنهاست و نه ميان پنج تن مگر اين كه او ششمين آنهاست و نه كمتر از اين [عدد] و نه بيشتر مگر اين كه هر كجا باشند او با آنهاست آنگاه روز قيامت آنان را به آن چه كردهاند آگاه خواهد گردانيد زيرا خدا به هر چيزى داناست. ﴾
قدرت او به هر چیز ممکن تعلق میگیرد، بنابراین آیهی اول برنامهی قرآن است که خداوند بر هر چیزی تواناست و فرموده است:
﴿ وَاضْرِبْ لَهُمْ مَثَلَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا كَمَاءٍ أَنْزَلْنَاهُ مِنَ السَّمَاءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَبَاتُ الْأَرْضِ فَأَصْبَحَ هَشِيمًا تَذْرُوهُ الرِّيَاحُ وَكَانَ اللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ مُقْتَدِرًا ﴾
﴿ و براى آنان زندگى دنيا را مثل بزن كه مانند آبى است كه آن را از آسمان فرو فرستاديم سپس گياه زمين با آن درآميخت و [چنان] خشک گرديد كه بادها پراكندهاش كردند و خداست كه همواره بر هر چيزى تواناست. ﴾
اگر صفات الله بعد از فعل کان بیاید با موصوف ارتباط وجودی دارند:
اما کلمهی (کان) افادهی ارتباط بسیار زیبایی را میکند! این فرموده: کان الله، این صفت با وجود الله عزوجل ارتباط و ملازمت وجودی دارد یعنی از هر زمان الله بوده بسیار دانا بوده است و بسیار حکیم نیز بوده است. اگر قرآن کریم را بخوانید و این آیه را خوانده باشید:
﴿ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمًا ﴾
﴿ و خداوند داناى حكيم است.﴾
فرموده است:
﴿ وَاضْرِبْ لَهُمْ مَثَلَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا كَمَاءٍ أَنْزَلْنَاهُ مِنَ السَّمَاءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَبَاتُ الْأَرْضِ فَأَصْبَحَ هَشِيمًا تَذْرُوهُ الرِّيَاحُ وَكَانَ اللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ مُقْتَدِرًا ﴾
﴿ و براى آنان زندگى دنيا را مثل بزن كه مانند آبى است كه آن را از آسمان فرو فرستاديم سپس گياه زمين با آن درآميخت و [چنان] خشک گرديد كه بادها پراكندهاش كردند و خداست كه همواره بر هر چيزى تواناست. ﴾
به این ارتباط بنگرید؛ اگر صفات الله بعد از فعل «کان» بیاید به این معناست که این صفت با موصوف ارتباط وجودی دارد! خداوند میفرماید:
﴿ وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُعْجِزَهُ مِنْ شَيْءٍ فِي السَّمَاوَاتِ وَلَا فِي الْأَرْضِ إِنَّهُ كَانَ عَلِيمًا قَدِيرًا ﴾
﴿ هيچ چيز نه در آسمانها و نه در زمين خدا را درمانده نكرده است چرا كه او همواره داناى تواناست. ﴾
نفیهایی که در کتاب خدا و سنت پیامبرش آمده است به دلیل کمال ضد است:
چقدر این آیه آرامش وامید را در انسان میآفریند؟! اگر بندهای دچار بیماری لاعلاج شود پس مادامی که خداوند بر همه چیز تواناست، میفرماید:
﴿ وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَلَا يَئُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ ﴾
﴿كرسى او آسمانها و زمين را در بر گرفته و نگهدارى آنها بر او دشوار نيست و اوست والاى بزرگ.﴾
«يؤوده» یعنی درماندهاش میکند یعنی بر او گران میآید و از انجام آن ناتوان است. وقتی در قرآن نفی متعلق به ذات اللهی آید هدف آن اثبات کمال ضد آن است و وقتی چیزی را از خداوند نفی میکنیم باید کمال ضد آن را ثابت کنیم. هیچ چیزی در آسمانها و زمین خداوند را درمانده نمیکند و از حفظ و نگهداری آنها نیز درمانده نیست؛ این نفی برای اثبات کمال ضد است. هر نفی که در کتاب خداوند آمده است و در سنت پاک رسول وارد شده برای اثبات کمال ضد آن است. میفرماید:
﴿ وَلَا يَظْلِمُ رَبُّكَ أَحَدًا ﴾
﴿پروردگار تو به هيچ كس ستم روا نمىدارد.﴾
یعنی به دلیل کمال عدالت خویش ستم نمیکند و میفرماید:
