- عقیده ي اسلامی
- /
- عقيده واعجاز
سپاس خداوند جهانیان را و درود و سلام بر سرورمان محمد راستین وعدهی امانت دار. بار خدایا تنها آنچه به ما آموختی را میدانیم و تو بسیار دانا و حکیم هستی. بار خدایا چیزی به ما بیاموز که ما را سود رساند و ما را از آنچه به ما آموختی بهره مند ساز و علم ما را بیفزای و حق را به ما چنان که هست حق بنما و ما را توفیق پیروی از آن عنایت فرما و باطل را به ما چنانکه هست باطل بنما و ما را توفیق پرهیز از آن عنایت فرما و ما را از زمرهی کسانی قرار بده که به سخن گوش فرا مىدهند و بهترين آن را پيروى مىكنند و با رحمت خود ما را از جملهی بندگان صالح خود قرار بده و ما را از تاریکیهای نادانی و گمان به سوی انوار دانش و معرفت و از لجنزارهای شهوت به باغهای بهشت در پیشگاه خود ببر.
شهوت یکی از عناصر مسئولیت به شمار میرود:
برادران بزرگوار، با درس پانزدهم از دروس عقیده و اعجاز در خدمت شما هستیم. موضوع امروز «شهوت» میباشد. موضوع هستی را به عنوان یکی از عناصر اعجاز و مسئولیت به پایان بردیم و همین طور موضوع عقل و موضوع فطرت را به عنوان یکی از عناصر مسئولیت خاتمه دادیم و امروز به موضوع «شهوت» میپردازیم.
1 – تمایلات و شهوتها نردبانی برای اوج گرفتن به سوی خدای زمین وآسمان ها:
برادران، پیش از هر چیز: گاهی برخی از مردم گمان میکنند که اگر شهوت نمیبود گناه و نافرمانی هم نمیبود و در نتیجه آتش سزای نافرمانان دنیا نمیبود. حقیقت درست این است که اگر تمایلات نمیبود ما به سوی خدای زمین و آسمانها عروج نمیکردیم. چگونه به سوی خدای زمین وآسمانها عروج نماییم؟ چگونه رو به سوی او کنیم؟ چگونه بدانیم که او ما را دوست دارد؟ چگونه نسبت به رحمت او حریص باشیم؟ چگونه با او مناجات کنیم؟ اگر خودمان را کنترل نکنیم. او به ما تمایلات بخشیده و در کنار آن به ما اختیار داده است. هر شهوتی میتواند 180 درجه تو را تحریک کند، او صد درجه به تو اجازه داده است. تمام دین، تمام راه راست و تمام صبر برای این است که این شهوت را در چارچوب مجاز از سوی الله قرار دهی. این راه داشتن تمام دین است.
2 – هر شهوتی یک کانال پاکیزه دارد:
انسان زن را دوست دارد. خداوند در اعماق وجودش عشق به مونث را قرار داده است و در اعماق وجود زن عشق به مرد را نهاده است. همچنین کانالی پاک و پاکیزه در جهت اوج وارج انسان قرار داده و آن ازدواج است و این میل در این کانال قرار میگیرد.
هم چنین خداوند عشق به مال را در انسان نهاده و برایش راه کسب مال حلال را ترسیم نموده است یعنی راه کارT تجارت، صنعت، کشاورزی، کارمندی، خدمات، ارث، بخشش و صدقه و اینها راههای متعدد کسب حلال است و همه هم راه شرعی میباشند، اما دزدی، خيانات؛ فريب؛
شبهه افکنی، دروغ و ... نیز راههای متعددی برای کسب مال حرام به شمار میروند، اما دین چیست؟ این است که حرکت وانگیزش خود را در چارچوب مجاز از سوی الله قرار دهی که آیهی زیر به این معنا اشاره میکند. سیدنا شعیب فرمود:
﴿ بَقِيَّةُ اللّهِ خَيْرٌ لَّكُمْ ﴾
﴿ اگر مؤمن باشيد باقيماندهی [حلال] خدا براى شما بهتر است ﴾
چیزی که از هر میل و شهوتی برای شما باقی میماند چارچوبی است که خداوند در هر میلی برای ما حلال شمرده و آن چارچوب ضامن خوشبختی وسلامت ماست. به همین دلیل خداوند متعال میفرماید:
﴿ وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَوَاهُ بِغَيْرِ هُدًى مِّنَ اللَّهِ ﴾
﴿ و كيست گمراه تر از آنكه بى راهنمايى خدا از هوسش پيروى كند ﴾
در اصول فقه چیزی به نام معنای مخالف یا معنای معکوس وجود دارد:
﴿ وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَوَاهُ بِغَيْرِ هُدًى مِّنَ اللَّهِ ﴾
﴿ و كيست گمراه تر از آنكه بى راهنمايى خدا از هوسش پيروى كند ﴾
کسی که بر اساس هدایت الهی از میلش پیروی کند اشکالی ندارد.
شخصی خواستگار یک دختر را میبیند. در عقد ازدواج اعلان عروسی، ایجاب، ولی، شهود، مهریه، تبریکات، مراسم، هدایا و ... وجود دارد؛ زیرا این امر شرعی است. عقد ازدواج چیست؟ عقدی است که به ارتباط جنسی میان زن و شوهر ختم میگردد و به این دلیل که براساس دستورالهی است، به انسان ارج میبخشد. وی ازدواج میکند و از این همسر پسری میآورد که خانه را لبریز از خوشبختی میکند و بزرگ میشود و عالی پرورش مییابد و انسان والا مقامی میگردد. یک داعی، یک پزشک، استاد دانشگاه، تاجر بزرگ و یا یک صنعت کار بزرگ میشود. براساس اسلام پرورش یافته و یک پرورش اخلاقی یافته است. بخشنده، کریم، هدایت یافته، راستگو و امانت دار خواهد بود. این خانواده فرزندانی در اوج کمال پرورش داده است. پایهی این پروژه بهطور کلی ارتباط جنسی بوده است. اما زنا هم ارتباط جنسی است، ولی منجر به فروپاشی، رسوایی و تزلزل میگردد.
