- تربیت اسلامی / تربیت فرزندان در اسلام
- /
- تربیت فرزندان در اسلام2008
نیکی به همسایه:
برادران گرامی، ما همچنان به درسهای تربیت فرزندان در اسلام میپردازیم که مربوط به موضوع تربیت اجتماعی است و امروز وارد یک موضوع خاص، یعنی نیکی به همسایه، میشویم.از خلال درسهای گذشته ملاحظه میکنید که در ابتدا، پدر باید با حقوق همسایه آشنا باشد. چنانچه پدر حقوق همسایه را بشناسد و پسر با چشم خود محبت و نیکی پدرش را به همسایه ببیند، این مسأله را با روشی مؤثرتر از روش آموزش و تلقین فرا میگیرد.
همیشه، الگو یک ابزار بهتر و مؤثرتر در انتقال دانش و تجربه است. الگو و سرمشق پیش از دعوت قرار دارد و شما در موضوعات میبینید که من دربارهی حقوق همسایه صحبت می کنم. این سخن من در ابتدا متوجه پدران و مادران است و سپس دربارهی انتقال این تجربه و این عبادت رفتاری به فرزندان توضیح میدهم.
همبستگی اجتماعی در اسلام یک همبستگی جغرافیایی و نسبی است:
اتفاقاً ما یک اصطلاح جدید داریم که همبستگی اجتماعی نام دارد. همبستگی اجتماعی در اسلام چگونه است؟ این همبستگی در اسلام از دو طریق انجام میگیرد: از طریق خویشاوندی و از طریق همسایگی.
طریق خویشاوندی همان صلهی رحم است که درباره آن سخن گفتیم و طریق همسایگی، همان حقوق همسایه است.
شما به عنوان انسان، دارای برادر، پسرعمو، پسرخاله، خویشاوند و داماد هستید. اینها خویشاوندان نسبی شما از طرف پدر یا مادر هستند. علما چهل خانه را از سمت شرق، چهل خانه را از سمت غرب، چهل خانه را از سمت شمال، چهل خانه را از سمت جنوب، چهل طبقه به سمت بالا و چهل طبقه به سمت پایین – چنان که در ژاپن مرسوم است را جزء همسایگان به شمار آوردهاند. یعنی تمام کسانی که در شرق، غرب، شمال، جنوب و طبقات بالا و پایین شما قرار دارند، همسایگان شما هستند.
پس همبستگی در اسلام دو گونه است: همبستگی جغرافیایی از طریق حق همسایه و همبستگی خویشاوندی از طریق صلهی رحم.
نیکی به همسایه نه تنها به معنای دفع کردن آزار و اذیت از همسایه است بلکه به معنای تحمل آزار و اذیت او نیز هست:
پیش از هر چیز، اگر همسایهای دارید که مسلمان نیست و از هیچ دین آسمانی پیروی نمیکند، یعنی زرتشتی است، وی حق بر گردن شما دارد، تنها حق همسایگی. اما اگر همین همسایهی شما مسلمان باشد، دو حق بر گردن شما دارد: حق همسایگی و حق مسلمانی؛ و چنانچه پسرعموی شما همسایهی شما باشد، سه حق بر گردن شما دارد: حق همسایگی، حق مسلمانی و حق خویشاوندی. تصور کنید، سه حق برای او وجود دارد. الآن همسایه برای آزار و اذیت همسایهاش از هر شگردی استفاده میکند، اما در قدیم مردم برای گرامیداشت و اکرام همسایه از هر روشی استفاده میکردند.امیر عبدالقادر جزایری، از قهرمانان بزرگ شمال آفریقا، به دمشق تبعید شد و در آنجا اقامت گزید. امیر همسایهی فقیری داشت که مجبور به فروش خانهاش شده بود. خانهاش را به فروش گذاشت. بهای خیلی کم برای خانهاش پرداخت شد. بسیار خشمگین شد و گفت: به خدا قسم، همسایگی امیر را به این مبلغ نمیفروشم. کسی نزد امیر آمد و این خبر را به او رساند. امیر او را فرا خواند و مبلغی به اندازهی آنچه جهت بهای خانهاش پرداخت شده بود، به او داد و گفت: این مبلغ مال را بگیر و همسایهی ما بمان. من تو را نمیفروشم.
