حالت سیاه
23-11-2024
Logo
تربیت اسلامی -تربیت فرزندان در اسلام 2008- درس (36-5) : تربیت اخلاقی -2 – الگو قبل از دعوت – دروغ
   
 
 
به نام خداوند بخشنده ی مهربان  
 

سپاس خداوند جهانيان را و سلام و درود بر سرورمان محمد راستينوعده‌ی امانت‌دار. پروردگارا ما را از تاريکی‌های نادانی و توهم به سوی نور معرفت و دانش و از لجنزار شهوت‌ها به سوی باغ‌های بهشت برين برون ببر.
برادران گرامی، با درس پنجم از دروس تربيت فرزندان در اسلام در خدمت شما هستيم و هم‌چنان موضوع تربیت اخلاقی را دنبال می‌کنیم.

هر کس اخلاق تو را رشد دهد، ایمان تو را رشد داده است:

در آغاز امر: ایمان همان اخلاق است، اگر اخلاق باطل شود، ایمان باطل می‌شود، دین باطل می‌شود، دین بدون اخلاق، تبدیل به عادت و تقلید می‌گردد، تبدیل به فرهنگ می‌شود، میراث می‌گردد وعادت می شود. اگر اخلاق را از دین کنار بزنید، دین را به کلی کنار زده‌اید.
ابن قیم -رحمه الله- یکی از بزرگ‌ترین علمای مسلمان می‌گوید: ایمان همان اخلاق است، هر کس اخلاق شما را رشد دهد، ایمانتان را رشد داده است.
به پیامبر -علیه الصلاة والسلام- سخنان جامع داده شد، زیبایی‌های بشری داده شد، با فصاحت داده شد، وحی داده شد، معجزاتی داده شد، ویژگی‌هایی بی حد و انداره داده شد، اما خداوند هنگامیکه می‌خواهد ایشان را مدح کند با چه چیزی مدح می‌کند؟ می‌فرماید:

﴿ وَإِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ ﴾
{و یقینا تو [ای محمد] بر اخلاق و خوی بسیار عظیم و والایی هستی}

( سورهی قلم )

اکنون چه چیزی مردم را با شما پیوند می‌دهد؟ اخلاق. شما را به خاطر عباداتتان تمجید نمی‌کنند، نه به خاطر میزان دارایی‌تان، نه به خاطر نیرویتان، نه به خاطر هوش و ذکاوتتان... مردم به وسیله‌ی تواضع، انصاف، بخشش و شجاعتتان با شما پیوند می‌خورند. کسی که مردم او را تمجید می‌کنند فرد بااخلاقی است.

 

تربیت اخلاقی مهم‌ترین موضوع در دین است:

زمانیکه تربیت اخلاقی را آغاز نمودیم، به مهم‌ترین موضوع در دین پرداخته‌ایم و من به شما برادران می‌گویم که ممکن است من از افراد پیرامونم هر خطایی را تحمل می‌کنم، چون مؤمن گناهکاری است که بسیار توبه می‌کند.

(( كُلُّ بَني آدمَ خطَّاءٌ وخيرُ الخَطَّائينَ التَّوابونَ ))
«هر انسانی خطا می‌کند و بهترین خطاکاران، توبهکنندگان هستند.»

( ترمذی از انس بن مالک )

image به جز دروغ. به همین خاطر در برخی از احادیث آمده است:

(( يطبع المؤمن على الخلال كلها إلا الخيانة والكذب ))
« مؤمن هر خویی می‌تواند داشته باشد مگر خیانت و دروغ گویی.»

( امام از أبو أمامه باهلی )

یک مؤمن آراسته‌ای هست که به لباسش توجه بسیار می‌کند، یک مؤمن هست که کمتر توجه می‌کند. یک مؤمن توجه بسیاری به خانه‌اش دارد و یک مؤمن کمتر توجه می‌کند. یک مؤمن، اجتماعی است و یک مؤمن گوشه‌نشینی را دوست دارد، یک مؤمن خوش‌بین است و مؤمنی هم وجود دارد که بدبینی بر او غلبه نموده است. همه‌ی این ویژگی‌ها و اخلاقیات پذیرفته هستند.

(( يطبع المؤمن على الخلال كلها إلا الخيانة والكذب ))
«مؤمن هر خویی می‌تواند داشته باشد مگر خیانت و دروغ گویی»

اما اگر دروغ گفت یا خیانت نمود مؤمن نیست. بارز‌ترین هدیه به فرزندانتان صداقت است. ای برادران، حقیقت ظریف این است که مردم با چشم‌هایشان یاد می‌گیرند، نه با گوش‌هایشان. یعنی صد سخنرانی دربارهی راست‌گویی بی‌فایده می‌شود اگر یک بار به فرزندت بگویی: به او بگو در خانه نیستم. صد سخنرانی درباره‌ی راست‌گویی با یک رفتار دروغ بیهوده می‌گردد؛ زیرا مردم با چشمشان یاد می‌گیرند نه با گوششان. این حدیث واقعاً درست است:

(( يطبع المؤمن على الخلال كلها إلا الخيانة والكذب ))
« مؤمن هر خویی می‌تواند داشته باشد مگر خیانت و دروغ گویی.»

