- تربیت اسلامی / تربیت فرزندان در اسلام
- /
- تربیت فرزندان در اسلام2008
خداوند جهانیان را سپاس میگوییم و بر سیدنا محمد راستین وعدهی امانتدار درود میفرستیم. بار خداوندا ما را از تاریکیهای جهل و گمان به سوی نور شناخت و دانش و از لجنزار شهوتها به سوی باغهای بهشت تقرب بیرون ببر.
تربیت کودکان بر شناخت حق بزرگان:
با درس سیام از دروس تربیت فرزندان در اسلام و یکی از زیر مجموعههای تربیت اجتماعی با عنوان تربیت کودکان بر شناخت حق بزرگان در خدمت شما هستیم.برادران گرامی، بدترین کاری که کودک میتواند مرتکب آن شود گستاخی نسبت به بزرگسالان است. پیامبر علیه الصلاة والسلام میفرماید:
(( ليس منا من لم يوقر الكبير، ويرحم الصغير، ويعرف لعالمنا حقه ))
((کسی که به بزرگان احترام نگذارد، به خردسالان رحم نکند و حق عالم ما را نشناسد، از ما نیست))
(( ليس منا ))
((از ما نیست))
(( لَيْسَ مِنَّا مَنْ خَبَّبَ امرأة على زوجها ))
((کسی که زنی را نسبت به شوهرش بفریبد، از ما نیست))
(( لَيْسَ مِنَّا من دعا بدعوى الجاهلية ))
((کسی که مانند جاهلیت نفرین کند از ما نیست))
(( لَيسَ مِنَّا مَنْ دَعا إِلى عَصبيَّة ))
((کسی که به تعصب فرا خواند از ما نیست))
(( لَيْسَ مِنَّا ))
((از ما نیست))
(( ليس منا من لم يوقر كبيرنا ))
((از ما نیست کسی که بزرگان ما را احترام نکند))
احترام به اهل علم، بخشی از ایمان انسان است:
بزرگ کیست؟ باید بزرگ را شناخت.پیش از هر چیز: بزرگ یعنی بزرگسال، بزرگسال باید مورد احترام قرار گیرد، برای همین در برخی احادیث آمده است:
(( ما أكرم شاب شيخا لِسنِّه إِلا قيَّضَ اللهُ لهُ مَن يُكرمهُ عندَ سِنِّه ))
((هر جوانى، به پیرى به خاطر کهنسالیاش احترام بگذارد؛ خدا کسى را مقدر میسازد تا آن جوان را هنگام پیرى گرامى دارد))
(( ليس منا من لم يوقر كبيرنا ويرحم صغيرنا ))
((از ما نیست کسی که بزرگان ما را احترام نکند و بر خردسالان ما رحم ننماید))
برخیز و معلم را احترام کن بسیار که معلم از مقام چون اولیای کردگار
* * *
بنابراین گفتهاند: عالم، شیخ است گرچه جدید و تازه کار یا حوانی کم سن و سال باشد. تا زمانی که در طلب علم باشد مانند شیخ است و نادان تازه کار است گرچه سن او زیاد باشد.
یعنی گاهی مهندسی در یک اداره مدرک عالی دارد و پیرامون او دستیارانی هستند که همه بزرگسالاند. میبینید که دستیار او در شصت سالگی میگوید: سرورم، در حالی که او به سن و سال پسرش میباشد اما چون در پی علم و دانش بوده، سزاوار این جایگاه و اکرام است.
احترام گذاشتن به پدر و مادر، لطف خداوند به ما در کشورهای مسلمان است:
بنابراین امتی که بزرگسالان را احترام میکند، من معتقدم که بزرگترین اکرام به بزرگسال این است که آنان را در خانهی سالمندان یا در خانههای سلامت رها نکنند بلکه این بزرگترین بیاحترامی به انسان بزرگسال است. او پسران و دخترانی دارد اما در خانه سالمندان گذاشته میشود. خانههای سالمندانی در حد هتلهای پنج ستاره وجود دارد اما بزرگسال نمیخواهد در جایی باشد که خدمات پنج ستاره به او بدهند بلکه میخواهد فرزندان و نوههایش را ببیند.از الطاف الهی در سرزمینهای اسلامی به ما این است که بزرگسال در میان فرزندانش میماند و آنان از او مراقبت میکنند و تمام خدمات را به او میدهند.