از این رو، ما به اشتباه گمان میکنیم که چنانچه به همسایهی ما آزار و اذیت نرسانیم، افراد نیکوکاری هستیم. این تصور از روی سادگی است. نیکوکاری آن نیست که به همسایهی خود آزار نرسانید، بلکه به این معناست که آزار و اذیت او را تحمل کنید؛ و این مرا به یاد این سخن خداوند متعال میاندازد که میفرماید:
﴿ وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ ﴾
(و با زنان خود به طور شايسته (در گفتار و در كردار) معاشرت كنيد)
﴿ وَعَاشِرُوهُنَّ ﴾
((معاشرت کنید))
مؤمن یک مقام و مرتبهی اخلاقی، علمی و زیباشناسانه است:
مؤمن یک مقام اخلاقی رفیع، مقام علمی، مقام اخلاقی و مقام زیباشناختی است که از ذوق و سلیقهی بسیار عالی، روابط اخلاقی رفیع و درکی عالی از حقایق هستی برخوردار است.قبلاً به شما گفتم که وقتی شخصی در کنار اسم خود حرف اختصاری "د." (دکتر) را مینویسد به این معناست که مدارک ابتدایی، راهنمایی، دبیرستان، لیسانس، فوق لیسانس و دکترا دارد و به همهی این مدارک با حرف "د." اشاره میشود.
وقتی میگویید مؤمن راستگو است، مبالغه نیست که بالاتر از یک میلیون دکتری است. واژهی مؤمن یک مقام و رتبه علمی است. مؤمن یعنی کسی که خدا را شناخته، راز و غایت وجود خویش را دانسته و تابع و پایبند مجموعهای از ارزشهای اخلاقی شده است. مؤمن زنا نمیکند، دروغ نمیگوید، نیرنگ نمیزند و خیانت نمیکند. مؤمن از ذوق و سلیقهی زیباشناختی بالا، جایگاه علمی والا و ارزشهای اخلاقی عالی برخوردار است.
از این رو، ساده لوحانه است که گمان کنید اگر از آزار و اذیت همسایهی خود دست بردارید، حق او را به جا آوردهاید. به خدا سوگند نه، اصل آن است که آزار و اذیت او را تحمل کنید.
یک بار پیامبر گرامی اسلام چیز نغز و ظریفی را به اصحابش آموخت. شخصی نزد ایشان از همسایهاش شکایت کرد. پیامبر اکرم به او فرمود: زبانش را قیچی کن. شاید از روی سادگی چنین برداشت شود که یک قیچی بیاور و زبانش را قیچی کن. نه، بدین معناست که زبانش را با نیکی به او قیچی کن. امتحان کنید. اگر همسایهی بدی هست، به او هدیه بدهید، خواهید دید که خودش را جمع و جور میکند، زبانش را نگه میدارد و از شما عذرخواهی میکند. اگر با او وارد کشمکشهای قضایی و دادگاهها شدید و او صدایش را بالا برد، شما به او نیکی کنید.
امام اعظم، ابوحنیفه، همسایهای آوازخوان داشت که خیلی ایشان را میآزرد. ترانه مشهوری داشت به نام «مرا ضایع کردند و چه جوانمردی را ضایع ساختند!». یک بار ابوحنیفه صدای همسایهی آوازخوانش را نشنید. جویای احوال او و دلیل غیبتش شد و دانست که به زندان افتاده است. با اعتبار و دانش و جایگاهی که داشت نزد رئیس زندان رفت و برایش واسطه شد. او را [پس از آزادی از زندان] پشت سر خود بر چهارپایش سوار کرد و گفت: ای جوان، آیا ما تو را ضایع کردیم؟ که میگویی: مرا ضایع کردند و چه جوانمردی را ضایع ساختند! آن جوان به ایشان گفت: با خدا عهد میکنم که دیگر به آوازخوانی باز نگردم.
