- تربیت اسلامی / تربیت فرزندان در اسلام
- /
- تربیت فرزندان در اسلام2008
گفتوگوی پدر و پسر:
با درس تازهای از دروس تربیت فرزندان در اسلام در خدمت شما هستیم. موضوع امروز که میتوان آن را به موضوعات مختلف قبلی و بعدی پیوند داد موضوع گفتگوی پدر و فرزندی است؛ زیرا بسیاری از پدران یا از روی غفلت و یا ناتوانی و یا نداشتن تجربهی تربیتی به فرزندان خود دستور میدهد و با آنان به خشونت رفتار میکند و بیشتر اوقات زندگی با فرزندانش چنین رفتارهایی دارد.اما اگر پدر یا مادر ارزش گفتگو با فرزندانش را بداند خواهند دانست که یک فرماندهی موفق کسی نیست که دستور دهد بلکه کسی است که بتواند قانع نماید. اگر فرزندانتان را به چیزی قانع نمودید آنان آن چیز را با جان و دل به گوش گرفته و کامل اجرا میکنند اما اگر به آنان دیکته کردید و خشونت پیشه بودید تنها در ظاهر به آن عمل میکنند و چون چشم شما را دور ببینند هرگز آن را اجرا نمیکنند.
بدبختی فرزندان، در حکم بدبختی پدران و مادران است:
بنابراین اولین نکته این است که با فرزندانتان بنشینید. یعنی خواهش دارم هر پدر و مادری وقتی را برای نشستن با فرزندانشان اختصاص دهند. شما قرارهایی دارید، سخنرانی دارید، ماموریت دارید، اما مهمترین ماموریت شما وقت گذاشتن برای فرزندانتان است زیرا آنان بخشی از شما هستند. چون بدبختی آنان شما را بدبخت میکند و سلامتی آنان شما را شادمان میسازد. پس وقتی که با فرزندانتان مینشینید وقت با ارزشی است و برای آیندهی شما و آنان به کار گرفته شده است.و بسیار تاکید کردهام وقتی خداوند متعال میفرماید:
﴿ فَلَا يُخْرِجَنَّكُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَى ﴾
﴿ زنهار تا شما را از بهشت به در نكند تا تيره بخت گردى﴾
بنابراین اگر انسان در هر هفته یک جلسه وقت بگذارد تا با فرزندان سخن بگوید. هر چند روز یک جلسه بگذارد. در هنگام خوردن غذا اشکالی ندارد. باید با فرزندانتان بنشینید و با آنان گفتگو کنید. شما نمیدانید چقدر فرزند احساس خوشبختی دارد وقتی میبیند پدرش که انسانی بزرگ است از درسها و ووضعیت او و دوستانش میپرسد؟ چگونه با آنان اوقاتش را سپری میکند؟ در مدرسه چه احساسی دارد؟ پسرم از کدام استاد بیشتر تاثیر پذیرفتهای؟ این گفتگو، موضوع این دیدار مبارک است.
نشستن با فرزندان مهمترین وظیفهی شماست چون او بخشی از شما است:
اولین کار این است که با او بنشینید. نباید بایستید و او را بسیار پایین حساب کنید و دستورات به او دیکته کنید هم چنین او نباید بایستد و شما دراز بکشید. باید با او بنشینید. در کنار شما باشد. نوع نشستن متفاوت است. از او بالاتر ننشینید و او نیز بالاتر از شما ننشیند. در کنار شما و یا رو به رویتان باشد. در جلسهی دوستانه مهم این است که شتابزده نباشد. ده دقیقه قبل از رفتن سرکار، پیش از غذا، پیش از ملاقات، پیش از آمدن میمهمانان؛ چراکه جلسهی شتابزده بی تاثیر است. وقتی بنشینید که احساس کنید وقت زیادی برای این جلسه دارید. شاید سخنان ناراحت کننده ای باشد و شاید ببینید فرزندتان تاثیر فراوانی گرفته است. با او در جلسه ای با وقت آزاد با او بنشینید. یک ساعت مثلا، اما چند دقیقه پیش از اذان مغرب، پیش از نماز، پیش از غذا، پیش از قرار، پیش از آمدن مهمانان، خیر، در وقتی آزاد با او بنشینید و تلاش کنید با او گفتگو کنید. تلاش کنید از او بگیرید و به او ببخشید. به تمام معنا سعی کنید با او دوست باشید.پدران زیادی میشناسم که این روش تعامل را دارند و فرزندانشان نزدیکترین افراد به آنان هستند و همراه آنان و سایه به سایهی آنان حرکت میکنند.