شخصی پدرش را به کشورهای دور میبرد تا او را درمان کند. پزشک به او میگوید: امیدی نیست چند روز بیشتر زنده نمیماند. برگرد. پس از مدتی که او را دید، به او گفت چرا برنگشتی؟ به دکتر گفت: من نمیتوانم بازگردم. این پزشک در آن جا به ارزشهایی که فرزندان مسلمین از آن برخوردارند؛ پی برد.
پس از الطاف الهی بر ما در سرزمینهای اسلامی این است که پدر و مادر محترمند و سختترین حالت در جامعه این است که بزرگسال احترام خود را از دست دهد و شیواترین کلام را در این زمینه پیامبر فرموده است:
(( ليس منا من لم يوقر كبيرنا ))
((کسی که به بزرگسالان ما احترام نکذارد، از ما نیست))
از معانی بزرگسال:
1 . سالخورده:
من پایینترین معنای بزرگسال را به شما میدهم یعنی سالخورده.(( ليس منا من لم يوقر كبيرنا ))
((کسی که به بزرگسالان ما احترام نگذارد از ما نیست))
روایت میشود که یک بار سیدنا علی در کنار پیامبر علیه الصلاة والسلام بود و سیدنا ابوبکر نزد آنان آمد و او از جایش برخاست و ابوبکر را در جای خود نشاند و پیامبر علیه الصلاة والسلام فرمود:
(( لا يعرف الفضل لأهل الفضل إلا أهل الفضل ))
((تنها اهل فضل، فضیلت و برتری اهل فضل را میدانند))
2 ـ عالم:
از معانی بزرگان، عالم و دانشمند است.3 ـ مسئولان:
از دیگر معانی بزرگ، امام عالم یک روستا، بخش و یا مدیر بخش و مدیر پایبندی که برای خدمت به این شهر تلاش میکند، میان افراد عدالت برقرار میکند، نیازهایشان را برطرف میکند و به سلامتی و امنیتشان میاندیشد. این انسان که مدیر بخش است باید مورد احترام قرار گیرد. باید قدردانی شود. پس منظور از بزرگ، سالخوردگان، علما، مسئولان میباشند. اگر انسان نیک و بزرگواری باشد نیز باید تکریم شود.خداوند عز وجل امنیت را به مسئولان امنیت منطقه مربوط نموده است:
اگر شخصی نزد استاندار برود باید به او احترام گذارد زیرا در اصل مسئولیت این استان در دستان او است. مؤمن باادب است. با مردم با توجه به منزلتشان رفتار میکند. وقاحت و گردنکشی از ويژگیهای مؤمن نیست.آیا سخنی بلیغتر از نامهی پیامبر علیه الصلاة والسلام برای قیصر وجود دارد. چه گفت؟ از محمد بن عبدالله به بزرگ روم. آیا او از نظر رسول الله بزرگ بود؟ اما این نشانهی زیرکی، سیاست، هوش، ادب و اخلاق والاست.
شخصی مقامی دارد به او احترام میگذاریم. مقام اداری، علمی، دینی دارد و به او احترام میگذاریم. یعنی احترام به بزرگ چه سالخورده باشد که البته این حداقل است و چه در مقامی باشد که به انسانها آزار ندهد و شهرت خوبی داشته باشد.
من در زندگیام تنها پس از سقوط بغداد، ارزش دولت را دانستم. میدانید چه شد؟ همه چیز به غارت رفت. نعمت امنیت با هیچ نعمتی قابل مقایسه نیست.