گفتوگو پایه و اساس حلّ مشکلات است:
برای افراد سرکش و عصیانگر قلب بزرگی (انسان دریادلی) که آنها را در خود جای دهد، مقدر نشده است. قلب بزرگی که دست آنها را بگیرد. تصور کنید جوانی را که به رسول خدا میگوید: آیا اجازه زنا کردن به من میدهی؟ نامعقول است! مثل اینکه شخصی برخیزد و به وزیر کشور، که مسئول جلوگیری از قتل و کشتار است، بگوید: به من اجازه بده که کسی را بکشم. اصحاب پیامبر خشمگین شدند. پیامبر فرمود: او را رها کنید. سپس به وی گفت که ای بندهی خدا بیا. به گفتوگوی پیامبر بنگرید. به شما میفرماید: گفتوگو گفتوگو. ای بندهی خدا بیا. آیا این کار را برای مادر خود میپسندی؟ مادرش را در حالت زنا تصور کرد و چهرهاش سرخ شد. به پیامبر گفت: نه. پیامبر به او گفت: مردم نیز آن را برای مادران خود نمیپسندند. آیا آن را برای خواهرت می پسندی؟ گفت: نه. برای عمهات؟ برای خالهات؟ این جوان میگوید: نزد رسول خدا رفتم در حالی که زنا کردن دوست داشتنیترین چیز برای من بود و وقتی از نزد ایشان خارج شدم، منفورترین چیز برای من زنا بود.این طوری گفتوگو کنید. فرزند شما خلافی مرتکب شده است. او را سرکوب نکنید و نزنید، بلکه با او گفتوگو کنید. به او بگویید که مرتکب خطای بزرگی شده است. رسول خدا میفرماید:
(( علموا ولا تعنفوا، فإن المعلم خير من المعنف ))
((آموزش دهید و سرکوفت نزنید، چرا که آموزش دهنده از سرکوفت زننده بهتر است.))
گاهی سخن نیکو و شایسته، هدیه، همکاری و گذشت پایه و اساس محبت میان مردم است:
برادران، در روایات متن خیلی زیبایی هست:آیا میدانید حق همسایه چیست؟ [حق همسایه آن است که] اگر از تو کمک خواست، کمکش کنی؛ اگر از تو طلب یاری کرد، یاریش کنی؛ اگر از تو وام درخواست کرد، به او وام بدهی؛ اگر خیر و خوشیای به او رسید، به او تبریک بگویی؛ اگر به مصیبتی دچار شد، به او تسلیت بگویی؛ دیگر این که دیوار خانهات را بدون اجازهی او بلندتر از دیوار خانهاش نکنی، به گونهای که جلو باد را بگیرد؛ اگر میوه خریدی، از آن میوه به او هدیه بدهی و چنانچه این کار را نکردی، میوه را مخفیانه به خانه ببری؛ و فرزندت آن میوه را بیرون نبرد تا باعث ناراحتی فرزند همسایهات شود، و او را با بوی غذایت نیازاری مگر اینکه مقداری از آن را برای او نیز بفرستی."
از گذشتکان نیکوکار در این شهر پاک میشنیدم که [میگفتند] اگر همسایهها ببینند که همسایهی آنان مهمان دارد، هر خانه یک بشقاب غذا برای او ببرند. وقتی مهمان بیست سی ظرف غذا را در برابر خود میبیند، شگفت زده میشود! همسایهی ما مهمان دارد.
به خدا قسم، در سالهای آغازین زندگیام مرسوم بود که ما و همسایههایمان برای یکدیگر غذا میبردیم. دوستی و محبت وجود داشت. به خدا من به شما میگویم که میتواند وضع مثل گذشته شود. اگر همسایهی خود را اکرام کنید، او نیز شما را اکرام میکند و بدین ترتیب یک اعتماد متقابل میان شما ایجاد میشود.
یک بار یک برادری به من گفت: شخصی مسافر بود که ماشین پسر کوچکش را زیر گرفت. همسایهاش چکار کرد؟ دو روز از یک درمانگاه به درمانگاهی دیگر، از یک بیمارستان به بیمارستانی دیگر، پزشک اول، پزشک دوم، گرفتن عکس... پدر پس از دو روز برگشت و مشاهده کرد که همسایه همه اقدامات را به بهترین وجه انجام داده است، انگار که فرزند خودش بوده است. به خدا قسم چیز زیبایی است!
احساس میکنید که میان عزیزانتان نشستهاید. سخن شایسته، هدیه، همکاری و گاهی هم گذشت. همهی ما همسایگانی داریم. هیچ کس نیست که همسایه نداشته باشد. این درس خیلی مهم است.