شرایط جلسهی گفتوگو با فرزندان:
با او کجا بنشینید؟ مکان، شکل، شما یا او ایستاده نباشید. رو به روی هم یا کنار هم بنشینید. اما در کجا بنشینید در مکانی مأنوس و همیشگی، مثلا در اتاق نشیمن سر و صدا زیاد است. کوچکترها میخندند و شلوغ میکنند. این مکان برای گفتگو سودی ندارد. در اتاق او یا اتاق خودتان یا در اتاقی مخصوص این کار بنشینید، شاید بخواهد چیزی به شما بگوید که هرگز در مقابل مادرش، یا برادرانش نخواهد گفت. مکانی را برای خلوت دو نفره آماده کنید. همیشه اگر پدر در خلوت نصیحت کند مورد قبول واقع میشود. پند پدر حتی اگر همراه با توبیخ اما در خلوت دو نفره باشد مورد پذیرش است. اما در مقابل خواهرانش و یا دوستانش خوار میشود، خیر، تلاش کنید این گفتگو دو نفره باشد و در اتاقی راحت و وقتی آزاد و اگر امکان داشته باشد بهترین مکان بیرون از خانه است. در مکانی زیبا و نشستی راحت. نمیگویم گردش اما شبیه به گردش باشد. مثلا در مکانی مرتب و بدون مشکل میتواند رستوران باشد او با ببرید تا فکر کند مقام بالایی نزد شما دارد و برایتان مهم است. شما دوست دارید با او بنشینید. شما نمیدانید نشستن با فرزند چه نتایجی دارد. فرزندتان یقینا بداند که شما مشغولیت و وظایفی دارید و خستگی همیشه وجود دارد: پدر، تو برای ما هستی، از نظر عملی پدر برای فرزندان نیست؛ برای دیگران است. آنان اندوه دارند، خسته میشوند، اصل ما هستیم. شما برای دیگران و دیگران نیز برای دیگران اند اما ما به جز شما کسی را نداریم. ما به جز شما چه کسی را داریم؟ شما فکر میکنید که فقط غذا و نوشیدنی و پوشاک را باید تامین کنید. این که ناگزیر باید باشد. اما کودک یا نوجوان به توجه شما نیاز دارد. همان طور که فرزند به غذا نیاز دارد به مهربانی، توجه و محبت پدرش و نیز به نشستن با پدر نیز نیاز دارد. همیشه او را نفرین میکنید و او را خوار مینمایید درحالی که او باید چون سایهی شما و همیشه با شما و در خدمت شما و دست راست شما باشد. تفاوت از زمین تا آسمان است. با او دوست باشید و برای این کار باید جلسهی گفتگویی با او داشته باشید.باید به شکلی معین، و در مکانی راحت، و در وقتی آزاد برای هر دو طرف با او به گفتگو بنشینید.
گاهی برای گردش شما را دعوت میکنند اما کار بسیار مهمی دارید که باید انجام دهید. تا زمانی که کار باشد شما از این گردش لذت نمیبرید. هنگامی که زمان، مکان و شکل مناسب و وقت آزادی برای گفتگو با او انتخاب کنید؛ با این کار گامهای بزرگی با او برداشتهاید.