باری یکی از دوستانم میگفت: ساعت چهار بامداد درب خانه اش زده شده بود. درب را گشوده اما کسی نبوده است. ناگهان نگاهش به سمت پایین جلب شده و دیده بود کیسه ای تکان میخورد. یک نوزاد که همان لحظه از زنا زاییده شده بود. او را داخل کیسه ای در جلو خانه اش نهاده بودند و پس از کوبیدن درب از محل گریخته بودند.
یک مقایسه نمودم. نوزادی که از یک پدر و مادر در ازدواجی مشروع زاده میشود. به مناسبت تولدش شادمانی و سرور به پا میشود، تبریک گفته میشود، مهمانی وهدایا داده میشود و شادی سراسر دو خانواده را فرا میگیرد. اما وقتی این نوزاد از زنا باشد یک لکهی ننگ است و باعث رسوایی و قابل قبول و تحمل نیست. پس میل در هر دو حالت همان میل است.
مثال دقیقتری میزنم: بنزین در خودرو. سوخت مایع وقتی در باک محکمی ریخته شود و در لولههای محکمی روان گردد و در زمان و مکان مناسب منفجر گردد، باعث یک حرکت سودمند میشود. این خودرو شما و خانواده تان را در یک روز زیبای بهاری به پارکها میبرد و شما از این گردش لذت میبرید. چه اتفاقی افتاد؟ انفجار. اما در چارچوبی منظم براساس مکانیزم خودرو انجام شد. همین گالن بنزین را بر روی خودور بریز و جرقهای ایجاد کن. خودرو و سرنشینانش همه را سوزاندی. سوخت مایع همان سوخت پیشین است. تحریک اولیه سودمند و منظم بود. اما در حالت دوم تحریک ویرانگر، سوزان و کشنده بود. اینها تمایلات هستند که یا نردبانی میشوند برای ترقی ویا مهلکههایی میشوند برای سقوط و منتهی به مرگ میگردند.
چند روز پیش یکی از برادران عزیز و از دانشمندان بزرگ علوم قرآنی که بالای 95 سال سن داشت مرا فراخواند و به من گفت: از نوههای من 13 تا به مرحلهی دکترا رسیدهاند. پایهی این ارتباط همه ارتباط جنسی بوده است. این همان شهوت است.
اگر تمایلات نمیبود ما نمیتوانستیم به سوی خداوند زمین وآسمانها اوج بگیریم. چگونه در نماز فروتنی و گریه میکنید. زیرا در راه نماز از کنار دهها دختر جوان لباس پوشیده که در واقع لخت هستند و تمایل دارند و جلب توجه هم میکنند، گذر کرده اید و چشم از آنان پوشیده اید و گفتید: من از خدای جهانیان میترسم. اگر خداوند شهوت و میل به مونث را در شما قرار نمیداد و لذت بردن از مؤنث را در چشمان شما قرار نمیداد، سپس دستور به چشم پوشی میداد و شما چشم میپوشیدید، هرگز نمیتوانستید در نماز گریه کنید.
(( انظروا إلى عبدي، ترك شهوته من أجلي ))
(( به بندهام بنگرید که به خاطر من شهوت خویش را رها کرد ))
سیدنا یوسف برده ای در خانه ای است که یک زن زیبا و صاحب مقام از او درخواست میکند. این زن خود را در اختیار او میگذارد.
﴿ قَالَ مَعَاذَ اللّهِ إِنَّهُ رَبِّي أَحْسَنَ مَثْوَايَ ﴾
﴿ گفت پناه بر خدا او آقاى من است که به من جاى نيكو داده است ﴾
زندانی میشود، ولی پس از آن عزیز مصر میگردد.
بنابراین: دقت کنید اگر شهوت نمیبود ما به سوی خدای زمین و آسمانها عروج نمیکردیم و اگر شهوت نمیبود بهشتی هم نبود. اگر شهوت نبود لذتهای جاودان نیز نبود. اگر شهوت نمیبود ارتباطی با خدا انجام نمیشد. اگر شهوت نبود احساس برتری رخ نمیداد. تو قوی هستی و میتوانی هر کاری را انجام دهی، اما خداوند بزرگ تو را به قانونی مقید ساخته است.
شخصی از سیدنا عمر پرسید: «آیا مرا دوست داری؟ گفت: به خدا سوگند تو را دوست ندارم. عرض کرد: آیا کینهی تو نسبت به من باعث میشود حقم را به من ندهی؟ گفت: به خدا سوگند نه. گفت: پس فقط زنان بر عشق و محبت حسرت میخورند.»
انسان مهار گسیخته مجازات میشود. آیا مرا دوست نداری؟ وقتی او را دوست ندارد باید مجازاتش کند. اما سیدنا عمر نمیتواند مجازاتش کند، زیرا:
(( الإيمان قيد الفتك ))
(( ایمان راه ترور را بسته است))
مومن نیرومند اما مقید است و ثروتمند اما مقید است.
هنگامی شخصی مومن و ثروتمند به یکی از کشورهای غربی مسافرت میکند نمیتواند کاری انجام دهد. در هتلی مینشید و میخورد، دفترهای تجاری را دیدن میکند. بیشتر از این نمیتواند کاری بکند. اما فرد ثروتمند افسار گسیخته یک شب را در کاباره و یک شب را در رقاص خانه شب بیداری میکند؛ زیرا مومن مقید است.
(( الإيمان قيد الفتك ))
(( ایمان راه ترور را بسته است ))
با این کار اوج گیرد. تمام برادران بزرگوار ما با شغل خویش با پروردگار خود ارتباط دارند، اما این کار خدا را خشنود نمیکند، چون کالای حرام، ارتباط شبهه انگیز و تعامل با روش نامشروع در آن است، لذا پا روی میلیونها میلیون میگذارد و به هزاران هزار اکتفا میکند. میگوید: این مال حلال است. اگر تمایلات نمیبود امکان نداشت به سوی پروردگار زمین و آسمانها عروج کنیم.