خداوند، امنیت را به مسئولان منطقه ارتباط داده است. انسان اگر خوش نام باشد، پایبند باشد، مقام معینی داشته باشد یا مدیر یک بخش باشد؛ باید مورد احترام قرار گیرد. این از وظایف مؤمن است. اگر محترم باشد در مقابل او نیز سعی میکند بهترین خدمات را ارائه دهد. شبها برای منافع این منطقه بیدار خوابی میکشد یعنی تا زمانی که محترم باشد. اما وقتی بی احترامی باشد یا او را خوار کنند و یا آزارش دهند؛ او هم مقابله به مثل میکند، این انتقام گیری است. این زنجیرهی زندگی است. تا زمانی که آداب معینی وجود داشته باشد. فراموش نکنید اسلام باورها، عبادات، معاملات و آداب است.
و مجموعهی این درسها غالبا اختصاص به آداب دارد.
نگه داشتن زبان از ويژگیهای مؤمن است:
باور کنید من مجذوب ادب والایی شدم که در صحابه وجود داشت. سیدنا عباس عموی پیامبر بود و از رسول الله مسنتر بود. یک پرسش مادی از او شد. کدام یک از شما بزرگترید تو یا رسول الله؟ گفت: او از من بزرگتر است اما من از او زودتر متولد شدهام.باری در یکی از شهرهای کشور همسایه بودم. یک عالم بزرگ مرده بود. فرزندانی از خود به جا گذاشته بود. یکی از فرزندانش عالم بود. برادران بزرگتر، جانشینی پدر در تدریس، سخنرانی، اعمال دینی را به او واگذار کرده بودند. من خودم را به ندانستن زدم و از یکی از برادران بزرگتر او پرسیدم: شما بزرگتر هستی یا برادرت؟ گفت: او از من بزرگتر است اما من پیش از او متولد شده ام. این ادب بسیار زیبا است.
هر چیز با مثل خود یاد میشود: زنی از شوهرش شکایت داشت که روزها روزه میگیرد و شبها به قیام میپردازد و هرگز به او توجه نمیکند. سیدنا عمر آمد و آن زن گفت: ای امیرالمومنین شوهرم بسیار روزه میگیرد و بسیار نماز شب میخواند. عمر متوجه نکته نشد. گفت: آفرین باد به شوهرت. سیدنا علی گفت: او از شوهرش شکایت میکند. آیا گلایهای از این زیباتر دیدهای؟ بیسار روزه میگیرد و بسیار نماز شب میخواند.
برادران بزرگوار، باور کنید مؤمن نظرم را به خود جلب میکند. سی سال با او زندگی میکنید یک کلمهی ناپسند یا کلمهی ناروایی نمیشنوید. سخنانی مربوط به عورتها از او نمیشنوید و هرگز از او شوخی در مسائل جنسی نمیبینید. سخنان بیهوده نمیگوید. ضمیر غائبی برای اشاره به معانی ناپسند به کار نمیبرد. به خدا سوگند باید بگویم نگهداشتن زبان از ویژگیهای مؤمن است.
مراقب زبان خود باش ای انسان که تو را نیش نزد چرا که زبان، ماری گزنده است،
چه کشتههایی در گورستان به خاطر زبانشان سر به باد دادند درحالی که دلیران از مقابله با آنان هراس داشتند
***
معاویه بن ابی سفیان امیرالمؤمنین و بردبار بود. دو نفر شرط بستند که کودکی را نسبت به او بشورانند تا از پشت سر به باسنش دست بزند. کودک چنین کرد. معاویه گفت: ای پسر برو شرط را بگیر. او پی برده بود که یک شرط بندی در کار است. وقتی این پسر بچه به پشتش دست زد، وی به او گفت: ای پسر برو شرط را بگیر. این پسر همان کار را با کسی دیگر انجام داد و آن شخص سرش را قطع کرد. گفتند: بردباری معاویه کودک را کشت.