روش تنبیه و دشنام و انتقاد از خطرناکترین روشهای گفتوگو میان پسران و پدران است:
یک نکته، گاهی در صبح به دیدار برادری بروید. انسان در صبح سرحال است. از خواب بیدار میشود و بدنش فعال و سرزنده است. اما گاهی قرار پس از یک روز خسته کننده گذاشته میشود. میبینید که امکان گفتگو برایتان میسر نیست. نمیتوانید به دقت کار را پیگیری کنید. تمرکز ندارید. طبیعتا موضوع عمومی است. اگر خواستید با شخصیت مهمی دیدار کنید، این شروط را رعایت کنید. گفتگو شرایطی دارد.نخست:
(( علموا ولا تعنفوا ))
((بیاموزید ولی خشونت نکنید))
مهم این است که انسان نزد فرزندانش هم محترم باشد و هم محبوب:
برادران گرامی، حقیقتی است که به شما میگویم و بر آن تأکید میکنم اگر درست باشد فرهنگ خاورمیانهای، فرهنگ اسلامی اکنون محترم است اما هر پدر محترمی محبوب نیست. گاهی خطاب به پدران میگویم ای پدر مهم این است که برای فرزندانت هم محترم و هم محبوب باشی. عشق نیاز به تلاش و کوشش فراوان دارد. به زمان و به پول نیاز دارد. نیاز به این دارد که این جوان پدرش را نسبت به خودش مهم تصور کند.با توجه به این حقیقت میگویم: کار عبادت است. وقتی کارتان را درست انجام دهید و درآمد منطقی داشته باشید و آن را صرف فرزندانتان کنید تا آنان را به سوی خود بکشانید. پدری که برای فرزندانش هزینه میکند. عاقلانه است که هم بسیار محترم و هم محبوب باشد. فرزندانش از آن خود اوست اما کسی که در کارش کوتاهی کند، درآمدش کم است، با وجود در آمد کم، پسرم همه چیز میخواهد. همیشه پول ندارید؟ میگوید: چرا ما را به دنیا آوردید بنابراین پرسش سنگینی است.
کار عبادت است:
با این دیدگاه من کار را عبادت میدانم. با کار همسر و فرزندان به شما توجه دارند. بهترین سخن، کلام صحابی بزرگواری است که گفت: چه خوب است مالی است که با آن آبرویم را حفظ کنم و به خدایم نزدیک شوم. وقتی میگویم بهترین مال منظورم اسراف، بریز و بپاش و زیاده روی نیست، هرگز، اما زمستان آمده است آیا پسرتان پالتو دارد؟ لبتاب دارد؟ برخی از چیزهای خیلی ساده و قابل تهیه است. نیازهای ضروری او باید تامین باشد. با این کار پسر وابسته به پدر و مادر میشود پس او را از خود نرانید.(( علموا ولا تعنفوا فإن المعلم خير من المعنف ))
((بیاموزید و خشونت نکنید که آموزگار بهتر از خشونت پیشه است))
فرزندان ما تنها برگ برندهی ما هستند:
به خدا دلم درد دارد که میگویم: تنها برگ برندهی مسلمانان فرزندان آنان است. فرزندان یعنی آینده. خشونت، دشنام، تنبیه، کتک کار را در پیش نگیرید تمام این روشها بی فایده است. این روشها میان شما و فرزندتان شکاف بزرگی ایجاد میکند. این روشها فرزند شما را نسبت به شما دو رو بار میآورد. چیزی میگوید که خشنود شوید ولی در فکر خود چیزی متفاوت میپروراند. وقتی شما را دوست داشته باشد با شما رو راست است. دوستم این طور گفته پدر نظر شما چیست؟ اگر موفق شدید که فرزندتان را دوستانتان بگردانید؛ آن زمان پدری نمونه اید. گاهی تن صدا تند است، گاهی نرم و مهربانانه، یعنی سخن نیک صدقه است، لبخند صدقه است. این که بر شانهاش دست بکشی، احساس خوشبختی میکند. سخنان مهربانانه با محبت، وقت آزاد، هر دو راحت باشید. این نوع دیدار تقریبا دستاوردهای بسیار بزرگی دارد.دستورات خداوند مستدل و باحکمت است. هر پدری باید با دلیل به فرزندش دستور دهد: برای احترام مثلا. این خداوند بزرگ ما را آفریده پس طبعا باید به ما دستور دهد. همین که ما را دستور دهد بدون توضیح، کافی است بدون علت و حکمت کافی است؟ به ما میگوید:
﴿ خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِمْ بِهَا ﴾
﴿ از اموال آنان صدقهاى بگير تا به وسيلهی آن پاك و پاكيزه شان سازى ﴾
﴿ خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِمْ بِهَا وَصَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلَاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ ﴾
﴿ از اموال آنان صدقهاى بگير تا به وسيلهی آن پاك و پاكيزه شان سازى و برايشان دعا كن زيرا دعاى تو براى آنان آرامشى است﴾
﴿ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ ﴾
﴿ اى كسانى كه ايمان آوردهايد روزه بر شما مقرر شده است همان گونه كه بر كسانى كه پيش از شما [بودند] مقرر شده بود باشد كه پرهيزگارى كنيد﴾
﴿ وَأَقِمِ الصَّلَاةَ إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ وَلَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ وَاللَّهُ ﴾
﴿ و نماز را برپا دار كه نماز از كار زشت و ناپسند باز مى دارد و قطعاً ياد خدا بالاتر است ﴾
﴿ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ ﴾
﴿از فحشا و منکر باز میدارد﴾
باری من یک مقام کلیدی داشتم. مدیر مدرسهی دبیرستان بودم. صد و سیزده معلم داشتم. راهنما و منشی داشتم. هر کدام را در گروه خاص خودش گرد آوردم. به آنان گفتم: ما همه یک تیم هستیم. موضوع یا مشکلی داریم. نظر شما چیست؟ یا راه حل قانع کننده ای ارائه میدهم و یا شما مرا قانع کنید. این گفتگو محبت و موفقیت و رشد میآورد، باعث انتساب و تطبیق میشود.
سختگیری به فرزندان دورویی و دروغ میآموزد:
برادران گرامی، یک نکتهی مهم دیگر این جا است که اگر اشتباه کرد و شما به او سیلی زدید هرگز با شما احساس امنیت نمیکند. شروع میکند همه چیز را دروغ میبافد. دو رو میشود. شما با خشونت خود دو رویی را به او آموخته اید. با خشونت خود به او آموخته اید که شما در یک وادی و او در وادی دیگر باشد. اما با محبت و گفتگو او را دوست خود میکنید. من مادران زیادی از خویشان خودم میشناسم که دخترانشان دوستشان هستند. هر چه در مدرسه اتفاق میافتد مادر خبردار میشود. مادر راهنمایی میکند. به تو چه گفتند؟ کجا رفتی؟ چه اتفاقی برایت افتاد؟
گاهی به برادری بزرگوار بر میخورم. بسیار بامحبت. سلام مؤدبانه و محترمانه و لبخند میزنم اما با وجود این ده سال بعد که میآید میگویم نمیشناسمش. چرا نمیشناسم؟ هیچ سخنی از او نشنیدم. وقتی سخن بگوید سطح آگاهی اش برایم آشکار میشود. سطح درک، زبان، متون و قضاوت وی مشخص میشود. تا زمانی که انسان سالهای سال در مسجد جامع بماند تا زمانی سخن نگوید ارتباطی نخواهد بود. گاهی برادری دربارهی ازدواج از من میپرسد میگویم به خدا چیزی نمیدانم. هشت سال نزد من بوده اما یک بار هم در خانه به دیدار من نیامده است و یک بار هم ننشسته ام با او سخنی بگویم و با من سخن نگفته است. چیزی دربارهی او نمیدانم. به جز این که فقط مهربان است. به گرمی سلام میکند و لبخند میزند.