الآن میبینیم که شخص به بچه مهد کودکی خود 500 لیره میدهد. من از خلاء صحبت نمیکنم. 500 لیره برای بچهای که در مهد کودک است؟ بچه خوردنیهای خوشمزه به همراه خود دارد که قیمت هر تکه آن 150 لیره است. دوستان کوچکش نه چنین چیزهایی با خودشان دارند
و نه چنین مبلغی. این کار یک بدرفتاری شدید است. من امیدوارم کسانی که بچهای در مهد کودک دارند چیزهای عادی مانند ساندویچ و سیب به بچه خود بدهند. چنانچه هم چیز گرانبهایی دارند، آن را در خانه به فرزند خودشان بدهند و گرنه این کار بیادبی و بد رفتاری است.
اکنون پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم اکرام همسایه را به ایمان ربط میدهد:
(( من كان يؤمن بالله واليوم الآخر فليكرم جاره ))
((هر کس به خداوند و روز قیامت ایمان دارد، همسایهاش را گرامی بدارد.))
برادران، مجاهد از عبدالله بن عمر – رضی الله عنهما- چنین روایت میکند: نزد عبدالله بن عمر بودم. غلامی داشت که مشغول پوست کندن گوسفند بود. عبدالله به غلام خود گفت: وقتی پوست گوسفند را کندی، اول به همسایهی یهودی ما بده و این سخن را چند بار تکرار کرد. زیرا من از رسول خدا صلی الله علیه و سلم شنیدم که میفرمود:
((ما زال جبريل يُوصيِني بالجار، حتى ظننتُ أنه سيُوَّرِّثُه))
((جبرئیل پیوسته مرا نسبت به همسایه سفارش میکرد تا جایی که گمان کردم همسایه ارث خواهد برد))
اسلام، دینی انسانی است:
برادران، اسلام دینی انسانی است. جهان غرب هم خدماتی فراتر از تصور به مردم خود ارائه میکند و هم در نابود کردن ملتهای دیگر از هر روشی استفاده میکند. جهان غرب نژادپرست است. بزرگترین چیزی که در اصول و مبادی وجود دارد، جنبهی انسانی آن است. یک زمامدار غربی را میبینید که خدماتی فراتر از تصور به ملت خود ارائه میدهد، اما ملتهای دیگر را از گرسنگی میکشد و نابود میکند و در بین ملت خود جایگاه بالایی دارد. این جامعه، یک جامعه نژاد پرست است و تا زمانی که جامعه نژاد پرست باشد، خشونت متوقف نمیشود.امیدوارم بتوانم یک مسأله را روشن سازم. شخصی وارد باغ یکی از انصار شد و بدون اجازه او از باغش میوه خورد. صاحب باغ او را دزد محسوب کرد و او را به بند کشید و به عنوان دزد نزد پیامبر اکرم آورد. این ارشاد را که جهان امروز و قدرتهای بزرگ به آن نیازمنداند، بشنوید. رسول اکرم به آن مرد انصاری فرمود: " ای کاش اگر جاهل بود به او میآموختی و اگر گرسنه بود به او میوه میدادی". یعنی پیش از آنکه به او «دزد» بگویی، به دنبال دلیل کار او میگشتی، شاید گرسنه بوده یا اینکه نمیدانسته است که حرام است. ای کاش اگر جاهل بود، به او یاد میدادی و اگر گرسنه بود به او میوه می-خوراندی؟ گویا رسول گرامی به ما آموخته است که چگونه مشکلات از آغازشان حل می-شوند نه از پایانشان.
چیزی که شب و روز دربارهی آن سخن میرود، مبارزه با تروریسم است. آیا در جهان، یک کنفرانس برای بررسی عوامل تروریسم برگزار شده است؟ به عنوان مثال، یک شهروند فلسطینی که پدر و مادر و برادرش را کشتهاند، خانه و باغش را خراب کردهاند و چاه آبش را پر کردهاند، چکار کند؟ چارهای جز انتقام گرفتن ندارد. شما او را با بیرحمی و ظلم و ستم خودتان به تروریست تبدیل کردهاید.
ظلم اساس و پایهی تروریسم در جهان امروز است:
من امیدوار بودم که یک کنفرانس در جهان برگزار شود و در آن بحث شود که علت تروریسم چیست؟ ستمگری. پیامبر اکرم میفرماید:(( تمتلئ الأرض ظلماً وعدواناً حتى يأتي أخي عيسى فيملؤها قسطاً وعدلاً))
((جهان پر از ظلم و تجاوز و تعدی میشود تا اینکه برادرم عیسی بیاید و آن را پر از عدل و داد کند.))