3 – با صبر و سپاس از طریق تمایلات به سوی خدا عروج میکنید:
اما برادران، در شهوات یک چیز زیبا وجود دارد و آن عروج برای دو بار به سوی الله پاک است.
به عنوان مثال: اگر مسلمانی که در راهی میرود و از کنار زنان نیمه عریان و بی حجاب بگذرد وبگوید:
﴿ مَعَاذَ اللّهِ إِنَّهُ رَبِّي أَحْسَنَ مَثْوَايَ ﴾
﴿پناه بر خدا او آقاى من است و به من جاى نيكو داده است ﴾
به این ترتیب چشم از آنان پوشیده است و با صبر به سوی خدا بالا رفته است. بعد ازدواج نموده است و دختر مورد نظر خویش را برگزیده است. با او همدم و خوشبخت شده و چشم خویش از زیباییهای او لبریز نموده است و به سوی خدا اوج گرفته و نماز شب خوانده است، زیرا این ی چیز مشروع است.
تو نیز با صبر و سپاس؛ باری با صبر و باری با سپاس به سوی الله اوج میگیری.
کاری به تو پیشنهاد میشود که در آمد بسیاری دارد، اما پایه و اساس آن آزار مردم یا ایجاد ترس وحشت در میان آنان است. پناه بر خدا. هم چنین کار دومی با یک چهارم حقوق به تو پیشنهاد میشود اما مال حلال است. در عرصهی آموزش است. مال را میگیری. آب و غذا میخری. به فرزندانت هدیه میدهی. شاد میشوند. تو را میبوسند. این همان مال است. از راه حرام تو را از خدا باز میدارد و از راه حلال تو را به خدا میرساند.
4 – ناگزیر انسان باید در زندگی حرکت داشته باشد:
مسالهی شهوت جداست. هرگز فکر نکنید که شهوت انسان را میلغزاند یا گمان نکنید که اگر تمایلات نبود آتشی هم برای سوزاندن نافرمانان نبود. شهوت باید باشد. میل و شهوت به مثابهی یک موتور برای خودرو است.
این میز را صد سال در همین جا بدون حرکت قرار بدهید، حرکتی نمیکند، چون تمایلی در آن نیست. اما خداوند نیاز به غذا و آب را در انسان قرار داده است. آیا در یک مکان بی حرکت میایستد؟ میخواهد بخورد. دنبال کاری میگردد، درس میخواند، در کاری منصوب میشود، ادامه می دهد، کار میکند و میخورد. شهوت یک نیروی محرک است و اگر امیال و شهوتها نبودند به خدا سوگند بر روی زمین هیچ چیزی وجود نمیداشت. نه پل، نه دانشگاه، نه ساختمان، نه باغ ، نه کشاورزی، نه کارخانه، نه کشتی و نه خودرو. چرا کار کنی؟ زیرا مجبوری برای کسب مال و به خاطر سیر کردن خود کار کنی. به همین دلیل یکی از ويژگیهای بلیغی که پروردگار به پیامبران میدهد انسان بودن و خدا نبودن آنان است:
﴿ ليَأْكُلُونَ الطَّعَامَ ﴾
﴿ غذا میخورند ﴾
تنها به خاطر اینکه تو غذا میخوری از فرزندان آدم محسوب میشوی.
﴿ وَيَمْشُونَ فِي الْأَسْوَاقِ ﴾
﴿ و در بازارها راه میروند ﴾
آنان نیازمند غذایی هستند تا گرسنگی شان را رفع کنند و نیاز به رفتن به بازارها دارند تا بهای خوراکشان را تامین کنند. تو کار میکنی تا پول به دست آوری و به خاطر اینکه غذایت تأمین شود و نیز به خاطر اینکه گرسنگی ات را رفع کنی.
پس: خداوند تنها به این دلیل امیال را در انسان قرار داده تا گام به سوی پروردگان زمین و آسمانها بردارد. امیال نردبانی هستند تا از آن بالا رویم و یا پرتگاههایی هستند که در آن افتیم. یا نیروی کمکی هستند و یا نیروی ویرانگری که باعث خرابی میشود.
5 – هر چیزی در زندگی بی طرف است:
اندیشه بسیار دقیق است: از آنجا که تو مختاری، پس هر چیزی در زندگی تو بی طرف است. چگونه؟ امیال تو بی طرفانه هستند. عشق به مال بی طرفانه است. میتوانی آن را از راه مشروع به دست آوری و در راه مشروع نیز خرج کنی و به وسیلهی آن به بهترین جایگاه برسی و همچنین میتوانی آن را از راه نامشروع به دست آوری و در راه حرام صرف کنی و به وسیلهی آن به قعر پرتگاه سقوط کنی. اما مال همان مال است.
شخصی مسجدی میسازد یا یتیم خانهای بنا میکند و یا مؤسسهی دینی و یا خیریه ای را بنیان مینهد. این عمل خیر تا روز قیامت ادامه دارد و در نامهی عملش ثبت است. و یا ممکن است یک کاباره باز کند که باز هم صدقهی جاریه است، اما از نوع دیگر آن. یعنی میمیرد و صد سال از مرگش میگذرد و هر شخصی که به آن کاباره وارد میشود گناه وی در نامهی اعمال این شخص نیز ثبت میشود.