تنها راه شناخت طرز فکر و دیدگاه و زبان فرزند شما در گفتوگو با او نهفته است:
وقتی فرزندتان برایتان داستان تعریف میکند زبان، تفکر، ارزشها و اصول او را میشناسید. چه چیزی توجه او را به خود جلب نموده است؟ چرا این داستان را حفظ کرد و آن یکی را رها کرد؟ وقتی فرزند سخن بگوید همه چیز را کشف میکنید. همیشه پسرتان از شما یاد میگیرد درحالی که ساکت است. ساکت است اما یاد میگیرد. شما چیزی درباره اش نمیدانید. وقتی فرصت سخن گفتن به او بدهید توضیح داده و بیان میکند. و برخی از چیزها را برایت تاکید میکند تا توجه بیشتری کنید.بنابراین تنها زمانی پسرتان را خواهید شناخت که با او سخن بگویید. طرز فکر، دیدگاه، هوش، زبان و متون وی را میشناسید. مثلا موضوع گفتگو یک مشکل است. گاهی آزادانه سخن بگویید. قانونی نباشد و محور و بند و دیدار خشک نباشد. از داستانی به داستانی دیگر بپردازید.
باری برادری بزرگوار به من گفت: در خطبهی شخصی حاضر شدم 28 موضوع را مطرح کرد. حتی یک موضوع را کامل بیان نکرد، فقط خاطره و برداشت.
گفتوگوی پدر و فرزندی، باعث انگیزه به فرزند و گوش فرادادن به وی میشود:
گاهی دیدار از پیش تعیین شده نیست و سخنانی از هر جا است. اما اگر فرض کنید من بنشینم و در موضوع درس و پژوهش با او سخن بگویم. دروس دشوار هم داری؟ برای چه دروسی نیاز به معلم خصوصی داری؟ چه درسی را بیشتر دوست داری؟ بدین ترتیب مواد درسی که موفق یا ناموفق بوده را میدانید. اما اینکه درباره ی او چیزی نمیدانم؛ که نشد. موضوع دیدار را یک موضوع معین کنید. یکی از مشکلات مدرسه به عنوان مثلا تاخیر در رفتن به مدرسه است، این مشکل را چگونه حل کنیم؟ یعنی مدارس همیشه از تاخیر فرزندان اولیا گلایه دارد. این یک مشکل است چطور حل میکنید؟من یک موضوع عمومی دربارهی گفتگو بیان میکنم. می توانی بر اساس آن با همسر، فرزندان و دوستانت گفتگو کنید.
بنابراین اگر یک موضوع مشخصی برای گفتگو وجود داشته باشد؛ بهتر است. همیشه موضوع پرداختن به مشکلات و ارائهی راه حل و نیز بررسی این مشکلات و یا جایگزین برای آن است. گاهی انسان بدون آنکه بداند میخواهد اشتباهات را بگیرد. چنین نمونهها وجود دارد. اگر اولین هدف پدر گرفتن اشتباهات فرزندان باشد؛ این مشکل بزرگی است. گفتگو بی نتیجه است. ممکن است با یک سخن اشتباه کند. ممکن است آمار نادرست بدهد. شما از هفت هشت اشتباه چشم پوشی کنید و برای یک اشتباه او را بازخواست کنید. اما این اشتباه است، آن اشتباه است. بر میخیزد، او را ساکت میکند و تمام. من میگویم: گفتگو یعنی اینکه دست او را بگیرم نه اینکه مؤاخذهاش کنم.