﴿ وَمَا يَعْزُبُ عَنْ رَبِّكَ مِنْ مِثْقَالِ ذَرَّةٍ فِي الْأَرْضِ وَلَا فِي السَّمَاءِ وَلَا أَصْغَرَ مِنْ ذَلِكَ وَلَا أَكْبَرَ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُبِينٍ ﴾
﴿و هموزن ذرهاى نه در زمين و نه در آسمان از پروردگار تو پنهان نيست و نه كوچكتر و نه بزرگتر از آن چيزى نيست مگر اين كه در كتابى روشن [درج شده] است.﴾
به دلیل کمال علم خداوند است و میفرماید:
﴿ لَا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلَا نَوْمٌ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلَا يُحِيطُونَ بِشَيْءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِمَا شَاءَ وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَلَا يَئُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ ﴾
﴿خداست كه معبودى جز او نيست زنده و برپادارنده است نه خوابى سبك او را فرو مى گيرد و نه خوابى گران آن چه در آسمانها و آن چه در زمين است از آن اوست كيست آن كس كه جز به اذن او در پيشگاهش شفاعت كند آن چه در پيش روى آنان و آن چه در پشت سرشان است مى داند و به چيزى از علم او جز به آن چه بخواهد احاطه نمى يابند كرسى او آسمانها و زمين را در بر گرفته و نگهدارى آنها بر او دشوار نيست و اوست والاى بزرگ.﴾
به دلیل کمال حیات و قائم بودنش میباشد و می فرماید:
﴿ لَا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ ﴾
﴿چشمها او را درنمى يابند.﴾
به دلیل کمال شکوه وعظمت اوست.
نفی عجز و ناتوانی از الله برای اثبات کمال قدرت او:
بند دوم: فرمودهاش که هیچ چیز او را درمانده نمیکند، با این گفته ناتوانی را از او نفی کردیم تا کمال قدرتش را اثبات نماییم. چه چیزی ضد ناتوانی است؟ قدرت مطلق. توجه کنید کتابی را که با قرآن بررسی میکنیم و قرآن را باورمندانه خواهیم فهمید، فهمی که اساسش وجوب پیروی عقیدهی ما از کتاب وسنت میباشد؛ بنابراین امکان ندارد به افراط یا نقص یا مبالغه دچار شویم.
مقتدر اسم فاعل از «اقتدر» است. اما قدیر صیغهی مبالغهی اسم فاعل از قَدَرَ یَقدِرُ فَهُوَ قادِرٌ که نوعی مبالغه در آن است اما در اقتَدَرَ مبالغه نیست. پس تفاوت میان قدَرَ واقتَدَرَ مانند تفاوت میان کَتَبَ واکتَتَبَ است. کتب بر نوشتن دلالت دارد اما اکتتب یعنی شغل نویسندگی را برگزید.
بیان ذات الله با الفاظ شرعی و نبوی و الهی روش اهل سنت و جماعت است:
اکنون به مسألهای میپردازیم که امیدواریم خداوند ما را توفیق دهد بتوانیم حق مطلب را ادا کنیم. مؤلف میگوید: شایسته نیست به خداوند متعال بگویید: جسم نیست، شبح، جسد، تصویر، گوشت، خون، شخص، جوهر وعرض نیست و یا دارای رنگ و بو ومزه و گرمی و سردی و طول و عرض و عمق، گردآمدگی و پراکندگی، حرکت و سکون و اجزا نمیباشد. کسی که این سخن را بگوید و از طریق نفی به تعریف الله متعال بپردازد مانند کسی است که خطاب به پادشاه بگوید: تو نه فقیری و نه بیچاره و این از کمال و ادب نیست و بی حرمتی به الله است؛ بنابراین کاملتر این است که صفات نفی را کوتاه و مختصر و صفات اثبات را مفصل و با جزئیات بیان کنیم. اگر کسی به پادشاهی بگوید: شما مانند یکی از بندگان خود نیستی! این کاملتر است و این مسألهی اصلی درس امروز است. از سیدنا علی سخنی کوتاه و موجز نقل شده است: نه جسم است و نه تصویر و نه تقسیم پذیر و خداوند غیر از آن هرچیزی است که به اندیشهتان بیاید! اما مثالهای طولانی زدن بی حرمتی به الله متعال است و به همین تناسب نفی محض هیچ مدحی در خود ندارد. و شاید بگویید: فلانی غذای خود را نمیخورد و این نفی بدون مدح است اما اگر بگویید: ستم نمیکند شما به عدالت او اشاره نمودهاید. پس صفاتی وجود دارد که اگر آن را نفی کنید عکس آن را ثابت نمودهاید و عکس آن مدح به شمار میرود ولی برخی از صفات را اگر نفی کنید همیشه در مقابل آن صفتی شاید وجود نداشته باشد و بنابراین نفی محض مدحی در بر ندارد.