یک بار در یکی از کشورهای آفریقایی بودم که خواهری گرامی با من تماس گرفت و گفت: ما نُه تا خواهر هستیم و یک برادر داریم. پدرم میلیونها دلار ثروت دارد. همهی ثروت خود را به پسرش داده و نه دختر را محروم کرده است.
اتفاقاً در حدیث آمده است:
(( إن الرجل ليعبد الله ستين عاماً، ثم يضر في الوصية فتجب له النار ))
((انسان شصت سال عبادت میکند و سپس در وصیت خود به ناحق عمل میکند و جهنم بر او واجب میشود.))
از جمله موارد نیکی به همسایه آن است که چیزی را که درخواست میکند به او بدهید:
علما گفتهاند: «نیکی به همسایه آن است که چیزهایی مانند آتش، آب و نمک را که درخواست میکند، به او بدهید و برخی از لوازم و ظرفهای منزل مانند دیگ، چاقو، الک و تیشه را به او امانت دهید. مفسران این سخن پروردگار متعال را که میفرماید:﴿ وَيَمْنَعُونَ الْمَاعُونَ ﴾
((و از دادن وسائل كمكي ناچيز خودداری میكنند))
برادران گرامی، این شهر، ان شاء الله، پاکیزه است و اعمال شایسته و بزرگی از سلف صالح در آن هست.
برادری با من دربارهی خانهای واقع در یکی از محلههای قدیمی دمشق، محلهی العماره، صحبت کرد. در آنجا درخت لیمویی وجود داشته که اندازهی آن غیرعادی بوده است. این درخت پانصد دانه لیمو بار داشته است. هر شخصی که در این خانه را میزده و می-گفته یک لیمو به ما بدهید، زن که صاحب این خانه و با وقار و مؤمن و نیکوکار بوده است، یک لیمو به او میداده است. این درخت لیمو برای همهی اهل محل بوده است. پس از سالها، این زن از دنیا میرود و عروسش در آن خانه بوده است. کسی در خانه را میزند و میگوید که شما را به خدا یک لیمو به ما بدهید. عروس آن زن میگوید: لیمویی در کار نیست. روز بعد نیز به همین ترتیب رفتار میکند. در طول یک ماه همه دانستند که از لیمو خبری نیست. این درخت لیمو خشک شد و مُرد.
به خدا، برادری به من گفت: در خان الشیخ هفده مزرعه هست. تنها یک مزرعه در آنجا هست که به چوپانان اجازه میدهد که گوسفندان خود را در آنجا سیراب کنند. صاحب این مزرعه نه تنها به آنها اجازه میدهد بلکه جوی آبی درست کرده و آن را پر آب میکند. چوپان به همراه گوسفندانش میآید. جوی پر از آب است. این خیلی کار آنها را راحت میکند. به خدا قسم خورد که آب هفده مزرعه خشک شد، جز این مزرعه که آب آن اصلا کم نشد.
برای خدا کار کنید و ببینید که چه اتفاقی برای شما میافتد. به همسایهی خود نیکی می-کنید، خداوند به شما نیکی میکند. اطرافیان خودتان را گرامی میدارید، خدا شما را گرامی میدارد. کمک میکنید، خداوند به شما کمک میرساند. در روایت آمده است:
(( كن لي كما أريد أكن لك كما تريد، كن لي كما أريد ولا تعلمني بما يصلحك ))
((آن گونه که من می خواهم باش تا من آن گونه که تو میخواهی به تو کمک کنم. فقط آن گونه که من میخواهم باش و به من نگو که چه چیزی برای تو مناسب است.))