همهی خصلت‌ها و اخلاقیات قابل قبول است. اکنون ببخشید یک مؤمن شهری وجود دارد و در یک مؤمن روستایی، هر دوی آن‌ها بر سر و چشم ما قرار دارند. یک مؤمن ثروتمند و یک مؤمن فقیر وجود دارد، هر دوی آن‌ها بر سر و چشم ما قرار دارند. یک مؤمن با مدرک عالی و در یک مؤمن بی‌سواد وجود دارد، اما راست‌گو و امانت‌دار بر سر و چشم ما قرار دارند.

(( يطبع المؤمن على الخلال كلها ))
«مؤمن هر خویی می‌تواند داشته باشد.»

دروغ نشانه‌ی خطرناکی برای فرزندت است. او را نسبت به آن آگاه سازید:

اکنون در علم روانشناسی به علم خصوصیات چه می‌گویند؟ در فردی که گرایش به احتیاط دارد، فردی که به اطرافیانش زیاد اعتماد می‌کند، فردی که میل به شادی دارد، فردی که گرایش به اخم دارد.

(( يطبع المؤمن على الخلال كلها))
«مؤمن هر خویی می‌تواند داشته باشد.»

در این‌جا مشکلی نیست.

((إلا الخيانة والكذب ))
«مگر خیانت و دروغ گویی»

اما اگر دروغ گفت یا خیانت نمود، مؤمن نیست. زیرا پیامبر -علیه الصلاة و السلام- در یکی از احادیث خود می‌فرماید:

(( المؤمن لا يكذب ))
« مؤمن دروغ نمی‌گوید »

یعنی فرزند خطا میکند، چه بسا خطایی بزرگ مرتکب شود، پدر تحمل می‌کند، مگر آن‌که دروغ بگوید، پس اگر دروغ گفت این دروغ نشانه‌ی خطرناکی در فرزند شماست.

دروغ مهم‌ترین موضوع در تربیت فرزندان است:

به همین خاطر پیامبر -علیه الصلاة و السلام- می‌فرماید:

(( أَربع مَنْ كُنّ فيه كان منافقاً خالصاً، وَمَنْ كانت فيه خَصْلَة منهن كانت فيه خَصْلَة مِنَ النِّفَاق، حتى يَدَعَهَا: إِذا ائْتُمِن خَانَ، وإِذا حَدّث كَذَبَ، وإِذا عَاهَدَ غَدَرَ، وإِذا خَاصَم فجر))
« چهار خصلت است که در هرکس باشد او منافق خالص است و هر کس یکی از این صفات در او باشد، یکی از ویژگی‌های نفاق را دارا می‌باشد تا آن که آن را کنار بگذارد: هنگامی که به او اعتماد می‌شود، خیانت کند، هنگام سخن گفتن دروغ بگوید، چون عهد و پیمان ببندد آن را بشکند، و چون دعوا کند دشنام دهد.»

( بخاری، مسلم، أبو داود، ترمذی و نسائی از عبد الله بن عمرو بن عاص )

(( أَربع مَنْ كُنّ فيه كان منافقاً خالصاً ))
«چهار خصلت است که در هرکس باشد او منافق خالص است.»

imageاز جمله‌ی این چهار ویژگی اینکه هنگام سخن گفتن دروغ بگوید؛ در خانه‌ی مسلمان دروغ نیست. زن به مرد و مرد به زن دروغ نمی‌گوید، فرزند به پدر و پدر به فرزند دروغ نمی‌گوید، موضوع دروغ باید مهم‌ترین موضوع در تربیت فرزندان باشد. دروغ نگویید، راست‌گو باشید. به همین خاطر:

(( أَربع مَنْ كُنّ فيه كان منافقاً خالصاً ))
« چهار خصلت است که در هرکس باشد او منافق خالص است. »

گاهی سؤال پیش می‌آید که آیا پیامبر صلی الله علیه و سلم هرگز به شوهر اجازه نداده است که به همسرش دروغ بگوید؟ من گمان می‌کنم که همسران این حدیث را بر غیر آنچه که مقصود پیامبر - علیه الصلاة والسلام- بوده است دریافته‌اند. آن را چنین دریافته‌اند که در همه‌ی موارد به همسر دروغ بگویید، قیمت‌ها را دوبرابر، تا آن‌جا که به این امر اهتمام می‌ورزد، خواهرش او را ملاقات می‌کند، به او می‌گوید: آن را به هشت هزار خریده است. چنین چیزی وجود ندارد! در بازار قیمتش چهار است. مشخص می‌شود که شوهرش دروغ گفته است. سبحان الله، به خاطر حکمت رسا، دروغ ادامهپیدا می‌کند.خداوند داناتر است... ولی آن‌چه من از این حدیثمی‌فهمم آن است که پیامبر صلی الله علیه و سلم به شوهر اجازه داده است که در یک حالت به همسرش دروغ بگوید، اگر همسرش از او سؤال کرد: مرا دوست داری؟ ولی او آن‌گونه که او آرزو دارد او را دوست نمی‌دارد، به او بگوید: تو را بسیار دوست می‌دارم، در صورتیکه به او دروغ گفته است. این امر اختلاف را در خانه اصلاح می‌کند.این چیزی است که زن را آرام می‌سازد.
اگر مرد از زن پرسید مرا دوست داری؟ شایسته است که به او دروغ بگوید و عشقش را به او بیان کند تا پیوند میان آن دو محکم گردد و فرزندان میوده‌ی این پیوند استوار را بچینند. فقط در این موضوع، این پیوند استوار، در این موضوع فقط. اما پیامبر مقام دیگری دارد.
حضرت عائشه از ایشان سؤال کرد: عشقتان نسبت به من چگونه است؟ فرمود: مانند گره ریسمان. ایشان در این موضوع صادق بود. گاه گاهی از ایشان می‌پرسید: ای رسول خدا، گره در چه حال است؟ به همان حال قبلی، یک گره محکم. این یک موضوع دیگر است. ایشان در بیان محبتش صادق بود.
اما آیا ایشان به مرد اجازه داده‌اند که در همه‌ی موارد به همسرش دروغ بگوید؟ دروغ بعد از مدتی فاش می‌شود و چون فاش شد، مرد دروغ‌گو می‌شود. پس برحذر باشید و باز برحذر باشید که مبادا با این اجازه، دروغ به همسر را راحت بگیرید، مگر در پاسخ آیا مرا دوست داری؟ به او بگوید: قطعاً تو را دوست دارم، او را آرام می‌کند، دلش را تسلی می‌بخشد، همه‌ی ازدواج‌ها بر اساس عشق بنا نمی‌شوند، برخی ازدواج‌ها بر اساس مصلحت بنا می‌شوند، نزد شما فرزندانی از آن زن هست.