بیان ذات الله متعال با الفاظ شرعی و نبوی و الهی روش اهل سنت و جماعت است به این ترتیب وقتی علم کلام را وارد علم عقیده کردیم صفات منفی زیاد شده و صفات مثبت کاهش مییابد؛ دانا، توانا، زنده، اراده کننده. صفات منفی بسیار زیاد است. باید امر را برعکس کنیم. یعنی صفات مثبت را دربارهی الله متعال بیفزاییم و صفات منفی را کوتاه و رها کنیم و به همین تناسب چنان که میدانید از تفکر در ذات الله منع شدهایم زیرا پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم فرموده است:
((تَفَكَّروا في مخلوقات الله، ولا تفكَّروا في ذاته فَتَهْلكوا))
((در آفریدههای الله بیندیشید و در ذات او نیندیشید که هلاک میشوید.))
تفکر در ذات الله یکی از دلایل نابودی انسان است:
برای بار دوم و سوم و چهارم میگویم این عقل بشر سیستم استدلالی محدودی است و اگر در زمینهی معین خودش از او کار گرفتید نتایج زیبا وخوشایندی به شما میدهد وچقدر زیباست!! اما اگر آن را در زمینهای غیر آن به کار گیرید آن را در هم میریزید و هیچ نتیجهای به دست نمیآورید مانند ترازویی که میزان قدرت سنجش آن از پنج تا ده کیلوگرم است. اگر صد کیلوگرم وزن کنید آن را در هم میریزید. عقل نیز همین طور است و در زمینهی محسوسات عمل میکند بطور خلاصه سیستمی است که شما را به محسوسی رهنمون میکند که از شما پنهان مانده است. سادهترین مثال این است: پشت دیوار دودی میبینید و عقل شما میگوید: هیچ دودی بدون آتش ممکن نیست. شما آتش را ندیدهاید اما اثر آن را دیدهاید و باید باور داشته باشید تا زمانی که با چیزهای مادی سر و کار دارید عقل شما کار میکند اما اگر وارد گود اثر شدید دیگر از کار میافتد. بنابراین چیزی که نشانهای ندارد تنها راه باور آن خبر و روایت صحیح است. پس هستی همه نشانه است. اگر در هستی اندیشیدید خدا را شناختهاید اما اگر به ذات الله متعال پرداختید و گفتید: چگونه میداند؟ طبیعت قدرت او چیست؟ چطور بدون هیچ چیزی بوده است؟ اگر به این وادیها فرو رفتید وغرق آن شدید عقل را سزاندهاید و هیچ نتیجهای به شما نمیدهد بنابراین یکی از دلایل نابودی؛ اندیشیدن در ذات الله متعال است.
امر خداوند و اخبار و روایات دربارهی او باید قاضی عقل انسان باشد:
نکتهی دوم: هر حقیقتی که عقل شما ناتوان از درک آن است و خداوند با نظر رحمت خویش شما را از آن مطلع گردانیده اگر در پذیرش آن تردید کنید باید در ایمان خود به الله متعال بازنگری کنید اما اگر عقل خود را قاضی و ملاک سنجش در اطلاع از خداوند قرار دهید به خداوند دروغ بستهاید. باید امر خداوند و دستوراتی که به شما داده را ملاک عقل خویش قرار دهید. چنان که برخی از علما گفتهاند: عقل شما چون اسبی است که بر آن سوار شده و به بارگاه پادشاه میروید. اما وقت ورود باید تنها نزد او بروید! نزدیکترین مثال: شخصی بیمار و به زخم معده مبتلا است و نسبت به سلامتیاش بسیار حساس است. دنبال پزشک گوارش مشهوری میگردد. از وضعیت پزشک نیز پرسش میکند؛ از دیانت، اخلاص، مدرکها، و تا جایی عقلش یاری دهد در بارهاش میپرسد و با برداشت خودش، پرسشها و سخنان مردم دربارهی پزشک و تحقیقاتش؛ این پزشک را به طور کامل میشناسد. اکنون که نزد پزشک وارد شد باید عقلش را رها کند، چرا؟ زیرا عقلش بوده که او را به این پزشک رسانده است.اگر پزشک بگوید فلان غذا را نخور و بیمار بگوید: من قانع نمیشوم. در حقیقت مرتکب اشتباه شده است. شما نیز با عقل خود به الله رسیدهاید و خداوند به پیامبرش وحی نموده است و اگر بخواهید عقل خود را ملاک سنجش در وحی الله به پیامبرش قرار دهید مانند این است که خداوند را تکذیب کنید.
انسان باید به خود اجازه دهد یک مسألهی روایی را با دین ستیزان به بحث بگذارد:
اگر بگویم: بسیاری از مشکلات مسلمانان این است که آنان مسائل اخباری را با عقل سنجیده اند، مبالغه نکردهام.