به خدا سوگند باری به مسجدی در منطقهی یعفور دعوت شدیم. سبحان الله! آنکه مسجد را ساخته بود یکی یکی در ورودی از ما استقبال کرد. علماء دمشق را دعوت نمود. ما سخنرانی کردیم. غذای بسیار لذیذی برایمان آوردند. چهرهی درخشان او از ذهنم نمیرود. خدایا این یک مسجد جامع است! به نظر میرسد تنها خودش آن را ساخته است و از هیچ یک از زمینیان یاری نجسته است. ساختمان، ظاهر، وسایل و همه چیز آن. پاک و منزهی ای خدا! بنا به دلیل مهمی پس از ختم مراسم از این مسجد به سمت اتوبان بیرون رفتم. در آن سوی اتوبان یک کاباره بود. خبردار شدم که در آن مکان گناهان بی حد وشماری انجام میشود و صاحبش هفت روز پس از ساخت آنجا مرده است. گفتم: خدایا! یکی بالا میرود به اوج خوبیها و یکی به بدترین حالت ممکن سقوط میکند، در حالی که هر دو کار، ناشی از امیال و شهوت بوده است. مال محبوب است. اما مال را بر خلاف میل انسان مصرف نمود. این یکی مسجدی ساخت و با آن مسجد به بهترین جایگاه دست پیدا کرد و آن یکی کابارهای ساخت و اموالش را هزینه کرد. مال برادر جان است. اما با چنین مصرفی باعث سقوط خود به اسفل السافلین شد. شهوات و تمایلات این گونه هستند.
بخشش خداوند گرامی داشت نیست و نبخشیدنش نیز محرومیت نمیباشد:
همین جاست که خداوند بزرگ میفرماید:
﴿ فَأَمَّا الْإِنسَانُ إِذَا مَا ابْتَلَاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَنِ ﴾
﴿ اما انسان هنگامى كه پروردگارش وى را مىآزمايد و عزيزش مىدارد و نعمت فراوان به او مىدهد مىگويد پروردگارم مرا گرامى داشته است ﴾
این سخن پروردگار بزرگ است اما پیش از آن سخن انسان است:
﴿ فَأَمَّا الْإِنسَانُ إِذَا مَا ابْتَلَاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَنِ ﴾
﴿ وَأَمَّا إِذَا مَا ابْتَلَاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَهَانَنِ ﴾
﴿ اما انسان هنگامى كه پروردگارش وى را مىآزمايد و عزيزش مىدارد و نعمت فراوان به او مىدهد مىگويد پروردگارم مرا گرامى داشته است ﴾
﴿ و اما چون وى را مىآزمايد و روزى اش را بر او تنگ مىگرداند مىگويد پروردگارم مرا خوار كرده است ﴾
پاسخ میآید:
﴿ كَلَّا ﴾
﴿ هرگز ﴾
این کلمه ادات ردع ونفی است. نه ای بندگانم. بخشش من اکرام نیست و نبخشیدنم محرومیت نمیباشد. خداوند مال را به هر که بخواهد میبخشد . اموال را به قارون بخشید. به هر که بخواهد میدهد. به سیدنا عثمان بخشید. پادشاهی به کسی میدهد که او را دوست ندارد. آن را به فرعون داد. و به کسی میدهد که او را دوست دارد. به سیدنا سلیمان بخشید.
﴿ رَبِّ اغْفِرْ لِي وَهَبْ لِي مُلْكًا لَّا يَنبَغِي لِأَحَدٍ مِّنْ بَعْدِي ﴾
﴿ پروردگارا مرا ببخش و ملكى به من ارزانى دار كه هيچ كس را پس از من سزاوار نباشد ﴾
پس امیال بی طرفانه است.
﴿ فَأَمَّا الْإِنسَانُ إِذَا مَا ابْتَلَاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَنِ * وَأَمَّا إِذَا مَا ابْتَلَاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَهَانَنِ ﴾
﴿ اما انسان هنگامى كه پروردگارش وى را مىآزمايد و عزيزش مىدارد و نعمت فراوان به او مىدهد مىگويد پروردگارم مرا گرامى داشته است * و اما چون وى را مىآزمايد و روزى اش را بر او تنگ مىگرداند مىگويد پروردگارم مرا خوار كرده است ﴾
پاسخ:
﴿ كَلَّا ﴾
﴿ هرگز ﴾
بخشش من اکرام نیست و نبخشیدنم محرومیت نباشد بلکه بخششم آزمایش است و محرومیتم دارو، اما چطور آزمایش میشود؟
خداوند تو را با مال میآزماید. یا پیروز میشوی و یا ناکام میمانی. اگر در راه مشروع و حلال خرج نمایی به وسیلهی آن به والایی میرسی و تبدیل به نردبانی برای بالا رفتن میشود اما اگر آن را در راههای نامشروع و حرام صرف نمایی تو را به مهلکهی نابودی میکشاند. مال همان مال است. مانند بنزین که همان بنزین است. حرکتی سودمند ایجاد میکند و یا باعث نابودی خودرو وسرنشینانش میشود.
پس این امیال نیروهای محرک هستند. خودرویی را تصور کن که موتور آن امیال و شهوتها است. فرمانش عقل است. شریعت جادهی آن است. ماموریت موتور راندن خودرو است. ماموریت عقل نگهداشت آن در راه است. وظیفه و شهامت تو این است که عقل خویش را به کار گیری تا حرکت ناشی از موتور خودرو را منظم نمایی و آن را در راه خودش برانی.
6 – اندیشه در مرگ شتاب حرکت به سوی خدا را دو برابر میکند:
به خدا سوگند باری در شیکاگو بودم. در فرودگاه نوار برقی نصب شده بود. من رویش ایستادم. چیز جالبی بود. تو ایستادهای و آن میرود. اگر تو هم میرفتی باز سرعت بیشتر میشد. در سمت راست و چپ آن نرده حفاظ بود. سبحان الله! چگونه این پله برقی مرا به یاد مرگ انداخت. اندیشه در مرگ شتاب حرکت به سوی الله را دو چندان میکند و نمیگذارد به راست و چپ بلغزی.