پس اگر کسی از حد خود تجاوز کند و شما سکوت کنید، در واقع او را در حرج بزرگی انداختهاید و اگر با کسی دیگر این کار را بکند شاید به او رحم نکند. اگر کودکی از حد خود فراتر رفت باید او را در همان حد سر جایش نشاند.
پدران باید به آدابی که شایسته است کودکشان بدان آراسته شوند؛ توجه کنند:
هیچ چیز مانند ادب، کودک را محبوبتان نمیکند. هیچ چیز مانند بیادبی کودک را مورد تنفر قرار نمیدهد. کودکی که به کسی احترام نمیگذارد و به شکل بیادبانه مینشیند، صدایش را در مقابل مهمان بالا میبرد و گاهی بی احترامی میکند . صاحب خانه این کودک را تربیت نکرده و مراقب او نیست.بنابراین ما با تربیت کودکان به وضوح به آدابی اهمیت میدهیم که باید کودک به آن آراسته باشد و حدیثی که پیشتر گفتم:
(( ما أكرم شاب شيخاً لِسنِّه إِلا قيَّضَ اللهُ لهُ مَن يُكرمهُ عندَ سِنِّه ))
((هر جوانى که به پیرى به خاطر پیرى او احترام بگذارد، خدا کسى را مقدر میسازد تا آن جوان را هنگام پیرى گرامى بدارد))
(( ما أكرم شاب شيخاً ))
((هیچ جوانى پیرى را احترام نمى کند))
(( ما أكرم شابٌ شيخاً ))
((هیچ جوانى پیرى را احترام نمى کند))
(( ما أكرم شابُ ))
((هیچ جوانى احترام نمى گذارد))
هر چه کنی به خود کنی:
برداشتی هست که من صد در صد آن را نمیپذیرم اما از باب خوشبینی میگویم: اگر یک انسان هشتاد ساله را اکرام کنید شاید خداوند شما را به هشتاد سالگی برساند و جوانی را به خدمت شما وادارد تا در این سن شما را اکرام نماید.(( ما أكرم شاب شيخاً لِسنِّه إِلا قيَّضَ اللهُ لهُ مَن يُكرمهُ عندَ سِنِّه ))
((هیچ جوانى به پیرى به خاطر پیرى او احترام نمىگذارد مگر این که خدا کسى را مقدر میسازد تا آن جوان را هنگام پیرى گرامى دارد))
قطاری از دمشق به زبدانی میرفت. برادری برایم تعریف میکرد: به خدا در ایستگاه بودیم و پیری وارد کوپه شد. به نظر میرسید جوانانی بی حیا او را رانده بودند ولی وقتی اصرار کرده بود او را کتک زده بودند. انسان سالخورده پیاده شده و گریه میکرد. برادری او را دلداری میداد . پیرمرد به او گفت: به خدا سوگند سی سال پیش در همین مکان به پدرم بی احترامی کردم. به پدرش بی احترامی کرده بود و خداوند کسانی را آورد تا در این سن به او بی احترامی کنند.
بنابراین هر چه کنی به خود کنی.
(( فإن الخير لا يَبلى، والشَرَ لا يُنْسَى، والدَّيان لا يموت ))
((چرا که خوبی از بین نمیرود و بدی فراموش نمیشود و خداوند محاسبه گر نمیمیرد))
سبحان الله من دوستی در مصر دارم. او خویشان زیادی دارد. به من میگوید: یکی از خویشان من سالخورده است و فلج شده است به من گفت: در طول عمرم کسی را ندیدم که به اندازهی این شخص از سوی فرزندانش مورد توجه قرار گیرد. اما چیزی که جالب توجه بود این بود که این شخص فلج شده بود. او انسان عادی و پدری معمولی بود. و به فرزندانش نیز عادی خدمت میکرد بلکه حتی کمتر از آن که لازم بود. فرزندانش متدین نیستند. به من میگفت: داستان عجیبی دارد. مرد کمتر از حد عادی بوده است. یعنی گاهی یک پدر بسیار متفاوت است. پدری بزرگوار، پدری مهربان، پدری بخشنده و پدری دیگر عادی است. فرزندانش در این جامعه متدین نیستند. وقتی فلج میشود بسیار مورد توجه قرار میگیرد. به من گفت: به خدا ماهها دنبال دلیل بودم. هیچ انسانی را به این حد مورد توجه ندیدم. به من گفت: بعدها برایمان روشن شد که مادرش فلج شده بوده و این که الآن فلج است او را در بستر نشانده و به بهترین شکل به او خدمت کرده است. اکنون خداوند کسانی را در این سن برایش آورده تا در خدمت او باشند.