مؤمن کسی است که مردم او را بر جان و مال و خون خويش امين شمرند:
اگر کسی از روی نگرانی و دلهره نسبت به خانواده و مالش، در خانهاش را به روی همسایهاش ببندد، آن همسایه، مؤمن نیست. مؤمن کسی است که مردم او را بر اموال و آبروی خودشان امین شمارند. گاهی محبت فراوان، تعالی ایمانی بالا و اخلاق عالی وجود دارد و شما احساس میکنید که همسایهی شما مثل برادرتان هست و نسبت به او آرامش و طمأنینهای فراتر از تصور دارید.عبدالله بن مبارک که از زمرهی بزرگترین عارفان است، همسایهای یهودی داشت. این همسایه خواست خانهاش را بفروشد. به او گفتند: خانهات را به چند می فروشی؟ گفت: به دو هزار [دینار]. گفتند: خانهات تنها به هزار [دینار] میارزد. چرا دو هزار [دینار] به خاطر آن در خواست کردی؟ گفت: راست میگویید. هزار تا برای خانه و هزار تای دیگر برای همسایگی ابن مبارک. عبدالله بن مبارک هزار تا به او داد و او را همسایه خودش نگه داشت.
دوستی و محبت این گونه بوده است و این یهودی نیکی او را مشاهده کرد. من این کلام الهی را به شما میگویم:
﴿ رَبَّنَا لَا تَجْعَلْنَا فِتْنَةً لِلَّذِينَ كَفَرُوا ﴾
((پروردگارا ! ما را گرفتار دست كافران مكن))
عدالت و نیکی:
برادران، نخستین باب نیکی به همسایه آن است که آزار و اذیت او را تحمل کنید. یعنی اگر به هنگام بدی کردن شخص، همسایهاش سکوت کند یا بردباری نشان دهد، و نزدیک است که شخص بردبار به پیامبری برسد. وقتی انسان خطا میکند میداند که اشتباه کرده است، اما وقتی همسایهاش را میبیند که تحمل میکند و بدرویی و بداخلاقی از خود نشان نمیدهد، این همسایه نزد او بزرگ میشود. نیکی از اینجا میآید. خداوند متعال می-فرماید:﴿ إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ ﴾
((خداوند [شما را] به دادگری و نیکی فرمان می دهد.))
نوع دیگر نیکی به همسایه آن است که از آزار رساندن دیگران به همسایهات جلوگیری کنید. گاهی یک همسایه قوی، همسایه ضعیفی دارد و این همسایهی ضعیف همسایه-ی فرومایهای دارد که به او ظلم و تعدی میکند. در چنین حالتی، همسایه قوی میتواند جلو آزار رساندن دیگری را به همسایهی ضعیفش بگیرد. این کار از والاترین انواع نیکی به همسایه است.
فرهنگ گذشت و بخشش:
فرهنگی وجود دارد که فرهنگ گذشت نامیده میشود. انسان فراموش نمیکند، یعنی اگر انسان مرتکب خطایی شود، خطایش فراموش نمیشود و تا زمانی که خطاهای این انسان گناهکار یادآوری میشود، این شخص از اصلاح خود ناامید میشود. جوامع باایمانی در بالاترین سطح وجود دارد. به انسان فرصت داده میشود که گناه کرده و توبه کند. اگر انسانی توبه کرد، باید با او مانند یک توبه کننده رفتار کنید، باید به گونهای با او رفتار کنید که انگار گناهی نکرده است؛ زیرا رسول اکرم میفرماید:(( التَّائِبُ مِنْ الذَّنْبِ كَمَنْ لَا ذَنْبَ لَهُ ))
((توبه کننده از گناه مانند کسی است که گناه نکرده است.))
یک دوستی که در آمریکا بود، به من گفت: هر شهروندی یک پرونده اجتماعی دارد. هر خطایی، از زیر پا گذاشتن قوانین راهنمایی تا نپرداختن مالیات و عوارض در آن ثبت میشود. الآن، قبل از اینکه شخص به مسافرت برود یا اینکه استخدام شود، آن پرونده درخواست میشود. هر حرکتی یا کاری که انجام میدهد در آن پرونده است. این برادر بزرگوار به من میگفت: هر خلافی که در این پرونده است، اگر دو سال بر آن بگذرد و شخص دیگر آن خلاف را مرتکب نشود، به صورت خودکار پاک میشود.