درس بخوان و دکتری بگیر. پروژهی صنعتی بزرگی را بر پا کن. یک پروژهی کشاورزی را بهره برداری کن. بر اساس شرع الهی به مقام بالایی برس. اندیشه در مرگ شتاب حرکتت به سوی الله را دو چندان میکند. اندیشه در مرگ مانع از گناه تو میشود و باعث انجام کارهای خوب میگردد.
کار به یکی از آنان میگوید: «چه کسی هزینهی تو را میدهد؟ جوانی که در وقت کار خدا را پرستش میکند، گفت: برادرم، میگوید: برادرت از تو بیشتر بندگی کرده است.»
باور کنید برادرانم، وقتی میبینم یک جوان کارش را خوب انجام میدهد وگواهینامهی یک حرفه را دارد و یک حرفهی معین را خوب انجام میدهد و صبح زود سر کار میرود و بعد از ظهر در حالی که خسته شده است باز میگردد. به خدایی که جز او خدایی نیست سوگند، این جوان عبادت میکند. مالی را فراهم و ازدواج نموده است. صاحب فرزند شده و آنان را غذا داده و لباس پوشانده و همسر خویش را گرامی داشته است. رسالت خویش را به انجام رسانده است.
سیدنا عمر میگوید: «مردی که کار نکند از چشم من میافتد.»
جهاد و اهمیت هر کدام از انواع آن:
وقتی از جهاد سخن میگوییم منظور جهاد با نفس و هوا و هوس است. این جهاد اساسی است و جهاد دعوتگری همان جهاد آموزشی است.
(( خيركم من تعلم القرآن وعلمه ))
(( بهترین شما کسی است که قرآن را بیاموزد و آن را آموزش دهد))
و جهاد سازندگی این است که کار خود را ارتقاء دهی و مهارتها و دانش خویش را رشد دهی و شغل و حرفه ات را پویا نمایی و در خدمت امت خود باشی. این جهاد سازندگی است.
طبیعتا نشانهی جهاد دعوتگری این آیه است:
﴿ وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِّمَّن دَعَا إِلَى اللَّهِ وَعَمِلَ صَالِحًا وَقَالَ إِنَّنِي مِنَ الْمُسْلِمِينَ ﴾
﴿ و كيست خوشگفتارتر از آن كس كه به سوى خدا دعوت نمايد و كار نيك كند و گويد من [در برابر خدا] از تسليمشدگانم ﴾
آیهی جهاد با نفس:
﴿ وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا ﴾
﴿ و كسانى كه در راه ما كوشيدهاند به يقين راه هاى خود را بر آنان مىنماييم ﴾
آیهی جهاد سازندگی:
﴿ وَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّةٍ وَمِن رِّبَاطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدْوَّ اللّهِ وَعَدُوَّكُمْ ﴾
﴿ و هر چه در توان داريد از نيرو و اسبهاى آماده بسيج كنيد تا با اين [تداركات] دشمن خدا و دشمن خودتان را بترسانید ﴾
شخص بیسوادی برای گرفتن مدرک دکتری به دانشگاه سوربن رفت. به او گفتند: ابتدا برو خواندن یاد بگیر. او بیسواد بود و نه میخواند و نه مینوشت و میخواست بلافاصله درجهی دکتری را با زبان فرانسوی هم بگیرد. دکتری بین المللی نیز میخواست.
برای جهاد منظم و پرورش یک نسل مومن، پایبند و هدایت یافته که امیالش را زیر پا نهاده باشد و خداپرست باشد ناگزیر باید این شروط مد نظر قرار گیرد:
﴿ وَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّةٍ وَمِن رِّبَاطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدْوَّ اللّهِ وَعَدُوَّكُمْ ﴾
﴿ و هر چه در توان داريد از نيرو و اسبهاى آماده بسيج كنيد تا با اين [تداركات] دشمن خدا و دشمن خودتان را بترسانید ﴾
هیچ کس از این امیال خسته نمیشود. اگر امیال نبود به سوی خداوند زمین و آسمانها اوج نمیگرفتیم. راز اینکه جوانان مومن همه احساس میکنند خداوند آنان را دوست دارد، چیست؟ این است که او خویشتن دار است. چشمش را نگه داشته، زبانش را حفظ کرده، گوش خویشتن نگه داشته، مال خود را حفظ نموده، مال حرام نمیخورد و انفاق خویش را درست انجام میدهد. تا زمانی که گوش، چشم ، زبان، صرف اموال، حرکات، دست و پایش را نگه داشته باشد خداوند برای پاداش این کار، او را در دنیا و آخرت گرامی میدارد.
پس امیال راه ما به سوی الله میباشد، اما گمان میشود کلمهی میل و شهوت چیزی زشت است، خیر، انسان هر وقت به سوی خدا گام بردارد امیالش نیز ارزش پیدا میکند. زن را دوست داشت اکنون خدا را دوست دارد، قهرمانی، فداکاری، ایثار، پایبندی را دوست دارد. میخواهد عبادات را خودب و نیکو انجام دهد. دوست دارد اموالش را انفاق کند. روانشناسان این فرایند را اوج گیری هوسها مینامند. مال و منال را دوست داشت و اکنون به وسیلهی آن انفاق و بخشش را دوست دارد.
میان سرشت و مسئولیت:
به این مناسبت وارد موضوعی دقیق شدیم: تو دارای یک سرشت هستی و مسئولیت هم داری و بنا به یک دلیل بسیار بسیار محکم سرشت با مسئولیت در تناقض است:
﴿ وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى * فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوَى ﴾
﴿ و اما كسى كه از ايستادن در برابر پروردگارش هراسيد و نفس خود را از هوس باز داشت * پس جايگاه او همان بهشت است ﴾
برادران باور کنید، جوانان باور کنید، هیچ چیز برای خدا از جوان توبه کننده دوست داشتنی تر نیست و خداوند با او به فرشتگان فخر میفروشد.