پیامبر علیه الصلاة والسلام میفرماید:
(( ليسَ مِنا مَن لم يَرحمْ صغيرَنا، ويَعْرِف شَرف كبيرنا ))
((کسی که به کوچکترهایمان رحم و شفقت نکند و بزرگترها را ارج ننهد، از ما نيست))
ارزش انسان به ادب و احترام او به دیگران است:
گاهی انسان برتری مییابد. و گاهی از پدرش پیشی میگیرد. برادری (یک داستان بسیار قدیمی) برایم تعریف کرد و گفت: در قلعهی دمشق یک گروهان نظامی بودند. از مستلزمات نظام این بود که ستوان، گروه را به فرمانده جوان تحویل دهد. ستوان شخصی سالخورده بود. این افسر جوان پسر او بود. نظام این گونه است و قوانین و مقررات خاصی در نظام اجرا میشود. سربازان منظم در یک صف میایستند و آزاد باش و به جای خود دارد. این پیرمرد این گروه را نزد پسر جوان فرماندهاش میبرد و این جوان فرمانده میآمد دست پدرش را در مقابل تمام مردم به نشانهی احترام میبوسید.شاید از پدرتان ثروتمندتر باشید. مدرک دکترا داشته باشید. اما اگر با این دکترا در حق پدرتان حماقتی بکنید؛ دیگر دکتری نیستید و فقط یک دال و کاف اضافه شده است.
ارزش انسان به ادب او است گرچه باسواد باشد یا در بالاترین مقام باشد یا حتی اگر بالاترین مدرک را داشته باشد. این پدر و مادر دلیل وجود شما هستند.
به خدا در آمریکا بودم و یکی از بهترین پزشکان آن جا که دمشقی بود برایم تعریف میکرد: ما در اردوگاه خانهای داریم. داستان بسیار قدیمی است. پس از مهاجرت، اردوگاه منظور یک خیمه گاه بود. مسیر خیمهی آنان تا خیابان اصلی در زمستان کاملا گل و لای داشت. عمق آن سی سانتیمتر میرسید. او دانشجو بود و مادرش ظرف آب و جوراب این جوان را بر میداشت. از میان گل و لای میرفت تا پاهای او را بشوید و جورابش را بپوشاند. جوان کفشهایش را بر میداشت و به دانشگاه میرفت. مادر منتظر او میماند تا برگردد و این داستان تکرار شود. نام مادرش را مقابل من میگفت و بسیار گریه میکرد. یک بار مجبور به خریدن کتابی شده بود. به من گفت: النگوهایش را فروخت و کتاب را برایم خرید. پسرش پزشک شده بود. به من گفت: اما نتوانست مرا پزشک ببیند. پیش از آنکه پسرش پزشک شود درگذشت. احترام و قدردانی این مادر فداکار بخشی اساسی از زندگی این انسان است.
باری برادری در کارگاهی کار دشواری داشت. به من گفت: من هزینههای برادرم را در دانشکدهی پزشکی میدهم. گفتم: این برادر او پزشک خواهد شد. اگر برادری که شبانه روزی کار میکرد نبود او پزشک نمیشد. اگر نسبت به برادرش نمک نشناسی کند، او مجرم خواهد بود.