انسان باید به دیگران در صورتی که خطا کردند، فرصت توبه کردن بدهد:
اگر شخص خطا یا گناهی کرد، به او فرصت بدهید که توبه کند. اگر فرزند شما خطایی کرد به او فرصت بدهید. چنانچه توبه کرد، خطای او را برای همیشه فراموش کنید و آن خطا را به او یادآوری نکنید. ما از این فرهنگ بیبهرهایم. هرگاه شخص را که خلافی مرتکب شده است، میبینید خلاف او را به یاد میآورید یا خطایش را به او یادآوری میکنید. ممکن است که توبه کرده و دگرگون شده و تعالی یافته باشد. من برآنم که این یک خطای فاحش در جامعه است که اهل گذشت و بخشش نیستیم. باید از کسی که به شما ظلم کرده است، بگذرید. در حدیث چنین آمده است:(( أَمَرَنِي رَبِّي بِتِسْع: خَشْيَةِ الله في السِّرِّ والعلانية، وكلمة العدل في الغضب والرضا، والقصد في الفقر والغنى، وأن أَصِلَ مَنْ قَطَعَنِي، وأعطي مَنْ حَرَمَنِي، وأعْفُوَ عَمَّنْ ظَلَمَنِي، وأن يكون صَمْتي فِكْرا، ونُطْقِي ذِكْرا، ونظري عبرة ))
((«پروردگارم مرا به هفت چیز فرمان داد: ترس از خدا در آشکار و نهان، گفتن سخن عادلانه و برحق در هنگام خشم و هنگام خشنودی؛ میانه روی یا (روی آوردن به خدا) در هنگام تنگدستی و توانگری؛ برقراری ارتباط با کسی که از من بریده است؛ بخشش به کسی که محرومم ساخته است؛ بخشیدن کسی که بر من ستم روا داشته است؛ و دیگر این که سکوت من فکر کردن، سخن گفتن من ذکر خدا و نگریستنم عبرت باشد.))
نامه نزد رسول خدا آورده شد. پیامبر اکرم حاطب را احضار کردند. اول که نزد رسول خدا آمد، سرورمان عمر گفت: ای رسول الله، بگذار گردن این منافق را بزنم. من جواب رسول خدا را شنیدم و گریه کردم. پیامبر فرمود: نه، ای عمر، او در غزوهی بدر حضور داشته است. سپس پیامبر مکرم اسلام گفتند: ای حاطب بیا، چرا این کار را کردی؟ ای رسول خدا، به خدا قسم، نه کافر شدهام و نه از دین برگشتهام و من یقین دارم که تو پیروز می-شوی. اما من از قریش نیستم و خانواده و مالم در مکه است، خواستم با این نامه از فرزندان و مالم حمایت کنم. ای رسول خدا، مرا ببخش. حق این شخص کشته شدن بود، اما رسول خدا فرمود: من سخن او را باور کردم، شما نیز باور کنید و جز خیر در حق او نگویید. سپس پیامبر او را به امور مربوط به روابط با سرزمینهای دیگر مأمور کرد؛ یعنی او را مأمور به کاری کرد که در دل خود احساس کند که پیامبر به او اعتماد دارد.
بخشش و گذشت یک فرهنگ است. شما، کارمندان و فرزندانی دارید. اگر فرزند شما خطا کرد، او را قانع کنید که میتواند توبه کند و اگر توبه کند، ایرادی بر او نیست. با او مانند یک توبه کننده و یک بیگناه رفتار کنید. گاهی همسایه اشتباه میکند و ما در هر مناسبتی که پیش میآید، خطا و گناهش را به او یادآوری میکنیم و علیه او حرف میزنیم و او نیز امید خود را از دست میدهد. شما به عنوان یک پدر، یک معلم، یک مدیر مؤسسه، یک صاحب فروشگاه، یک صاحب کارگاه و یک کارمند، خودتان را عادت دهید که اگر یکی از اطرافیان شما خطایی کرد، مسأله را تمام شده فرض کنید.
بنابراین، وقتی همسایه خطا میکند و شما او را میبخشید، این چیزی است که تأکید میکند که انسان خطاکار است.
(( بَني آدمَ خطَّاءٌ وخيرُ الخَطَّائينَ التَّوابونَ ))
((فرزندان آدم خطاکار هستند و بهترین خطاکاران توبه کنندگانند.))