پیش از هر چیز: هر مسألهای به من عرضه شود اگر عقلی باشد به آن میاندیشم و اگر روایی باشد تسلیم آن میشوم و میپذیرم مانند جهان جنیان و فرشتگان و برزخ و پل صراط، بهشت و دوزخ و نیز ذات الله، این مسائل نباید وارد چارچوب بحث عقلی شود چراکه عقل از نشانه به منبع آن میرود و از هستی به هستی بخش منتقل میشود و از نظام به نظام دهنده میرود و از خلق به خالق رهنمون میشود و این، همهی موضوع است.
این سخن را به سمت این دعای شریف نبوی میکشانم که از عبدالله روایت شده که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم فرمود:
((مَا أَصَابَ أَحَدًا قَطُّ هَمٌّ وَلَا حَزَنٌ فَقَالَ اللَّهُمَّ إِنِّي عَبْدُكَ وَابْنُ عَبْدِكَ وَابْنُ أَمَتِكَ نَاصِيَتِي بِيَدِكَ مَاضٍ فِيَّ حُكْمُكَ عَدْلٌ فِيَّ قَضَاؤُكَ أَسْأَلُكَ بِكُلِّ اسْمٍ هُوَ لَكَ سَمَّيْتَ بِهِ نَفْسَكَ أَوْ عَلَّمْتَهُ أَحَدًا مِنْ خَلْقِكَ أَوْ أَنْزَلْتَهُ فِي كِتَابِكَ أَوِ اسْتَأْثَرْتَ بِهِ فِي عِلْمِ الْغَيْبِ عِنْدَكَ أَنْ تَجْعَلَ الْقُرْآنَ رَبِيعَ قَلْبِي وَنُورَ صَدْرِي وَجِلَاءَ حُزْنِي وَذَهَابَ هَمِّي إِلَّا أَذْهَبَ اللَّهُ هَمَّهُ وَحُزْنَهُ وَأَبْدَلَهُ مَكَانَهُ فَرَجًا قَالَ فَقِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَلَا نَتَعَلَّمُهَا فَقَالَ بَلَى يَنْبَغِي لِمَنْ سَمِعَهَا أَنْ يَتَعَلَّمَهَا))
((هركس دچار غم و اندوهی شد، «بگويد: خداوند من بنده تو و فرزند كنيز تو هستم، سرنوشتم در دست تو است، حكم تو درباره من نافذ است و قضای تو دربارهام عدالت است. تو را به هر نامی كه داری و خود را بدان ناميدهای يا آن نام را در قرآن ذكركرده يا به كسی آموختهای، يا نزد خود، خود را بدان ناميدهای، قرآن را بهار دلم و نور سينهام و مايه زدودن غم و اندوهم گردان« خداوند ببركت اين نيايش غم و اندوه او را به شادی تبديل میكند. گفتند: ای رسول خدا آیا آن را نیاموزیم؟ فرمود: البته، هرکس آن را بشنود بهتر است که بیاموزد.))
مثال ترازویی که پیشتر بیان کردم را دوست دارم اندکی ادامه بدهم. میگویم: صاحب بقالی یک خودرو دارد. آیا خود رو خود را با ترازوی بقالی وزن میکند؟! وزن خودرو را از سازندهاش میپرسد؛ زیرا ترازوی بقالی قادر به وزن کردن این خودرو نیست. بنابراین چیزهایی که عقل شما قادر به درک آن نیست، را خداوند در خبر برایتان میآورد و شما را از آن آگاه مینماید. پس شما به مثابهی یک داعی نباید به جدال در یک مسألهی روایی کشانده شوید؛ زیرا دشمنان دین در کمین اند. شخصی میگوید: برادر ثابت کن جن وجود دارد. قادیانیه و امثال آنان این گونه اند. و فعلا هیچ دلیل عقلی برای اثبات جن وجود ندارد. دلیل تنها روایی است. وقتی ما به خدا به عنوان خالق، آفریننده، موجود، یگانه، کامل ایمان آوردیم و به خدا و پیامبرش ایمان آوردیم قرآن این اخبار را به ما میدهد و روایت مینماید. شما نباید به خود اجازه دهید که یک مسالهی روایی ونص خبر را به بحث وجدل بگذارید؛ زیرا دلیل عقلی و مادی وجود ندارد و تنها دلیل آن روایی و نص است. این نکته در ارتباط شما با دیگران بسیار بسیار مهم است. پس هنگامی که یک مسألهی روایی نقلی و شنیداری را به محدودهی عقلی میکشانید، گیر میکنید. انسان وقتی بر اساس وسوسهی نفس عقل خود را معیار سنجش یک مسألهی روایی میکند در حقیقت به یک اشتباه بزرگ افتاده است. خداوند میفرماید:
﴿ أَلَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِأَصْحَابِ الْفِيلِ*أَلَمْ يَجْعَلْ كَيْدَهُمْ فِي تَضْلِيلٍ*وَأَرْسَلَ عَلَيْهِمْ طَيْرًا أَبَابِيلَ *تَرْمِيهِمْ بِحِجَارَةٍ مِنْ سِجِّيلٍ *فَجَعَلَهُمْ كَعَصْفٍ مَأْكُولٍ ﴾
﴿مگر نديدى پروردگارت با پيلداران چه كرد * آيا نيرنگشان را بر باد نداد * و بر سر آنها دسته دسته پرندگانى ا بابيل فرستاد * [كه] بر آنان سنگهايى از گل [سخت] مى افكندند * و [سرانجام خدا] آنان را مانند كاه جويده شده گردانيد.﴾
همهی شما را سوگند میدهم آیا کسی از شما دیده است که خداوند با فیل داران چه کار کرده است؟ خیر، هیچ کس این را ندیده است. پس چرا خداوند میفرماید: آیا ندیدی؟ آیا باور نداری؟ آیا این عاقلانه است! علمای تفسیر میگویند: خبر دادن الله از مصداق بودن یک چیز مانند این است که آن را دیدهاید. خداوند به شما خبر میدهد و برایتان نقل میکند.