گوش دادن به طرف مقابل نشانهی اهمیت، ذکاوت و اخلاق والا است:
سرور انسانها و دوست خدا، این انسان بزرگ یک شنوندهی درجه یک بود. بسیاری از افراد بافرهنگ خوش سخن هستند. اما مهم این است که به عنوان یک انسان هنر گوش دادن را خوب بدانید. او را میبینید که به گوش و جان به سخنان گوش میدهد و چه بسا آن را میداند. ایشان علیه الصلاة والسلام وقتی به خانه میآمد سیده عائشه با او بسیار سخن میگفت. باری داستان درازی از ابو زرع و ام زرع برای پیامبر تعریف میکرد. وقت زیادی برای تعریف کردنش لازم است. پیامبر به او گوش میداد. دربارهی شجاعت، بزرگواری، محبتش به همسرش برایش تعریف کرد. و در پایان به پیامبر گفت: اما او همسرش را طلاق داد. پیامبر در توضیح این داستان فرمود: من برای تو مانند ابی زرع برای ام زرع هستم اما من تو را طلاق نمیدهم.شاید عالم بزرگی باشید و دانش فراوانی داشته باشید اما گوش دادن به دیگری مهم و بیانگر هوش و اخلاق والا است.
آداب گفتوگو:
پس از مچ گیری و پریدن میان حرف دیگران پرهیز کنید و شنوندهی قابلی برای او باشید. شاید اشتباه کنید و یا خطای بزرگی انجام دهید. من از او میپرسم: نظر تو در بارهی این کار چیست پسرم؟ فکر میکنی درست است یا اشتباه؟ بگذارید او بگوید اشتباه است. تمام داستانها در بارهی کسانی است که بر فرزند دیکته میکنند یا با آنان گفتگو میکنند تا به نتیجه ای برسند.در قرآن روشهای بسیاری برای گفتگو با طرف دیگر وجود دارد تا خداوند آنان را به نتیجه ای برساند که میتوانست بر آنان فرض کند. با این اصول گفتگو با تمام طرفها، با همسر و حتی با رئیس اداره تان در مسالمت خواهید بود. خودتان را زیاد به گفتگو عادت دهید.
هم نگاههای تیز وجود دارد و هم نگاههای مهربان. نگاه تند به دیگران نداشته باشید. نگاه مهربان داشته باشید. گاهی چشم به راست و چپ و بالا و پایین میرود اما گاهی خیره شدن پیاپی به شخص بدور از نزاکت در گفتگو است. باید کسی که با او گفتگو میکنید با شما احساس امنیت کند. بداند که میتواند نظرش را ارائه بدهد گرچه خوشتان نیاید. گاهی دانش آموزی از مدرس علوم دینی پرسشی میکند که پاسخی ندارد و به حرج میافتد بنابراین عصبانی میشود و کاسهی خشمش را بر سر او خالی کرده و او را متهم به کفر میکند؟ خیر.
به پیامبر گفت: اجازه بده زنا کنم (به خدا زشتتر از این خواسته وجود ندارد). جوانی به پیامبر بزرگوار گفت اجازهی زنا به من بده. یاران پیامبر ناراحت شدند. به ایشان فرمود: رهایش کنید. بیا بندهی خدا، بیا نزدیک. به او فرمود: آیا این کار را برای مادرت میپسندی؟ گفت: خیر. گفت مردم نیز برای مادرانشان نمیپسندند. برای خواهرت میپسندی؟ برای خاله و برای دخترت؟ این جوان میگوید: درحالی نزد پیامبر صلی الله علیه وسلم رفتم که هیچ چیز برایم دوست داشتنیتر از زنا نبود و درحالی از نزد ایشان برگشتم که زشتتر از زنا برایم وجود نداشت.
این هم یک گفتگو است.