ارزش انسان به اکرام پدر و مادر، سالخوردگان و علما است:
زندگی مجموعهای از روابط، مکارم، فضایل است. این پزشک در آمریکا به خدا وقتی از مادرش تعریف میکرد که چگونه برای پزشک شدن فرزندش تلاش میکرده، مرا به گریه انداخت . به من گفت: تمام مسیر گل و لای بود و در روزهای بارانی سی سانتیمتر عمق آن میرسید و او تنها یک دست لباس داشته است و فقر شدیدی حاکم بود. او در میان گل ولای میرفت و مادرش در انتهای مسیر پاهای او را میشست و جوراب هایش را میپوشاند و کفشهایش را میگرفت و به دانشگاه میرفت. در راه بازگشت نیز منتظر آمدن او بود تا این کار را تکرار کند. امکان نداشت وارد گل و لای شود. چنین مادری باید احترام و اکرام شود.تمام ارزش شما به احترامی است که به پدر ومادرتان میگذارید. به طور کلی به احترامی که به سالخوردگان، علما و انسانهای دارای مقام و پایبند میگذارید. چرا احترام نگذارید؟
پیشتر گفتم: عبارت (از ما نیست) از دقیقترین ساختارها است:
(( لَيسَ مِنَّا مَنْ دَعا إِلى عَصبيَّة و لَيسَ مِنَّا مَنْ قاتل على عَصبيَّة ))
((از ما نیست کسی که به تعصب فرا خواند و به خاطر تعصب بجنگد))
(( لَيسَ مِنَّا مَنْ نهب ولا من اغتصب ))
((از ما نیست کسی که چپاول و تجاوز کند))
(( لَيْسَ مِنَّا مَنْ خَبَّبَ امرأة على زوجها ))
(( از ما نیست کسی که زنی را نسبت به شوهرش فریب دهد))
(( من فرق فليس منا ))
((کسی که اختلاف ایجاد کند از ما نیست))
(( ليس منا من خبب امرأة على زوجها وليس منا من خبب عبداً على سيده ))
(( از ما نیست کسی که زنی را نسبت به شوهرش فریب دهد و بردهای را بر علیه مولایش برانگیزد))
یکی از راههای تعظیم خداوند: احترام گذاشتن به پیرمرد مسلمان است:
اکنون چرا گفتیم منظور از بزرگ سالخورده است؟ دلیلی وجود دارد:(( إِنَّ من إِجلالِ اللهِ: إِكرامَ ذي الشَّيْبَة المسلم ))
((یکی از راههای تعظیم خداوند: احترام گذاشتن به پیرمرد مسلمان است))
(( وحاملِ القرآنِ غيرِ الغالي فيه، ولا الجافي عَنهُ، وإِكرامَ ذي السلطانِ المُقْسِط ))
((و صاحب قرآنی است که در آن افراط نمیکند و از آن روی نمیگرداند و احترام گذاشتن به حاکم عادل است))
(( إِنَّ من إِجلالِ اللهِ: إِكرامَ ذي الشَّيْبَة المسلم، وحاملِ القرآنِ غيرِ الغالي فيه ولا الجافي عَنهُ، وإِكرامَ ذي السلطانِ المُقْسِط ))
((یکی از راههای تعظیم خداوند احترام گذاشتن به پیرمرد مسلمان و صاحب قرآنی است که در خواندن و عمل به قرآن، افراط نمیکند و از آن روی گردانی نمینماید و احترام گذاشتن به حاکم عادل است))
بنابراین گفتهاند: عدالت نیکو است اما در حاکمان نیکوتر است و تقوا نیک است اما در علما نیکتر است و صبر خوب است اما در فقیران بهتر است و سخاوت نیکو است اما در ثروتمندان نیکوتر است و حیا خوب است اما در زنان خوبتر است و توبه نیز خوب است اما در جوانان بهتر است.