انسان زمانی میتواند با عقل خود عدالت الله را ثابت کند که علمی چون علم او داشته باشد:
بنابراین به موضوع دوم وارد میشویم یعنی اکثر اختلافات میان گروههای دینی پیرامون اثبات عدالت خداوند میچرخد. شخصی در راهی صعب العبود و ناهموار و طولانی و پر پیچ خم میرود. چگونه عدالت الله را ثابت کنم؟ خداوند اگر میداند این شخصی را که آفریده سرنوشتش جهنم است، پس چرا او را آفرید؟!! پاسخ دهنده که دست و پایش را گم کرده است میگوید: باید هم نداند!! اگر صفت علم را از خداوند متعال نفی کردیم در گناه و مشکل بسیار بزرگی میافتیم. خداوند متعال میفرماید:
﴿ أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ مَا يَكُونُ مِنْ نَجْوَى ثَلَاثَةٍ إِلَّا هُوَ رَابِعُهُمْ وَلَا خَمْسَةٍ إِلَّا هُوَ سَادِسُهُمْ وَلَا أَدْنَى مِنْ ذَلِكَ وَلَا أَكْثَرَ إِلَّا هُوَ مَعَهُمْ أَيْنَ مَا كَانُوا ثُمَّ يُنَبِّئُهُمْ بِمَا عَمِلُوا يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ ﴾
﴿آيا ندانستهاى كه خدا آن چه را كه در آسمانها و آن چه را كه در زمين است مى داند هيچ گفتگوى محرمانهاى ميان سه تن نيست مگر اين كه او چهارمين آنهاست و نه ميان پنج تن مگر اين كه او ششمين آنهاست و نه كمتر از اين [عدد] و نه بيشتر مگر اينكه هر كجا باشند او با آنهاست آنگاه روز قيامت آنان را به آن چه كردهاند آگاه خواهد گردانيد زيرا خدا به هر چيزى داناست.﴾
شما با عقل هرگز قادر به اثبات عدالت الله نخواهید بود مگر آن که علمی تام و کامل مانند علم خداوند داشته باشید و آنگاه خواهید توانست عدالت الهی را با عقل خود اثبات نمایید اما خداوند با صدها آیه عدالت خود را برایتان بیان نموده است، آیا کافی نیست؟! میفرماید:
﴿ يَا بُنَيَّ إِنَّهَا إِنْ تَكُ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَكُنْ فِي صَخْرَةٍ أَوْ فِي السَّمَاوَاتِ أَوْ فِي الْأَرْضِ يَأْتِ بِهَا اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَطِيفٌ خَبِيرٌ ﴾
﴿اى پسرک من اگر [عمل تو] هموزن دانه خردلى و در تخته سنگى يا در آسمانها يا در زمين باشد خدا آن را مى آورد كه خدا بس دقيق و آگاه است.﴾
میفرماید:
﴿ أَلَمْ يَأْتِهِمْ نَبَأُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ قَوْمِ نُوحٍ وَعَادٍ وَثَمُودَ وَقَوْمِ إِبْرَاهِيمَ وَأَصْحَابِ مَدْيَنَ وَالْمُؤْتَفِكَاتِ أَتَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ فَمَا كَانَ اللَّهُ لِيَظْلِمَهُمْ وَلَكِنْ كَانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ ﴾
﴿آيا گزارش [حال] كسانى كه پيش از آنان بودند قوم نوح و عاد و ثمود و قوم ابراهيم و اصحاب مدين و شهرهاى زير و رو شده به ايشان نرسيده است پيامبرانشان دلايل آشكار برايشان آوردند خدا بر آن نبود كه به آنان ستم كند ولى آنان بر خود ستم روا مىداشتند.﴾
اینها والاترین مثال توحید است. آیا تمام این آیات برای شما کافی نیست؟ من بسیار شگفت زده میشوم وقتی انسانی بخواهد کمال خداوند را با روشی که خداوند را خوش نمیآید، بیان کند. خداوند به شما گفته است که او به کسی ستم روا نمیدارد. اما برای اثبات عدالت با عقل قادر به این کار نخواهید بود. شخصی که زلزله را میبیند و خروش آتشفشان را مشاهده میکند و ملتهای سرکوب شده را از دیده میگذراند و بیماریهای واگیر و سخت را تجربه میکند؛ اگر پرده پرداشته شود آن گاه حقیقت را برخواهید گزید. سیدنا علی کرم الله وجهه میفرماید: «به خدا سوگند اگر پرده برداشته شود یقین من افزوده نمیشود»، بنابراین یقین آن است که پیش از برداشتن پردهی عدالت الهی مانند یقین پس از برداشتن آن باشد.