سیدنا یوسف اگر تسلیم خواهش زن عزیز میشد آیا سیدنا یوسف میشد؟ هیچ کس او را نمیشناخت. چیزی که او را والایی بخشید این بود که گفت:
﴿ مَعَاذَ اللّهِ ﴾
﴿ پناه بر خدا ﴾
به خدا سوگند برادران حالتهای بسیار دشوارتر از اینکه تصور شود، وجود دارد. این حالتی را که داری همیشه حفظ کن که حالتی بسیار شریف است.
پس: سرشت با مسئولیت در تضاد است، اما مسئولیت با فطرت تناسب دارد و با جسم نیز متناسب است. جسم به استراحت نیاز دارد، بنابراین تمایل به خواب مییابد، اما فطرت میخواهد با رشتهای محکم به الله متصل باشد، بنابراین بیدار میماند. وقتی درک کنید که امیال نیروی انگیزشی بوده و نباید ویرانگر باشد، آنگاه آگاه خواهید بود.
نکتهی ریز اینجاست: که وقتی در قرآن کریم یک حرام میبینید چگونه متوجه آن میشوید؟ در یک زمین بسیار گسترده بر تابلویی نوشته است: میدان مین عبور ممنوع. شما به عنوان یک انسان اجتماعی و متمدن آیا نسبت به کسی که این تابلو را نصب کرده کینه دارید؟ هرگز، برعکس بلکه از او سپاسگزار نیز هستید؛ زیرا سلامتی شما برای نصب کنندهی تابلو مهم بوده است به محض دیدن تابلو به عنوان مرز آزادی شما آگاه نیستید اما وقتی با یقین و اطمینان فهمیدید که برای سلامتی شما نصب شده است آنگاه شما آگاه گشته اید.
برادران، پس: موضوع امیال موضوع بسیار ریزی است. راز ارتباط با خداست. راز به دست آوردن بهشت و ورود به آن است. راز تقرب به الله است. راز روی آوردن به خداست و اگر موجودی تمایل نداشته باشد پس چگونه به خدا نزدیک شود؟ پس خداوند پاک و منزه این امیال را به عنوان نردبانی در ما قرار داده تا به سوی پروردگار زمین و آسمانها گام برداریم، ولی محال است و هزاران هزار بار محال است که در اسلام محرومیت وجود داشته باشد.
پیروی از هوی وهوس وامیال متناسب با قانون الهی اشکالی ندارد:
اکنون حقیقت محرز است: هر میل و شهوتی را که خدا در انسان نهاده است برایش کانالی پاک برای عبور آن قرار داده است. انسان دوست دارد مقامی داشته باشد و جایگاهی کسب کند و در اوج قله باشد و نه این;ه در قعر سقوط قرار گیرد و این با تخصص، دانش، شغل، درآمد، صنعت، منصب، نشان، علامت، خانه، خودرو و با عشق به برتری حاصل میگردد. این یک میل و یک شهوت و نیاز اساسی است. شاید در شناخت خدا، کار نیک، دعوت به سوی الله، انتشار و گسترش حق، برتری یافتید. شاید در دل هزاران نفر جای گرفتید بلکه در دل میلیونها نفر و یا میلیاردها نفر قرار گرفتید و شما را با انگشت نشان دادند. اما وقتی شخص در شهوت و امیال حیوانی غرق میشود مانند سازندهی کاباره که با ارائهی گناهان در خدمت بازدیدکنندگان آن مکان است، او را نیز با انگشت نشان میدهند. در آمدش نجومی است. خانهی بسیار با شکوهی دارد. خودروی بسیار زیبا و ابزار پیشرفته ای که وارد بازار مواد مخدر میگردد، در خانه ای چون کاخ مینشیند و پنجاه خودرو در خانه دارد و هواپیمای شخصی در اختیار دارد، تاجر مواد مخدر است، اینها پیشرفت ووالایی است، اما این امیال بی طرفانه میباشند، میتوانید به وسیلهی آنها برتری ووالایی کسب کنید وهم چنین میتوانید به وسیلهی آنها در قعر پرتگاه هلاکت بیفتید.
تاکید خویشتن بر این است که شما اهمیت خویش را احساس کنید و به سمت والایی بروید. این بی طرفانه است. راهی مشروع ورحلال برای برتری وجود دارد و از طرفی راهی مشروع برای سقوط مهیاست.
آیا کار سیدنا صلاح الدین کار کوچکی است؟ یک فرماندهی مسلمان که با 27 سپاه رومی نبرد میکند و قدس را فتح میکند؟ آیا کار سیدنا عمر کوچک است؟ بزرگانی هستند که خود را نشان دادند وثابت نمودند و از نردبان بزرگان بالا رفتند و نام هایشان در تابلوی شرف ماندگار است.
یکی از آنان در مقابل سرورمان رسول الله میایستد و پس از اندکی نزد ابوبکر صدیق میرود. آیا مقام ابوبکر صدیق کم ارزش بود؟
(( ما طلعت شمس ولا غربت علی أفضل من أبي بكر إلا أن یکون نبیاً ))
((پس از پیامبران خورشید بر شخصی بهتر از ابوبکر طلوع و غروب نکرده است))
خود را ثابت نمود. در راه خدمت دعوتگری برتری یافت. ابوجهل هم خود را در مخالفت ثابت کرد و سپس به زباله دان تاریخ سقوط نمود. تو نیز خود را به خوبی ثابت کن تا با انگشت نشان داده شوی و خود را ثابت کن ، البته خدای نکرده نه به بدی، تا با انگشت نشان داده شوی. قدرتمندان جهان نظیر هیتلر که عامل دو جنگ جهانی بود. در هر جنگ پنجاه میلیون نفر کشته شدند. پنجاه میلیون قطع نخاع گشتند. صد میلیون، شخصی که بمب اتم را بر روی هیروشیما و ناکازاکی انداخت شخص بسیار مهمی است، تصمیمی گرفت، 300 هزار نفر در سه ثانیه مردند و جنگ با این دو بمب پایان یافت.