اسلام یک بنای اخلاقی است و تنها نماز و روزه و حج و زکات نمیباشد:

imageبرادران:

(( عليكم بالصدق فإنه يهدي إلى البر))
«راستگویی را محکم بگیرید، زیرا این کار به سوی نیکی رهنمون می‌گردد.»

( روایت طبرانی از معاوية بن أبو سفيان )

(( إن الصدق يهدي إلى البر وإن البر يهدي إلى الجنة وإن الكذب يهدي إلى الفجور وإن الفجور يهدي إلى النار أنه يقال للصادق صدق وبر ويقال للكاذب كذب وفجر وإن الرجل ليصدق حتى يكتب عند الله صديقا أو يكذب حتى يكتب عند الله كذابا ))
«راستی به سوى نيكى راهبر مى شود و نيكى به سوى بهشت راهبر مى شودو دروغ به سوى بد كارى و بد كارى به سوى جهنم مي‌كشاند. به فرد راست‌گو گفته می‌شود راست گفت و نیکی کرد و به فرد دروغ‌گو گفته می‌شود دروغ گفت و عصیان کرد، و انسان یا راست می‌گوید تا نزد خداوند راست‌گو نوشته شود و یا دروغ می‌گوید تا نزد خداوند دروغ‌گو نوشته شود.»

( روایت حاکم با سند صحیح از عبد الله بن مسعود )

imageزمانی که نجاشی از سیدنا جعفر سؤال کرد: از این اسلام، و از این دین برای ما سخن بگو، گفت:

(( أيها الملك كنا قوماً أهل جاهلية، نعبد الأصنام، ونأكل الميتة، ونأتي الفواحش، ونقطع الأرحام، ونسيء الجوار، ويأكل القوي منا الضعيف، فكنا على ذلك حتى بعث الله إلينا رسولاً منا نعرف نسبه وصدقه وأمانته وعفافه، فدعانا إلى الله لتوحيده ولنعبده، ونخلع ما كنا نعبد نحن وآباؤنا من دونه من الحجارة والأوثان، وأمرنا بصدق الحديث، وأداء الأمانة، وصلة الرحم، وحسن الجوار، والكف عن المحارم والدماء ))
« پادشاها! ما مردمی نادان و بت پرست بودیم. مردار می‌خوردیم، به فحشاء مشغول بودیم، با خویشان قطع رابطه نموده بودیم، همسایگان را فراموش کرده بودیمو قدرتمندان ما سهم ضعیفان را می‌خوردند، ما چنین بودیمتا آن‌که خداوندپیامبری از خودمان را در میان ما برانگیخت که نسب و صداقت و امانت و پاکی او را می شناختیم. او ما را به پرستش و عبادت خداوند و ترک عبادت سنگ‌ها و بت‌هاییکه خود و پدرانمان می پرستیدیم فراخواند و ما را به راست‌گویی، امانت‌داری، صله‌ی رحم، نیکی با همسایگان و خودداری از محارم و خودداری از خونریزی امر نمود. »

( روایت إمام أحمد از أم المؤمنين أم سلمه)

شما را به پروردگارتان سوگند، آیا این شرحی برای اسلام از جانب یک صحابی بزرگوار نیست؟

(( وأمرنا بصدق الحديث وأداء الأمانة، وصلة الرحم، وحسن الجوار، والكف عن المحارم والدماء ))
« و ما را به راست‌گویی، امانت‌داری، صله‌ی رحم، نیکی با همسایگان و خودداری از محارم و خونریزی امر نمود »

من پیوسته می‌گویم:

(( بُنِي الإسلامُ على خَمْسٍ ))
« اسلام بر پنج اصل بنا شده است »

( بخاری، مسلم، ترمذی و نسائی با سند صحیح از عبد الله بن عمر )

آیا اسلام بر پنج اصل بنا شده است؟ بر نماز، روزه، حج، زکات و گفتن شهادت؟ اسلام چیز دیگری است، اسلام یک روش اخلاقی است، اسلام یک بنای اخلاقی است.