درماندگی از شناخت ادراک خود شناخت است:
قصد من از این درس این بود که در هر مسألهای از دین تأمل کنم و ببینم آیا از معقولات ساخته شده یا از منقولات؟ منقولات، روایتها، اخبارها همه به یک معناست. از کشاندن روایات یا منقولات به حوزهی معقولات خودداری کنید که هرگز موفق نخواهید شد بنابراین میتوانید با هر کسی در معقولات به مجادله و بحث بپردازید اما در زمینهی منقولات به او بگویید: وقتی به خدا و به کمال و به نامهای نیک او و به پیامبرانش ایمان آوردید، همه چیز را خواهید دانست و خواهید شناخت. در اتاقی که شما در آن حاضر هستید همه چیز مقابل دیدگان شماست و در آن تأمل میکنید و ارزیابی میکنید اما اتاقی دیگر که آن را نمیبینید فقط با تکیه به اخبار و منقولات درک میشود. پس چیزی که حواس شما قادر به درک آن نیست تنها یک راه دارید تا آن را بشناسید و آن اخبار از آن چیز است. و چیزی که عقل شما قادر به رسیدن به آن نیست تنها راه شما همین است و خداوند را نیز باید همین گونه باور کنید، پس وقتی میگویید: نمیدانم، به والاترین مقام علم رفتهاید، چرا که پرسش مربوط به ذات الله است. پاسخ: نمیدانم، علم به خدا مانند جهل به او و جهل به او مانند علم به اوست. اگر مقدار آب دریای مدیترانه را از شما پرسیدند و گفتید: نمیدانم، شما دانا هستید اما اگر یک عدد گفتید شما نادان هستید. درماندگی از شناخت ادراک خود شناخت است. فراتر از واژهی نمیدانم. وقتی گروهی از اندلس نزد امام مالک آمدند و سی پرسش مطرح کردند امام مالک هفده پرسش را پاسخ داد و بقیه را گفت: نمیدانم. گفتند: امام مالک نمیداند! گفت: بگویید: امام مالک نمیداند. این از ارزش شما نمیکاهد بلکه شما را با ارزش میکند. واژهی «نمی دانم» مانند این است که میدانید.
انسان باید عقیده را از کتاب و سنت پیدا کند:
شاید تعجب کنید؛ نص بر اساس متن است. "و چیزی او را درمانده نمیکند" به دلیل حرص نویسنده یعنی طحاوی رحمه الله به پایبندی به کلام خداوند متعال گفته است: سخن شیخ – رحمه الله تعالی - "و چیزی او را در مانده نمیکند" نفی مذموم نیست، چراکه خود خداوند متعال میفرماید:
﴿ وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُعْجِزَهُ مِنْ شَيْءٍ فِي السَّمَاوَاتِ وَلَا فِي الْأَرْضِ إِنَّهُ كَانَ عَلِيمًا قَدِيرًا ﴾
﴿هيچ چيز نه در آسمانها و نه در زمين خدا را درمانده نكرده است چرا كه او همواره داناى تواناست.﴾
حتی عبارات براساس کتاب الله بزرگ آمده است. و خلاصهی این کلام اینکه او صفات و نامهایی دارد وبهتر این است که نفی مختصر و اثبات جزئی وگسترده ای را انجام دهیم و این روش اهل سنت و جماعت است. در درس آینده ان شاء الله به این سخن او میپردازیم: "ولا إله غيره".