ثابت کردن خود، بی طرفانه است. برتری بی طرفانه است. میتوان با یک کار حرام نیز به برتری دست پیدا کرد. یک زن رقاص میگوید: خداوند مرا در این رقص موفق نمود. در یک کار حرام، کتاب ادبیات بی بند وباری وجود دارد و به شکل عجیبی از کتاب هایشان استقبال میشود. نویسندگان حوزهی اخلاق در بالاترین رتبهی کتاب قرار دارند. این کار بی طرفانه است. اثبات خود، بی طرفانه است. عشق به زن بی طرفانه است. میتواند خوشبخت ترین زن باشد و یک نسل نیک از او برایت زاده شود.
احیانا کسی که در سن 60-65-70 میباشد 25 نوه دارد. یکی پزشک، یکی مهندس، یک دختر دعوتگر بزرگی است، ازدواج کرده و فرزندانی دارد. دخترانش پرورش یافته اند. همه از یک مرد اند. این فرایند همه بر پایهی میل و شهوت بوده است. اساس این ازدواج شهوت بوده است. این برتریها بر اساس میل و شهوت بوده است. اما این امیال و شهوات بی طرفانه است. میتوانیم به وسیلهی آن به والاترین جایگاه دست یابیم و میتوانیم به اسفل السافلین هم سقوط کنیم. هیچ کس از واژهی میل و شهوت دردمند نیست. راه ما به سوی الله است. یا با خویشتن داری و سرکوب میل و یا با استفاده وکاربرد آن. کار میکنی تا مال حلال به دست آوری. چیزی برای عید بخری. به خانه میروی تا نزدیکانت را ببینی. چقدر زیباست! این یک میل است اما یک میل حلال و مشروع.
(( أصلحوا رحالكم، وحسنوا لباسكم، حتى تكونوا شامة بين الناس ))
(( مرکب خویش را بهبود بخشید ولباس خود را زیبا سازید تا میان مردم متمایز باشید ))
ابودرداء میگوید: با رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم بودیم ایشان به فرمود:
(( إِنَّكُمْ قَادِمُونَ عَلَى إِخْوَانِكُمْ فَأَصْلِحُوا رِحَالَكُمْ وَلِبَاسَكُمْ حَتَّى تَكُونُوا فِي النَّاسِ كَأَنَّكُمْ شَامَةٌ، فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ لَا يُحِبُّ الْفُحْشَ وَلَا التَّفَحُّشَ ))
(( شما دارید نزد برادرانتان میروید پس مرکب خویش را مرتب کنید و لباس خود را زیبا سازید تا میان مردم متمایز شوید، چراکه خداوند عز وجل زشتی و ناپسندی را دوست ندارد ))
پس برادران گرامی، شهوت یکی از ارکان مسئولیت برای رسیدن به خداست. برای این است که به بهشت دست یابید. خداوند امیال را در تو نهاده تا به وسیلهی آن، دو بار یک بار با شکیبایی و بار دیگر با سپاسگزاری به سوی خدای زمین و آسمانها بالا روی و هر میل و شهوتی را که خداوند در وجود انسان نهاده کانال پاکیزهای هم برای جریان یافتنش، قرار داده است.
مقدمهی یک موضوع در اعجاز علمی:
برادران به موضوعی در اعجاز به عنوان یک مقدمه اجتناب ناپذیر میپردازیم.
1 – هر پیامبر معجزهای دال بر راستی رسالتش دارد:
خداوند پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم را برای تمام ملتها و امتها فرستاده است.
﴿ وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِينَ ﴾
﴿ ما تو را فقط به عنوان رحمتی برای تمام جهانیان فرستادیم ﴾
اما پیامبران گذشته هر کدام برای قوم خاصی برانگیخته شده بودند به همین دلیل حکمت الهی اقتضا میکرد که معجزهی پیامبر ما گواهی خداوند بر رسالت پیامبرش برای بندگان باشد.
2 – معجزهی پیامبران گذشته حسی بوده است:
در گذشته معجزه حسی بوده است:
معجزه سيدنا موسى:
سيدنا موسى:
﴿ فَأَلْقَى عَصَاهُ فَإِذَا هِيَ ثُعْبَانٌ مُّبِينٌ * وَنَزَعَ يَدَهُ فَإِذَا هِيَ بَيْضَاء لِلنَّاظِرِينَ ﴾
﴿ پس [موسى] عصايش را افكند و به ناگاه اژدهايى آشكار شد * و دست خود را [از گريبان] بيرون كشيد و ناگهان براى تماشاگران سپيد [و درخشنده] بود ﴾
عصایش را بر دل دریا زد و دریا تبدیل به راهی خشک گردید.
سيدنا إبراهيم:
سيدنا إبراهيم در آتش افکنده شد اما نسوخت.
﴿ قُلْنَا يَا نَارُ كُونِي بَرْدًا وَسَلَامًا عَلَى إِبْرَاهِيمَ ﴾
﴿ گفتيم اى آتش براى ابراهيم سرد و بىآسيب باش ﴾
سيدنا عيسى:
﴿ وَأُحْيِـي الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللّهِ ﴾
﴿ و به اذن الله مردگان را زنده مىگردانم ﴾
اینها معجزه اند. اینها گواهی خداوند بر رسالت پیامبران و فرستادگانش بوده است.
3 – معجزهی پیامبر قرآن است؛ زیرا او پیامبر همهی جهانیان است:
از آنجا که بعثت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم برای تمام امتها وملتها و برای آخرالزمان است و کتابش پایان بخش کتاب هاست پس ناگزیر باید یک گواهی مستمر بر رسالتش وجود داشته باشد. گواهی منقطع هم وجود دارد که مانند درخشش چوب کبریت یک بار میدرخشد سپس خاموش میشود و بسان خبری میشود که قابل تصدیق وتکذیب است. اما بعثت پیامبر ما صلی الله علیه و آله وسلم برای تمامی ملتها و امت هاست و کتابش پایان بخش کتاب هاست بنابراین: ناگزیر باید معجزه اش علمی وعقلی باشد. از اینجا اعجاز علمی قرآن و سنت تبیین میگردد. از همین نقطه است که اشارههای علمی در قرآن آمده است که قوانین آن پس از 1400 سال کشف میشود. خداوند فرموده است:
﴿ سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنفُسِهِمْ ﴾
﴿ به زودى نشانه هاى خود را در افقها و در دلهايشان بديشان خواهيم نمود ﴾
این نتیجه ای است که حاصل شده است.