با کنار رفتن اخلاق، دین پایان می‌یابد:

بار دیگر برادران، لحظه‌ای که اخلاق را از دین جدا کنیم، دین پایان می‌یابد، مسلمانان نزد خداوند ارزشی ندارند و همه‌ی وعده‌های خداوند به مؤمنان متوقف می‌گردد. آیا خداوند بزرگ نمی‌فرماید:

﴿ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَى لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً يَعْبُدُونَنِي ﴾
{ خداوند به کسانی از شما که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند، وعده داده است که قطعا آن‌ها را در زمین جانشین [و حکمران] خواهد کرد، همان گونه که کسانی را که پیش از آن‌ها بودند جانشین [و حکمران] ساخت و دینشان را که برای آن‌ها پسندیده است برای آن‌ها استوار [و پابرجا] سازد و یقینا [خوف و] ترسشان را به آرامش و امنیت مبدل می‌کند، تنها مرا پرستش می‌کنند }

( نور: 55 )

اگر اخلاق نداشته باشیم وعده‌های خداوند به مؤمنان متوقف می‌گردد:

اگر دین را به عنوان یک اصل اخلاقی نشناسیم همه‌ی این وعده‌ها متوقف می‌شود، آیا خداوند بزرگ نمی‌فرماید:

﴿ وَإِنَّ جُنْدَنَا لَهُمُ الْغَالِبُونَ ﴾
{ و بی‌گمان لشکر ما پیروزند }

( سوره ی صافات )

آیا خداوند بزرگ نمی‌فرماید:

﴿ وَكَانَ حَقّاً عَلَيْنَا نَصْرُ الْمُؤْمِنِينَ ﴾
{ و یاری دادن مؤمنان بر [عهده‌ی] ما بود }

( سوره ی روم )

آیا خداوند بزرگ نمی‌فرماید:

﴿ إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ﴾
{ یقینا ما پیامبران خود و کسانی را که ایمان آورده‌اند، در زندگی دنیا یاری می‌کنیم }

(غافر : 51 )

آیا خداوند بزرگ نمی‌فرماید:

﴿ وَلَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلاً ﴾
{ و خداوند هرگز برای کافران راهی به [زیان] مؤمنان قرار نداده است }

( سوره ی نساء )

چند وعده؟ اگر اخلاق نداشته باشیم همه‌ی این وعده‌ها متوقف می‌گردد و این حال مسلمانان امروز است، ایمان همان اخلاق است، کسی که اخلاق شما را رشد دهد ایمانتان را ارتقاء داده است.

بزرگ‌ترین بخشش پدر به فرزندش آن است که به او صداقت بیاموزد:

برادران بزرگوار، به خدا سوگند خانه‌ای که در آن صداقت باشد، خانه‌ای بزرگ است، خانه‌ای مبارک است و خانه‌ای در تفاهم است. اگر دروغ را از زندگی‌مان حذف کنیم، قطعاً حال همه‌ی ما غیر از این خواهد بود.
باری در مجلسی بودم که آن‌چه گفته می‌شد سراسر دروغ بود، شخصی به من گفت: کجا بودی؟ گفتم به خدا سوگند در یک مجلس دروغ. هر کس خودش را به آن‌چه در او نبود می‌ستود، با فرزندانش، با دخترانش، همه‌اش سخنان بیهوده، راست‌گو باشید.
خانه‌ای که در آن صداقت باشد خانه‌ای مقدس است، و تقریبا بخش عظیمی از مشکلات از دروغ نشأت می‌گیرد. مبالغه دروغ است، کوچک شمردن مقام دروغ است، دروغِ مبالغه وجود دارد، دروغِ کوچک شمردن وجود دارد، دروغِپنهان‌سازی و دروغِ ابراز کردن وجود دارد، انواع دروغ بی حد و اندازه است.
به همین خاطر بزرگ‌ترین نشانه‌ی شرف برای مؤمن آن است که دروغ نگوید و بزرگ‌ترین بخشش از جانب پدر به فرزند آن است که به او صداقت بیاموزد.
در این راستا اگر به او یاد دادید که صادق باشد و او ظرفی را شکست و به شما گفت من آن را شکستم، شایسته است که او را نزنید.

راستی به سوی نیکی رهنمون می‌شود و نیکی به سوی بهشت هدایت می‌کند:

برادران، به خدا سوگند برادری دارم که به او افتخار می‌کنم، جوان است، پدرش کارخانه‌ای در مصر برایش افتتاح نموده است، او مدیر کارخانه است، اما یک جوان کم سن و سال است. ماشینش را می‌راند -یک نکته‌ی ظریف به شما خواهم گفت- با ماشین جلویی برخورد می‌کند که یک فرد 95 ساله در آن است، مُرد...، یک برخورد کوچک...، با مدیر کارخانه‌اش تماس می‌گیرد. به او می‌گوید: آرام باش، ساعت فلان به فلان (کلانتری) بخش بیا. آمد. همه چیز تمام شد.گزارش بر خلاف واقعیت بود. ماشینی که با آن برخورد کرده بود در گزارش آمده بود که به او نزدیک شده است. به او گفت: من امضا می‌کنم. مأمور به او گفت: عاقلانه است؟ همراه من کسی نبوده است. من او را نجات دادم تا امضا کند. گفت: من از خدا که نجات پیدا نمی‌کنم. چیزی که اتفاق افتاد خلاف آن است و قبول نکرد امضا نماید. همان‌طور که اتفاق افتاده بود امضا کرد. دیه‌ی شخصی که مسبب مرگش شده بود را پرداخت کرد و فرزندانش را در کارخانه مشغول به کارمود. کاش ما این‌چنین بودیم، این جوان در پی کسب علم است، از خداوند ترسید که گزارش بر خلاف واقعیت نوشته شود.
بنابراین مؤمن دروغ نمی‌گوید، داستانی است درباره‌ی عبد القادر گیلانی -که از علمای بزرگ به شمار می‌رود- مادرش چهل دینار طلا به او می‌دهد تا در بغداد به دنبال کسب علم برود. در راه راهزنان بر کاروانش ظاهر شدند. گروه گروه، در ابتدای گروه بود، چه مقدار همراهت استای جوان؟ گفت: چهل دینار طلا. حرفش را باور نکردند. گروه دوم، به آن‌ها گفت: من چهل دینار دارم. یکی از افراد گروه او را نزد رئیس گروه برد و گفت: می‌گوید چهل دینار دارد. رئیس گفت؟ تو؟ گفت: من. گفت: چگونه این مبلغ را آشکار می‌کنی؟ جوان گفت: زیرا من با مادرم بر راست‌گویی عهد کرده‌ام و مرا سوگند داده است که دروغ نگویم. من بیم آن دارم که به عهدش خیانت کنم. رئیس گروه به او گفت: تو بیم آن داری که در عهد مادرت خیانت کنی و من بیم ندارم که در عهد خداوند بزرگ خیانت کنم، سپس گریه کرد و به دست این نوجوان توبه کرد. ناگهان همه‌ی افراد گروه مانند رئیسشان به دست کودکی راست‌گو توبه کردند.
به خدا سوگند برادران، داستان‌هایی از آثار راست‌گویی یافت می‌شود. راست‌گویی وسیله‌ی نجات و دروغ‌گویی وسیله‌ی سقوط است. به همین خاطر:

(( عليكم بالصدق فإنه يهدي إلى البر ))
« راستی پیشه کنید؛ زیرا راستی به سوی نیکی رهنمون میشود »
(( إن الصدق يهدي إلى البر وإن البر يهدي إلى الجنة وإن الكذب يهدي إلى الفجور ))
« راستی به سوى نيكى راهبر مى شود و نيكى به سوى بهشت راهبر مى شود و دروغ به سوى بد كارىمي‌كشاند »

فرد راست‌گو نزد خداوند راست‌گو نوشته می‌شود:

شخصی از پیامبر -علیه الصلاة و السلام- سؤال کرد و گفت: ای رسول خدا، چه چیزی بنده را از آتش نجات می‌دهد؟ فرمود: ایمان به خدا. گفت: عملی همراه با ایمان وجود دارد؟ فرمود: این‌که از آن‌چه خداوند به او بخشیده است ببخشد. گفت: اگر چیزی پیدا نشد. مشکلی برایش پیش آمد. پیامبر علیه الصلاة و السلام فرمود: امر به معروف و نهی از منکر کند. گفت: اگر در توانش نبود، فرمود: پس به شخص نادانی کمک کند (یعنی برای هدایت انسان تلاش کند). به ایشان گفت: اگر توانش را نداشت، پیامبر علیه الصلاة و السلام که گویا شدیدا خشمگین شده بود فرمود: آیا نمی‌خواهی که برای همراهت خیری باقی گذاری؟ حتی یک امتیاز هم دارد؟ نه می‌تواند از آن‌چه که خداوند به او عطا کرده است ببخشد، نه می‌تواند امر به معروف کند و یا از منکر باز دارد، نه می‌تواند به انسانی کمک کند؟ باید آزارش را از مردم باز دارد. گفت: اگر این کار را انجام دهد وارد بهشت می‌شود؟ به این جواب زیبا گوش دهید! پیامبر - علیه الصلاة و السلام - فرمود:

(( ما من مؤمن يصنع خصلة من هذه الخصال إلا أخذت بيده حتى يدخل الجنة ))
« هیچ مؤمنی نیست که یکی از این ویژگی‌ها را داشته باشد مگر آنکه دستش را بگیرند تا به بهشت درآید»

( ابن أبی شیبه از ابو ذر غفاری )

بدین معنی که زمانی که شما راست بگویید و دروغ نگویید این راست‌گویی شما را به سوی نیکی می‌برد، پسرکم، نماز عشاء را خوانده‌ای؟ فرزند با پروردگارش بر راست‌گویی پیمان بسته است، نه پدر، بیا با هم نماز بخوانیم. نماز می‌خواند، مادامی که راست بگوید، به پدر بگوید نماز خوانده‌ام پدر ساکت می‌شود.