رشد فکری فرزندان و آموزش انضباط به آنان:
اگر مشکلی باشد چند راه (راه حلهای زیاد) برای آن وجود دارد. تلاش کنید او را یاری دهید تا میان راه حلها قدرت تشخیص بیابد. نظرت در بارهی راه حل اول چیست؟ دومی؟ سومی؟ کدام بهتر است. شما فکر او را رشد دهید. به او بیاموزید که گاهی برای مشکل یک راه حل وجود دارد و گاهی بیش از یک راه حل وجود دارد اکنون مهم این است که میان این راه حلها تعادل برقرار کنید. این هم در گفتگو مهم است.مدرسهی دبیرستانی هست، در هر کلاس یک لیست از اشتباهات معمولی مانند تاخیر در آمدن، نیاوردن کتابها، مثلا صحبت بدون اجازه و ... وجود دارد. هر اشتباهی 10 نمره منفی دارد و در سمت چپ مثبت و مثلا دانش آموزی در ریاضیات نمرهی کامل را گرفته است. امتحان شفاهی را خوب داده است. در این ماده 20 ثبت میشود. در یک کارت که صد امتیاز دارد هر وقت درست عمل کرد یک امتیاز به آن اضافه میشود و هر وقت اشتباه کرد یک امتیاز از آن کم میشود. انضباط در این مدرسه باور نکردنی است. این کارت در آخر ماه هزار امتیاز یا دو هزار امتیاز جمع میکند. با داشتن دو هزار امتیاز میتواند یک لبتاب جایزه بگیرد. اشتباه محاسبه شده و امتیازاتی از او کم میکند و در عوض خوب بودن هم امتیازی به او میافزاید. روشهایی وجود دارد که نیازی به زدن و بالا بردن صدا و گفتن به خانواده اش نیست.
تربیت یک علم مستقل است:
همیشه تربیت به خودی خود یک علم است. کاش پدران و مادران اصول تربیت را بدانند. آنگاه خانه با مهربانی، بدون سر و صدا و بدون بالا رفتن صداها اداره میشود. برخی از خانهها تحت فشار زیادی هستند. در برخی از خانهها به دلیل آگاهی پدر و مادر و دانستن اصول تربیتی آرامش وجود دارد.از این گذشته هر کاری یک پاداش دارد. هر کار بدی نیز بهایی دارد. نمیگویم کتک بلکه گفتم بهایی دارد. اگر کارها ارزش گذاری شده و برنامه ریزی شده باشد پاداش دارد و اگر کارها نادرست باشد مجازات خواهد داشت در این صورت انضباط برقرار است. اگر معلم بودید و تکلیفی دادید و افرادی که انجام داده اند یا نداده اند را مشخص ننمودید روز سوم هیچ کس تکلیف نمینویسد. اگر پیگیر باشید نتیجه دارد. خود را عادت دهید پیگیر باشید. اگر پسر شما به شما قولی داد آن را یادداشت کنید. پس از دو روز آیا انجام دادی؟ پدرم فراموش نمیکند. اگر چیزی به شما گفت یادداشت کنید. تلاش کنید پیگیر باشید. پیگیری بخشی از تربیت است. در پایان گفتگو به شما قولی میدهد شما فراموش کردید از او بپرسید و بار اول فراموش کردید و بار دوم نیز فراموش میکنید. میگوید پدرم یادش رفته است. گفتگو را لغو میکند. اگر روی انجام کاری با فرزندتان توافق کردید که انجامش دهد و آن را نزد خود یادداشت کردید و دو روز بعد از او خواستید و این کار را تکرار کردید؛ میگوید: پدرم هرگز فراموش نمیکند. این نکتهی مهمی است که شما را در کار با کارمندان نیز یاری میدهد. به هر کس دستوری دهید و آن را پیگیری نکنید به کلی دستور شما بی اهمیت میشود.