توبه برجستهترین صفت جوان و حیا برجستهترین صفت دختران جوان است:
جوانی که مهمترین صفات وی توبه و پایبندی است و زنی که برجستهترین صفت او حیا است. از نشانههای آخر زمان این است که حیا از چهرهی زنان، جوانمردی از سر مردان و مهربانی از دل حاکمان رخت بربندد.به سخن خدای تعالی دقت کنید:
﴿ فَجَاءَتْهُ إِحْدَاهُمَا تَمْشِي عَلَى اسْتِحْيَاءٍ ﴾
﴿ پس يكى از آن دو زن در حالى كه به آزرم گام بر مى داشت نزد وى آمد﴾
﴿ فَجَاءَتْهُ إِحْدَاهُمَا تَمْشِي عَلَى اسْتِحْيَاءٍ قَالَتْ إِنَّ أَبِي يَدْعُوكَ لِيَجْزِيَكَ أَجْرَ مَا سَقَيْتَ لَنَا فَلَمَّا جَاءَهُ وَقَصَّ عَلَيْهِ الْقَصَصَ قَالَ لَا تَخَفْ نَجَوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ ﴾
﴿ پس يكى از آن دو زن در حالى كه به آزرم گام بر مى داشت نزد وى آمد [و] گفت پدرم تو را مىطلبد تا تو را به پاداش آبدادن [گوسفندان] براى ما مزد دهد و چون [موسى] نزد او آمد و سرگذشت [خود] را بر او حكايت كرد [وى] گفت مترس كه از گروه ستمگران نجات يافتى﴾
ادب پیامبر بزرگوار و یارانش:
روایت شده که هیئتی از عبد قیس نزد پیامبر صلی الله علیه وسلم آمدند و می گفتند: نزد پیامبر صلی الله علیه وسلم آمدیم و او بسیار شادمان شد و وقتی نزد قوم رفتیم جایی برای ما مهیا کردند و ما نشستیم. پیامبر صلی الله علیه وسلم به ما خوشامد گفت و ما را فرا خواند سپس به ما نگاه کرد و فرمود:(( من سيدكم وزعيمكم ؟ فأشرنا جميعاً إلى المنذر بن عائذ، فلما دنا المنذر أوسع القوم له حتى انتهى من النبي صلى الله عليه وسلم، فقعد عن يمين رسول الله صلى الله عليه وسلم فرحب به وألطفه، وسأل عن بلادهم ))
((رئیس و رهبر شما کیست؟ همه به منذر بن عائذ اشاره کردیم. وقتی منذر نزدیک شد قوم برایش جایی آماده کردند تا اینکه نزد یپامبر صلی الله علیه وسلم رسید و در سمت راست پیامبر صلی الله علیه وسلم نشست پیامبر به او خوش آمد گفت و از او دربارهی سرزمینشان پرسید))
گفت: از جمله احترام بزرگان پیشنماز شدن آنان در نماز جماعت و سخنرانی برای مردم است. یعنی از او خواهش کنیم برای مردم سخنرانی کند.
در داد و ستدها نیز مانند اینکه گاهی جشن توزیع هدایا است و بزرگترین مهمان را در جشن انتخاب میکنند و او جوایز را بدهد. اینها از روشهای تقدیر و بزرگداشت انسان بزرگسال است.
امام مسلم از ابومسعود روایت میکند که گفت:
(( كان رسولُ الله صلى الله عليه وسلم يمسح مناكبنا في الصلاة ويقول: استووا، ولا تختلفوا فتختلف قلوبكم ))
((رسول خدا (ص ) شانههای نمازگزاران را در نماز جماعت میگرفت و منظم میكرد، ومیفرمود: مساوی و منظم باشید، نامنظم و جدا از هم نباشید كه قلبهای شما از یكدیگر جدا میشود))
پدر نباید بیحرمتی کند و از معلم پسرش در مقابل او انتقاد نماید:
اگر در آموزش، معلم مسخره شود یا به او بی احترامی شود معلم تعلیم و آموزش نمیدهد اما اگر احترام و انصاف وجود داشته باشد معلم تمام تلاش خود را به کار خواهد بست تا تمام دانشش را به خردسالان بیاموزد.من گاهی فکر نمیکنم و تصور نمیکنم که جایگاه معلم در کلاس متزلزل شود. شما به عنوان یک پدر هرگز اجازه ندارید معلم فرزندتان را در مقابل او مورد انتقاد قرار دهید. این معلم الگوی او است. معلم تو نمیفهمد. این طور سخن گفتن درست نیست؟ نزد خود معلم در مدرسه بروید و با او سخن بگویید اما اگر به فرزندتان بگویید معلم تو اشتباه میکند مشکل بزرگی ایجاد کرده اید.