(( الصدق يهدي إلى البر، وإن البر يهدي إلى الجنة، وإن الرجل ليصدق حتى يكتب عند الله صديقا ))
« راستی به سوى نيكى راهبر مى‌شود و نيكى به سوى بهشت راهبر مى‌شود، و انسان مرتب راست می‌گوید تا نزد خداوند راست‌گو نوشته شود »

پیگیری نیازمند تلاش است، اما ثمره‌اش واقعا شیرین است:

بزرگ‌ترین بخششی که پدر به فرزندانش تقدیم می‌کند آن است که به آنان صداقت بیاموزد. اما پیگیری آن خستهکننده است. کجا بودی؟ نزد دوستم. برای شما بهتر است که آن را از او بپذیرید. اما شما احساس می‌کنید که این سخن درست نیست، دوستت کیست؟ نامش چیست؟ تلفنش را به من بده، با او تماس بگیرم، نیاز به وقت و تلاش و نفس طولانی دارد. خستهکننده است، پیگیری خستهکننده است. بیشتر پدران راحت طلب هستند، هر سخنی را که در رابطه با فرزندانشان به آن‌ها ارائه می‌شود باور می‌کنند. فرزند می‌بیند که پدر تحقیق نکرده است، به image
دروغ بازمی‌گردد. اما زمانی که دقیق تحقیق کند و به اشتباه پی برده و او را به خاطر آن ادب کند یا این‌که او را هرگز ادب نکند، با وجود این پدر، سخت است که سخن نادرستی مورد قبول واقع شود.
پدر بودن این است. پیگیر بودن است، دخترم، کجا بودی؟ نزد دوستم. دوستت کیست؟ خانه‌ی چه کسی؟ چه بسا با یک پسر جوان بوده است، به پدر می‌گوید: نزد دوستم بوده‌ام. -تلفن دوستت؟ -تلفنش را نمی‌دانم. -بلند شو تا از آن‌ها سؤال کنیم. او را سوار ماشینش می‌کند و می‌گوید: بفرما، خانه‌اش کجاست؟ مگر نزد او نبوده‌ای؟ پسر یا دختر با پیگیری دقیق تحت مراقبت است. نکته‌ی صحیح در نظر من این است که هر مقام و مسئولی پیگیری نکند تمام می‌شود.
باری در یک مؤسسه‌ی بزرگ آموزشی بودم، هر دستوری که می‌دادم نزد خودم آن را یادداشت می‌کردم. روز بعد شخص را فرا می‌خواندم و می‌گفتم: چه کاری انجام دادی؟ زمانی که به کاری امر می‌کردم جلوی او نمی‌نوشتم. یک دستور شفاهی می‌دادم، او از اداره خارج می‌شد و نزد خودم در دفترچه‌ی یادداشت می‌نوشتم. کاری که او را به آن امر کرده بودم روز دوم پیگیری می‌کردم. بعد از یک هفته، دو هفته یا سه هفته همه‌ی اطرافیانم احساس می‌کردند که امکان ندارد چیزی را فراموش کنم. من فراموش می‌کردم اما آن را یادداشت می‌کردم. من به پدران می‌گویم: هر توجیه و راهنمایی که به فرزندتان می‌کنید آن را نزد خودتان بنویسید، روز دوم او را درباره‌ی آن بطلبید. فرزندتان را نسبت به چیزی متعهد کنید و آن را نزد خود بنویسید. روز دوم او را درباره‌ی آن بازخواست نمایید. پیگیری نیاز به تلاش دارد اما ثمره اش واقعا شیرین است.
زمانی که فرزند یک گزارش نادرستی را تحویل می‌دهد و پدر آن را پیگیری نمی‌کند، با عدم پیگیری‌اش و عدم حساسیت و تحقیقش، او دروغ را آسان می‌یابد. من بسیار تمایل به این اعتقاد دارم -اگر چه اعتقاد تلخی است- که همه‌ی اشتباهات فرزندان به دلیل اشتباهات پدران است. نگویید فرزندم بد است. فرزند بد پیدا نمی‌شود، بلکه در یک تربیت سوء است و تربیت سوء فرزند بد را به دنبال دارد.

راست‌گویی امانت و دروغ‌گویی خیانت است:

برادران بزرگوار راست‌گویی امانت و دروغ‌گویی خیانت است. راست‌گویی امانت و دروغ‌گویی خیانت است.
اما در حدیثی که کمر را می‌شکند:

(( كبرت خيانة أن تحدث أخاك حديثاً هو لك مصدق أنت به كاذب ))
«خیانت بزرگی است که با برادرت سخنی بگویی در حالی که او سخنت را باور می‌کند و تو به او دروغ می‌گویی »

( امام احمد از نواس بن سمعان )

خودت را به گناه نینداز. اگر با برادرت سخنی بگویی در حالی که او سخنت را باور می‌کند و تو به او دروغ بگویی مرتکب خیانت شده‌ای، واقعا خیانت بزرگی است.

(( كبرت خيانة أن تحدث أخاك حديثاً هو لك مصدق أنت به كاذب ))
«خیانت بزرگی است که با برادرت سخنی بگویی در حالی که او سخنت را باور می‌کند و تو به او دروغ می گویی »

( امام احمد از نواس بن سمعان )

دروغ اگر درباره‌ی کوچک‌ترین چیز هم باشد دروغ است. آن‌چه مشخص است پیامبر صلی الله علیه و سلم در منزل یکی از نزدیکانش بود. شنید که زنی به فرزندش می‌گوید بیا بردار. یعنی بگیر. پیامبر متوجه شد. به او فرمود: چه چیزی می‌خواهی به او بدهی؟ گفت: خرما. فرمود: اما اگر این کار را انجام ندهی برایت دروغی نوشته می‌شود. بیا بردار.
یکی از نزدیکانم مقیم امریکاست. تابستان آمد. فرزند کوچکش به نظر می‌رسید که بیش از حد فعال است. بنابراین مادربزرگش به او گفت: آرام باش، عصر تو را به جای زیبایی خواهم برد. ساکت شد، به خاطر این‌که حرفش را باور کرد. [مادربزرگ] راحت شد. عصر او را نبرد و و اساسا قصد هم نداشت که او را ببرد. اما به این روش او را ساکت کرد. او خیلی کوچک بود، به مادربزرگش گفت: تو آدم دروغ‌گویی هستی.