بهتر این است که عقیده را از کتاب و سنت بگیریم؛ زیرا علم کلام نه عربی است و نه اسلامی و نیز اصیل نمیباشد و نیاز به علمی دیگر ندارد و بسیار پیچیده است اما دین در اساس خود ساده است و در حدیثی مانند روز روشن ایشان صلی الله علیه وآله وسلم میفرماید:
((تَرَكْتُكُمْ عَلَى الْبَيْضَاءِ لَيْلُهَا كَنَهَارِهَا لَا يَزِيغُ عَنْهَا بَعْدِي إِلَّا هَالِكٌ وَمَنْ يَعِشْ مِنْكُمْ فَسَيَرَى اخْتِلَافًا كَثِيرًا فَعَلَيْكُمْ بِمَا عَرَفْتُمْ مِنْ سُنَّتِي وَسُنَّةِ الْخُلَفَاءِ الرَّاشِدِينَ الْمَهْدِيِّينَ وَعَلَيْكُمْ بِالطَّاعَةِ وَإِنْ عَبْدًا حَبَشِيًّا عَضُّوا عَلَيْهَا بِالنَّوَاجِذِ فَإِنَّمَا الْمُؤْمِنُ كَالْجَمَلِ الْأَنِفِ حَيْثُمَا قِيدَ انْقَادَ))
((شما را بر ملت و حجتی بسیار واضح و آشکار ترک کردم که شبش مانند روزش است. بعد از من کسی غیر از هلاک شونده، از آن منحرف نمیشود. هر کس بعد از من زندگی میکند، اختلافات بسیار زیادی میبیند. پس بر شماست که آن چه که از سنت من و خلفای راشدینِ بعد از من فهمیدید، عمل کنید و آن را با دندانها خود بگیرید، بر شماست شنیدن و اطاعت کردن (از ولی امرتان) و اگر چه بردهای حبشی باشد. زیرا مؤمن همانند شتری است که مهار در بینی اوست، هر کجا که برده شد میرود.))
دین را به شکل اصطلاحی و معادلاتی در آوردن و به گونهی معماهای پیچیده گرداندن به نظر من امروز به نفع مسلمانان نیست و روش اقتباس عقیده از کتاب و سنت کاملتر است و بهتر است در حدود ادب نبوی آن طور که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم توصیف کرده، بمانید.
کسی که از برنامهی الهی بیرون رود مرتکب ستم، تعدی و سرکشی شده است:
یک نکتهی مهم وجود دارد و آن سخن خداوند متعال است:
﴿ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ ﴾
﴿كه جز خدا را نپرستيد زيرا من از عذاب روزى سهمگين بر شما بيمناكم.﴾
آیا فکر میکنید خداوند به خاطر این که بندگان او را عبادت نکردهاند، آنان را عذاب روزی سهمگین بچشاند؟ آیا خداوند در نقل حدیث قدسی از خداوند نفرموده است:
(( يَا عِبَادِي إِنِّي حَرَّمْتُ الظُّلْمَ عَلَى نَفْسِي وَجَعَلْتُهُ بَيْنَكُمْ مُحَرَّمًا فَلَا تَظَالَمُوا... يَا عِبَادِي لَوْ أَنَّ أَوَّلَكُمْ وَآخِرَكُمْ وَإِنْسَكُمْ وَجِنَّكُمْ كَانُوا عَلَى أَتْقَى قَلْبِ رَجُلٍ وَاحِدٍ مِنْكُمْ مَا زَادَ ذَلِكَ فِي مُلْكِي شَيْئًا يَا عِبَادِي لَوْ أَنَّ أَوَّلَكُمْ وَآخِرَكُمْ وَإِنْسَكُمْ وَجِنَّكُمْ كَانُوا عَلَى أَفْجَرِ قَلْبِ رَجُلٍ وَاحِدٍ مَا نَقَصَ ذَلِكَ مِنْ مُلْكِي شَيْئًا يَا عِبَادِي لَوْ أَنَّ أَوَّلَكُمْ وَآخِرَكُمْ وَإِنْسَكُمْ وَجِنَّكُمْ قَامُوا فِي صَعِيدٍ وَاحِدٍ فَسَأَلُونِي فَأَعْطَيْتُ كُلَّ إِنْسَانٍ مَسْأَلَتَهُ مَا نَقَصَ ذَلِكَ مِمَّا عِنْدِي إِلَّا كَمَا يَنْقُصُ الْمِخْيَطُ إِذَا أُدْخِلَ الْبَحْرَ يَا عِبَادِي إِنَّمَا هِيَ أَعْمَالُكُمْ أُحْصِيهَا لَكُمْ ثُمَّ أُوَفِّيكُمْ إِيَّاهَا فَمَنْ وَجَدَ خَيْرًا فَلْيَحْمَدِ اللَّهَ وَمَنْ وَجَدَ غَيْرَ ذَلِكَ فَلَا يَلُومَنَّ إِلَّا نَفْسَهُ ))
((ای بندگانم من ظلم و ستم را بر خویش حرام کردم، آن را نیز در میان شما حرام ساختم، پس به یکدیگر ظلم و ستم نکنید. ای بندگانم اگر اول و آخر و انس و جن شما بر پرهیزگارترین قلب یک مرد شما باشد، این امر به ملک من چیزی نمیافزاید! و اگر ای بندگانم اول و آخر و انس و جن شما بر عاصیترین قلب یک مرد شما باشد، این امر از ملک من چیزی نقصان نمیکند! ای بندگانم، اگر اول و آخر و انس و جن شما بر یک جای بایستند و از من درخواست کنند به هر فرد خواستهاش را بدهم از آن چه در نزد من است، بجز اندازهای که یک سوزن اگر در دریا فرو شود، کم نماید، کم نمیکند! ای بندگانم، همانا این اعمال شما است که آن را بر میشمارم و شما را به نتائج آن میرسانم، پس کسی که خیری یافت باید حمد و ثنای حق تعالی را گوید و اگر کسی غیر از این را یافت، باید جز خویش کسی را ملامت نکند!))