پیامبر میفرماید:
(( إن الحياء خير كله ))
((حیا سراسر نیکی و خیر است))
خجالت و حیا:
طبیعتا نباید فراموش کنید که میان حیا و خجالت تفاوت بسیار است. حیا، ادب بسیار والایی است اما خجالت بیماری روانی است. فردی که خجالت میکشد از گرفتن حق خود خجالت دارد اما حیا یعنی شرم از انجام گناه و با خجالت تفاوت دارد. خجالت در انسان نوعی نقص است اما حیا نوعی فضیلت به شمار میرود.پیامبر میفرماید:
(( يا عائشة لو كان الحياء رجلاً كان رجلاً صالحاً ))
((ای عائشه اگر حیا مردی بود یک مرد نیک میبود))
(( إن الفحش لو كان رجلاً لكان رجل سوء ))
((اگر ناسزا مردی بود مردی بدکاره میبود))
(( ليس المؤمن باللعان و لا الطعان و لا الفاحش ولا البذيء ))
((مؤمن نفرین کننده، طعنه زننده، ناسزا گوینده و پست نیست ))
﴿ وَالَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ * إِلَّا عَلَى أَزْوَاجِهِمْ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومِينَ ﴾
﴿ و كسانى كه دامن خود را حفظ مى كنند * مگر بر همسران خود يا كنيزانشان كه [در اين صورت] مورد نكوهش نيستند ﴾
قرآن کریم سراسر ادب است:
اکنون دقت کنید:﴿ فَمَنِ ابْتَغَى وَرَاءَ ذَلِكَ ﴾
﴿ و هر كس پا از اين [حد] فراتر نهد﴾
﴿ فَمَنِ ابْتَغَى وَرَاءَ ذَلِكَ ﴾
﴿ و هر كس پا از اين [حد] فراتر نهد﴾
﴿ أَوْ لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ ﴾
﴿یا زنان را دست زدید (آمیزش کردید)﴾
﴿ فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَيَمَّمُوا صَعِيداً طَيِّباً ﴾
﴿ و آب نيافتهايد پس بر خاكى پاك تيمم كنيد ﴾
﴿ فَلَمَّا تَغَشَّاهَا حَمَلَتْ حَمْلاً خَفِيفاً ﴾
﴿ پس چون [آدم] با او [حوا] درآميخت باردار شد بارى سبك و [چندى] با آن [بار سبك] گذرانيد﴾
﴿ تَغَشَّاهَا ﴾
﴿در آمیخت﴾
﴿ لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ ﴾
﴿ زنان را دست زدید﴾
﴿ فَمَنِ ابْتَغَى وَرَاءَ ذَلِكَ فَأُولَئِكَ هُمُ الْعَادُونَ ﴾
﴿ و هر كس پا از اين [حد] فراتر نهد آنان همان از حد درگذرندگانند﴾
حیا بخشی از ایمان است:
ناسزا و فحش در هر چیز باشد آن را زشت میکند و حیا در هر چیز باشد آن را زیبا میکند.(( إنَّ لِكُلَّ دينِ خُلُقا، وخُلُقُ الإسلام الْحياءُ ))
((هر دینی اخلاقی دارد و اخلاق اسلام، حیا است))
برادران، تربیت فرزندان بر احترام بزرگان مسألهای اساسی است. یعنی پسر به پدرش احترام میگذارد. به عمو و خاله و خویشان سالخوردهاش احترام میگذارد. اینها موضوع این دیدار مبارک بود.