هر انسانی باید به صداقت پایبند باشد؛ زیرا انسان راست‌گو عزت نفس دارد:

برادران، پدر الگوست، مراقب باشید، مراقب باشید و باز هم مراقب باشید که دروغ نگویید، نه به فرزندانتان و نه به همسرتان. حقیقت را بگویید، هرچند تلخ باشد. فرد راست‌گو عزت نفس دارد.
اگر به بیروت بروید و شخصی به شما بگوید: لطفا این شیء مورد نیاز مرا از آن‌جا بیاور. شما فراموش می‌کنید. زمانی که برمی‌گردید از شما سؤال می‌کند: آیا آن را آوردی؟ اگر به او بگویید پیدا نشد، امکان تحقیق برای او نیست. سکوت می‌کند، اما آیا شما در درون خودتان احساس حقارت نمی‌کنید؟ موجب ویرانی درون می‌شود. اگر شجاعت داشتی و با این‌که او برایت انسان مهمی بود گفتی به خدا سوگند یادم رفت، از تو ناراحت می‌شود. اما بعد از ناراحتی احساس عزت نفس می‌کنید. حرف بزن، بگو فراموش کردم. نگو آن را پیدا نکردم.
یعنی در شرایط خیلی زیادی، شخص نمیتواند به دیگری پی ببرد که راست گفته یا دروغ گفته است. راست بگویید و خودتان را برای جایگاه دشواری آماده کنید. اما راست‌گویی سبب نجات و دروغ‌گویی موجب سقوط است.
شما ای پدر، مادر، معلم، برادر بزرگ، مدیر فروشگاه، مدیر کارخانه، مدیر دانشگاه، مدیر بیمارستان، تلاش کنید راست‌گو باشید.
آیا باورتان می‌شود یکی از راویان حدیث شریف که از مدینه به بصره آمده بود تا حدیثی از این راوی بگیرد به خاطر این‌که به اسبش دروغ گفته بود، از مدینه به بصره آمد تا از یکی از راویان حدیثی بگیرد. قبل از آن که به او برسد دید که لباسش را جمع کرده است تا اسبش خیال کند که در آن جو است و زمانی که به سوی او آمد افسارش را گرفت و جو وجود نداشت. این راوی نپذیرفت که از او حدیثی بگیرد. یعنی کسی که به اسبش دروغ می‌گوید شایسته نیست که حدیث رسول خدا صلی الله علیه و سلم از او گرفته شود.

محبوب‌ترین چیزها نزد خداوند متعال جوان توبه‌کننده است:

برادران

(( إن الصدق يهدي إلى البر وإن البر... ))
« راستی به سوى نيكى راهبر مى شود و نيكى ...»

زمانی که با مردم روراست باشید بعد از مدتی با خودتان روراست می‌شوید و بعد از مدتی با پروردگارتان روراست می‌شوید. به خدایی که جز او خدایی نیست سوگند می‌خورم اگر دروغ را از زندگی خود حذف کنیم وضعیت دیگری خواهیم داشت. زن راست‌گو، شوهر راست‌گو، مدیرکل راست‌گو و کارمند راستگو خواهند بود. اما هزاران موقعیت هست که شما می‌توانید دروغ بگویید و هیچ کس هم متوجه نشود که شما دروغ گفته اید.

(( كبرت خيانة أن تحدث أخاك حديثاً هو لك مصدق أنت به كاذب ))
«خیانت بزرگی است که با برادرت سخنی بگویی در حالی که او سخنت را باور می‌کند و تو به او دروغ می‌گویی »

(امام احمد از نواس بن سمعان )

به همین دلیل آمده است:

(( أحب ثلاثاً، وحبي لثلاث أشد، أحب الطائعين، وحبي للشاب الطائع أشد))
« سه نفر را دوست دارم و سه نفر را بیشتر دوست دارم؛فرمانبرداران را دوست دارم و جوان فرمانبردار را بیشتر دوست دارم »
یعنی انسان در سن هشتاد سالگی نافرمانی خداوند را نمی‌کند، اما در پانزده سالگی، شانزده سالگی، هیجده سالگی، اوج هیجانات است، هیچ چیز نزد خداوند محبوب‌تر از جوان توبهکننده نیست.
(( إن الله يباهي الملائكة بالشاب التائب، ويقول انظروا عبدي ترك شهوته من أجلي ))
« خداوند به خاطر جوان توبه کننده بر ملائکه‌اش مباهات می‌ورزد و می‌گوید: بنده‌ام را ببینید که به خاطر من هوای نفسش را ترک کرد »
(( أحب ثلاثاً، وحبي لثلاث أشد، أحب الطائعين، وحبي للشاب الطائع أشد، أحب المتواضعين، وحبي للغني المتواضع أشد ))
« سه نفر را دوست دارم و سه نفر را بیشتر دوست دارم؛ فرمانبرداران را دوست دارم و جوان فرمانبردار را بیشتر دوست دارم، فروتنان را دوست دارم و ثروتمند متواضع را بیشتر دوست دارم »

image
برادران، به خدا سوگند اگر با ثروتمند مؤمنی برخورد کردید، به خاطر فروتنی‌اش، به خاطر سخاوتش و به خاطر محبتش به دیگران بی‌نیازی را از او طلب می‌کنید.