پس چرا این عذاب سخت برای کسی است که خدا را عبادت نکرده است؟ پرسش مهمی است. پاسخ تنها یک برنامه وقانون وجود دارد که در آن انصاف، حکم دقیق، عدالت وجود دارد و آن برنامه و قانون الهی است پس اگر در آن از عدالت به ستم، و از رحمت به ظلم و از مصلحت به مفسده تجاوز کنید ناگزیر مرتکب ظلم، تعدی، سرکشی و تجاوز خواهید شد و تجاوز سزاوار عذاب است و این با این سخن الله متعال در تقابل است:
﴿ بَلِ اللَّهَ فَاعْبُدْ وَكُنْ مِنَ الشَّاكِرِينَ ﴾
﴿بلكه خدا را بپرست و از سپاسگزاران باش.﴾
ارتباط سپاسگزاری با پرستش چیست؛ این است که اگر شما خداوند را بپرستید او شما را با نعمتهای بی شماری اکرام میکند و تنها کاری که باید بکنید سپاسگزاری است.
ایمان نداشتن به خداوند انسان را وادار به ظلم و ستم میکند:
خداوند متعال میفرماید:
﴿ خُذُوهُ فَغُلُّوهُ* ثُمَّ الْجَحِيمَ صَلُّوهُ ﴾
﴿بلكه خدا را بپرست و از سپاسگزاران باش.﴾
شما را به خدا سوگند اگر کسی به این پروردگار بخشنده مهربان عادل ایمان نیاورده است سزاوار این عذاب دردناک است؟ پاسخ: آری، زیرا او به خداوند بزرگ ایمان نداشته است. گناهکار، ستمکار و سرکش شده است. ایمان نداشتن به خدا ناگزیر شما را به این راهها میکشاند و جهان در مقابل شماست و اگر قرار بود که انسان بدون دین خوشبخت شود، پس این دین باطل است! بدون دین الهی هرگز عدالت نمیورزید، انصاف ندارید و هرگز رحم نخواهید کرد. پس شریعت رحمت ومصلحت است. و هر مساله ای که از عدالت به ستم و از مصلحت به مفسده و از رحمت به سنگدلی کشیده شود از شریعت اسلامی به شمار نمیرود حتی اگر با هزاران تفسیر، توجیه گردد. یکی از علما میگوید به اقتضای شغلی در مجلهی نهج الاسلام تمام مقالات را از نظر میگذراندم و مقالهای از رئیس سابق دانشکده شیخ درینی که عالمی بزرگ و از نوگرایان دینی بود، به چشمم خورد و عبارتی به این شکل گفته بود: «خداوند حتما حکومت کافر عادل را بر حکومت مسلمان ظالم پیروز خواهد کرد!» و این سخن نادری است و در مقاله سی صفحه در تناقض آن چه گفته بود، وجود داشت. بنابراین محال است که حکومت کافر عادل باشد چنان که محال است حکومت مسلمان ستمکار باشد! حکومت کافر نسبت به ملت خود عدالت پیشه است و ملتش به حساب ملتها و امتهای دیگر زندگی میکنند.
سبحان الله، تصوف در میان صحابه مصداق و محتوای بی نام بود و بعدها نام بدون مصداق و محتوی گردید. آنان در والاترین مرتبهی محبت و شوق الهی قرار داشتند و پرستش نام خاصی نداشت ولی اکنون نامی بی محتوا و بی مضمون شده است.