از جمله اعجازهای ربانی در جسم انسان:
(1) سلولهای مغز تغییری نمیکند:
در اینجا یک نکتهی ریز وجود دارد و آن اینکه سلولهای انسان هر کدام یک عمر دارند. کوتاه ترین عمر سلولی 48 ساعت است که سلولهای دیوارهی روده میباشد. لایه ای که کیلوس –مایع عصارهی غذا- را جذب میکند. اینها پرزهای داخل روده اند. اینها کوتاه عمرترین سلولهای بدن انسان اند و عمر آن تنها 48 ساعت است. پس تو ای انسان بدان که سلولهای روده ات هر 48 ساعت یک بار از نو ساخته میشوند. طولانی ترین عمر سلولی هر پنج سال یک بار تجدید میشود. پس تو با تمام توصیفات و جزئیات خودت اعم از مو، پوست، استخوان، چشم ها، گوش ها، زبان، بینی، مری، نای، ریه ها، قلب، معده، رودهها و همه و همه هر پنج سال یک بار تازه و جدید میشوی، اما بنابه یک حکمت بسیار بسیار عالی سلولهای مغز تعویض یا تجدید نمیشوند. اگر تعویض میشدند دیگر قیامت برپا بود. شخصی میگوید: به خدا سوگند من پزشک بودم، سبحان الله! اکنون بیسواد شده است. مهندس بودم، خیاط بودم، این مهارتها در کجا نهفته است؟ در مغز، در حافظه، تو که هستی؟ نمیدانم. پسرش. سلولهای مغز وی مرده اند؟ فرزندانش را نمیشناسد. میگوید: تو کی هستی؟ دخترش، را نمیشناسد. اسم تو چیست؟ اگر سلولهای مغز تجدیدپذیر بود دیگر چیزی به نام علم، حافظه و تجربه و مهارت ونیرو معنی نداشت. همه چیز پایان یافته بود. این حکمت کیست؟ نیروی کیست؟ رحمت کیست؟ حافظه ثابت است.
اما خداوند گاهی حالتهای نادری را برای تایید این اصل ایجاد میکند و برخی را مبتلا به از دست دادن جزئی حافظه شان میکند.
یکی از برادران به من میگفت: پدرم کارخانه دارد. از کارخانه به سوی خانه راه میافتد. به من گفت: دو ساعت منتظر مانده اما خانه اش را پیدا نکرد. پسرش در منطقه الجسر الأبيض سکونت دارد. آدرس خانهی پسرش را یادآور میشود و نزد او میرود. از او میپرسد: خانه ام کجاست؟
مردی دیگر حافظه اش را از دست میدهد. فرزندش از آمریکا میآید به فرزندش میگوید: تو کیستی؟
این حافظه ای است که خداوند در برخی از حالتهای نادر ارزش آن را به تو میشناساند. یک حافظه در مغز توست. حافظه مانند یک دانه عدس است و برای ذخیره سازی هفتاد میلیارد تصویر گنجایش دارد.
باری در یکی از شهرهای عربی در یک هتل انفجاری رخ داد. طبعا اخبار آن را به صورت گذرا دیدم. از همان هتل و همان شهر دیدن کردم. همان هتل بود. تصویر در یک ثانیه گرفته شد. تصور کنید پنج سال این تصویر در ذهن میماند. وقتی تصویر مطابق شد گفتم این همان هتل است.
پس حافظه چیزی شگفت آور است و مغز تغییر ناپذیر است. مطمئن باش که خاطراتت، دانش ها، دوستان، فرزندان، نزدیکان، تواناییهای علمی ات و مهارت هایت همه و همه در حافظه ات ذخیره است.
یک نکتهی ظریف: شخصی وارد مسجد جامع شد. کفشش را در آورد و گذاشت. تنها محل آن در ذهنش ثبت شد؛ زیرا با دوست صمیمی اش در حال گفتگو بود. وارد مسجد شدند اما محل دقیق کفشش را نمیدانست. فراموش کرده بود کجا گذاشته است؟
(2) سلولهای قلب تغییرناپذیر اند:
به خدا سوگند نشانههای شگفت انگیزی دال بر بزرگی وعظمت اوست. بسیار روشن است. شخصی به من میگوید: من بیست سال دارم. سلولهای قلب هم تغییر نمیکنند، چرا؟ نمیدانم. قلب همان قلب است. در آیهی قرآن آمده است:
﴿ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ يَفْقَهُونَ بِهَا ﴾
﴿ دلهايى دارند كه با آنها نمیفهمند ﴾
خدا آگاه تر است. پس از نزول آیه کشف شد که قلب جایگاه احساس و عاطفه و سلیقه است. اما چگونه فهمیدند؟ پس از پیوند 73 قلب این موضوع آشکار شد. تمام احساسات و خواستههای قلب جدید به شخص پیوند زده، منتقل گشت. این مورد را ان شاء الله در درس آینده با جزئیاتش توضیح خواهم داد. این یک دستاورد علمی بزرگ محسوب میشود.
بنابراین: خداوند میفرماید:
﴿ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ يَفْقَهُونَ بِهَا ﴾
﴿ دلهايى دارند كه با آنها نمیفهمند. ﴾
این قلب قدرت درک دارد. قلب صنوبری. پمپی با سلولهای عصبی - ادراکی پانصد برابر سلولهای مغز اما مغز به قلب دستور میدهد. این یک دستاورد بسیار جدید است.