بخشش چیزی گرانبهاست که نمیتوان برایش بهایی تعیین کرد:
برادران گرامی، بعضی اشخاص با حماقت خود تخصص بالایی در تبدیل دوست به دشمن دارند و برخی دیگر نیز متخصص تبدیل دشمن به دوست هستند.مردی بود که از هر روشی برای آزار صحابه و کشتن آنان استفاده کرده بود. این شخص اسیر شد. او را نزد پیامبر آورند و به ستون مسجد بستند. پیامبر اکرم در حالی که او بسته بود، از کنارش گذشتند. این مرد گفت: ای محمد، اگر خواهان مال هستی، هر آنچه بخواهی به تو میدهم و اگر هم مرا ببخشی، خدا به تو جزای خیر دهد. به پیامبر پیشنهاد داد و نتیجه آن این بود: پیامبر او را بخشید. او نیز بیرون رفت، غسل کرد، بازگشت و مسلمان شد.
شما فراموش نکنید که بخشش چیز گرانبهایی است که نمیتوان بر آن قیمت گذاشت. اهل مکه بیست سال با پیامبر جنگیدند و یاران او را به شهادت رساندند و پیامبر اکرم می-توانست آنها را نابود کند، اما وقتی بر آنان پیروز شد، به آنها گفت: «بروید، شما آزاد هستید.»
شما همسایهای دارید که خطایی از او سرزده است، وقتی عید آمد به دیدنش بروید. به او یاد دهید که مؤمن چگونه است. مؤمن انسان بزرگی است.
مؤمن ستاره درخشانی است که دست کسانی را که به او نیازمندند، میگیرد:
اینک خلاصهی کلام: وقتی فرزندتان شما را میبیند که به همسایه نیکی میکنید، با او تماس میگیرید، به دیدنش میروید و نیازش را برطرف میکنید، حق همسایگی را از شما یاد می گیرد.یک بار دربارهی کسی که به مشروبات اعتیاد پیدا کرده و تنگدست شده بود، شنیدم که از همسایهاش درخواست کمک کرده بود. آن همسایه نیز یک لیره طلا به او داده بود. عشق و دوستی در وجود این همسایه شراب خوار رشد کرده بود تا جایی که عشق او به همسایهاش او را وادار به توبه کردن کرده بود. یک بار همسایه در خانهی این شرابخوار را زده بود. همسرش به همسایه گفته بود: او نماز میخواند و بعد از نماز قرآن تلاوت می-کند. همسایه شگفت زده شده بود. اگر انسان مؤمن به غیر مؤمن نیکی کند، کار بسیار پسندیدهای است، زیرا فرد گناهکار به او گرایش مییابد و اگر گرایش یابد، امید زیادی هست که توبه کند. مؤمن یک ستاره درخشان است.
در برخی از روایات آمده است:
(( أولياء الله الذين إذا رؤوا ذُكر الله تعالى ))
((مردان خدا کسانی هستند که در حال ذکر و یاد خدا دیده می شوند.))
دوستان، مهم این است که دست همسایگانتان را بگیرید. درس امروز دربارهی همسایه است و درس گذشته دربارهی صلهی رحم بود. اگر دست خویشاوندان خودتان را نگیرید. ما گمان میکنیم که تنها دعوتگران سخنور هستند. اینان محصلان و باسوادهایی هستند که سخنرانی زیبا ایراد میکنند. شما نیز دعوتگر هستید. شما با نیکی خودتان، نه با زبانتان، دعوتگران بزرگی هستید. مثلاً همسایهای دارید که به سفر رفته است و خانوادهاش در نبود او نیازمند گشتهاند، و شما نیازهای آنها را برآورده میکنید، وقتی بر میگردد برای او دربارهی کارهای شما سخن میگویند و او نیز از عشق و محبت به شما ذوب میشود.
هر روز به یک کار نیک بیندیشید. نزدیکترین افراد به شما همسایگان شما هستند. همسایهای فقیر، همسایهای دیگر ضعیف و همسایهای دیگر عیال وار است، شما می-توانید به مناسبت عید هدایایی به آنها بدهید. دلهای مردم را با کار نیک جذب کنید. همسایگان نزدیک ترین افراد به شما هستند.
من در ابتدا گفتم که تأمین اجتماعی در اسلام یا بر اساس همسایگی است یا بر اساس خویشاوندی و در زندگی مسلمانان، همسایگان و خویشاوندان بیشترین حق را بر گردن انسان دارند.
آیا کسی هست که خویشاوند نداشته باشد؟ آیا کسی هست که همسایه نداشته باشد؟ طبیعتاً قوی برای ناتوان و ثروتمند برای فقیر قرار دارد و شخص صاحب قدرت جایگاهی دارد که شخص فاقد قدرت ندارد.