(( وأحب الكرماء، وحبي للفقير الكريم أشد ))
« و بخشندگان را دوست دارم و فقیر بخشنده را بیشتر دوست دارم »

فرمانبرداران را دوست دارد و محبتش به جوان فرمانبردار شدیدتر است، متواضعان را دوست دارد و محبتش به ثروتمند متواضع شدیدتر است، بخشندگان را دوست دارد و محبتش به فقیر بخشنده شدیدتر است.

(( أبغض ثلاثاً، وبغضي لثلاثٍ أشد، أبغض العصاة، وبغضي للشيخ العاصي أشد ))
« با سه نفر دشمنم و دشمنی‌ام با سه کس شدیدتر است؛ با عصیان‌گران دشمنم و دشمنی‌ام با پیر عصیان‌گر شدیدتر است »
(( وأبغض المتكبرين وبغضي للفقير المتكبر أشد ))
« با متکبران دشمنم و دشمنی‌ام نسبت به فقیر متکبر شدیدتر است »

دروغ می‌گوید، ادعای چیزی دارد که در او نیست، چگونه ممکن است فقیر تکبر ورزد؟ با دروغ.


(( وأحب الكرماء، وحبي للفقير الكريم أشد ))
« و بخشندگان را دوست دارم و فقیر بخشنده را بیشتر دوست دارم »

دین یک روش موضوعی است، باید خود را با آن هماهنگ سازید تا ثمره‌اش را برداشت کنید:

برادران، ناگزیر باید بر جریاناتی که در خانه می‌گذرد با دقت نظر افکنیم، این کودک، انگیزه‌ای نیست که برایش سخنرانی کنیم، کافیاست که برایش یک الگو باشیم، الگو قبل از دعوت است، کافی است که شما نمونه‌ی والایی برای آن‌ها باشید، مادرشان نیز همین‌طور، برادر بزرگشان به همین صورت، کار درست می‌شود، گاهی می‌گویید تربیت نیاز به اطلاعات دارد، نیاز به پژوهش دارد، خیر، خیر، ما یک قاعده داریم: بهرهبردن از چیزی، از فروع آگاه بودن نسبت به آن نمی‌باشد. چگونه؟
شخصی با دکترای تهویه‌ی مطبوع از یک دانشگاه بزرگ می‌آید، یک دستگاه تهویه می‌خرد، دکمه‌ی روشن را فشار میدهد، هوای سرد برایش می‌آید، اما او کاملا از جریانات این دستگاه از جمله موضوع گاز و تبدیل آن به هوای سرد و... اطلاع دارد.
اگر شخصی بیاید که نه بخواند و نه بنویسد، یک دستگاه تهویه بخرد و دکمه‌ی روشن را فشار دهد این هوای سرد برایش می‌آید، با این‌که او از جریانات موجود در این دستگاه چیزی نمی‌داند، بنابراین علماء می‌گویند: بهرهبردن از چیزی، از فروع آگاه بودن نسبت به آن نمی‌باشد. یعنی زمانی که فرزند شما بدون تحقیق بدون تحلیل و بدون فلسفه راست می‌گوید همه‌ی ثمرات راست‌گویی را می‌چیند و زمانی که انسان بدون تحلیل و بدون تحقیق دروغ می‌گوید همه‌ی آثار دروغ را متحمل می‌شود. عظمت این دین، یک روش موضوعی است، و این‌که شما آن را عمیقا بررسی کنید خوب است و اگر این روش را تحلیل نکنید کافی است که خود را با آن هماهنگ سازید تا همه‌ی ثمرات آن را بچینید.

راست‌گویی باید جامعیت داشته باشد و همه‌ی افراد خانواده را در بر گیرد:

موضوع راست‌گویی باید جامعیت داشته باشد، از پدر شروع شده و به بچه ختم شود. در بررسی‌های کنونی حتی طفل شیرخوار گاهی او را پاکیزه می‌سازید، او را غذا میدهید با این حال گریه می‌کند، اگر او را بردارید او را عادت داده‌اید، چند ماهه است، ممکن است که غذا خورده باشد، پوشک شده باشد، پاکیزه باشد، اما دوست دارد کسی به او زیاد توجه کند. بنابراین گریه می‌کند تا او را بردارید. اما پدر او را برنمی‌دارد، زمانی که پاکیزه است و خوب غذا خورده است او را برنمی‌دارد، تا عادت نکند بدون دلیل گریه کند، شما او را عادت می‌دهید که بی‌دلیل گریه کند، زمانی که او را برمی‌دارید او را عادت داده‌اید که بی‌دلیل گریه کند.
برادران بزرگوار، بیشترین رنجی که پدران از فرزندان خود می‌برند در سال‌های آغازین زندگی‌شان است. وقتی فرزندانشان کوچک بوده‌اند مرنکب اشتباهاتی شده‌اند.

 

دانلود متن

زبان های موجود

پنهان کردن تصویر