پدر عاقل به فرزندش فرصت دوباره میدهد تا اشتباهش را جبران کند:
گاهی مجازات به شکل محرومیت از چیزی است که بسیار آن را دوست دارد. مثلا گردش روز جمعه. اگر اشتباه کرد میگویید خبری از گردش نیست. نیازی به خشونت نیست. چیزی که دوست دارد ممکن است وسیله ای برا تربیت کردنش باشد. هر روز پول توجیبی میگیرد اگر اشتباه کرد دلیلی ندارد او را کتک بزنید و یا صدایتان را بالا برید. در روز بعدی به دلیل اشتباهی که مرتکب شدی خبری از پول توجیبی نیست. اشتباه بها پیدا کرد. پدر موفق به فرزندش فرصت بازگشت میدهد و اگر توبه کرد گویا دیگر این گناه را هرگز انجام نمیدهد. وقتی احساس کند هر اشتباهی مرتکب میشود کسی با او برخوردی نمیکند و محاسبه ای در کار نیست احساس راحتی میکند.فرصتی دهید تا توبه کند. فهمیدم که در برخی از کشورهای پیشرفته از نظر مادی هر شهروند یک کارنامهی اجتماعی دارد و اگر اشتباه کند حتی تخلف ترافیکی باشد ثبت میشود. اگر دو سال بگذرد و آن را تکرار نکند خود به خود آن تخلف حذف میشود. به فرزند خود فرصت دهید. اگر اشتباه کرد فرصت دهید. به شما میگوید: من دیگر تکرار نمیکنم. اگر تکرار نکرد با او دقیقا مانند قبل باشید. این نکتهی مهمی است. برخی جوامع رحم ندارند و هر اشتباهی کند همیشه به او تذکر میدهند اما اگر اشتباهی شد و بازگشت به راه درست صورت گرفت بهتر است دیگر هرگز اشتباه را به او تذکر ندهید.
گاهی پدر برای فرزندان خود دعا میکند. پسرم خداوند تو را موفق کند. ان شاء الله در آینده تو را یکی از افراد معروف ببینم. سخنان تاثیر فراوانی دارند. اما با گفتن تو هرگز آدم نمیشوی. او فرو میپاشد. فرزند هوشیار است اما پدر عصبانی است. با دو کلمه: تو آینده ای نداری، سپس او باور میکند.
کسی که نسبت به فرزندش زیاد خشونت به خرج دهد اعتماد به نفس را از او میگیرد:
اکنون ما به عنوان مسلمان به دلیل اینکه به ما بسیار گفته اند تروریست، باور کرده ایم. هر روز متهم میشویم. برخی به خودشان شک دارند. مانند یک ضرب المثل بزرگ شده است.
هر چه نسبت به فرزندتان خشونت بیشتری به خرج دهید اعتماد به نفس او را کمتر کرده اید. گاهی دانش آموزی را میبینم که در یک ماده درسی ضعیفتر است من به او پرسشهای بسیار آسان میدهم. پاسخ کامل میدهد و من او را میستایم. این ستایش به او روحیهی بالایی میدهد. بلافاصله که به خانه رود تکالیف خود را مینویسد. تلاش میکند پیگیر باشد. اگر دیدید فرزندتان اندکی پیشرف کرد او را بستایید. در مقابل او برای مادرش تعریف کنید. فلانی امروز این کار را کرده است. به برادرانش نیز بگویید. بگذارید موفق شود. افرادی هستند که ناخودآگاه تلاش دارند فرزندانشان را خوار کنند. اما ناکام کردن آنان تربیت بسیار بدی است. آنان را خوار میکند. من فکر میکنم اگر فرزند اندکی پیشرفت کرد او را بستایید و بارها این را برای برادران و خویشانش تعریف کنید. اگر خویشان او آمدند این مساله را برایشان تعریف کنید او به خود افتخار میکند.
در حقیقت تربیت یک هنر و یک شهامت است. از خداوند سبحان میخواهم این موضوع را در گفتگو با عزیزانمان رعایت کنیم.
اکنون در تمام جهان سخن از گفتگو و مذاکره است. ومهمتر از همه گفتگو با فرزندان و همسر، خویشان و دوستان است.